در
کتابخانه
بازدید : 1436534تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Collapse <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Expand حدوث و قدم (1) حدوث و قدم (1)
Expand حدوث و قدم (2) حدوث و قدم (2)
Expand حدوث و قدم (3) حدوث و قدم (3)
Expand حدوث و قدم (4) حدوث و قدم (4)
Expand حدوث و قدم (5) حدوث و قدم (5)
Expand حدوث و قدم (6) حدوث و قدم (6)
Expand حدوث و قدم (7) حدوث و قدم (7)
Expand حدوث و قدم (8) حدوث و قدم (8)
Collapse حدوث و قدم (9) حدوث و قدم (9)
Expand حدوث و قدم (10) حدوث و قدم (10)
Expand سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این مسأله ی مرجح، از این جهت عنوان شده است که فلاسفه مطلب را اینچنین طرح می کنند، می گویند اشیاء در طبیعت که حادث می شوند نیاز به علت تامه دارند و تا علت تامه ی شی ء نباشد شی ء حادث نمی شود. آنچه که اینها آن را «علت موجده» .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 432
یا «علت ایجادی» می نامند- که عبارت از ماوراء الطبیعه است- آن را تامّ می دانند؛ می گویند در ماوراء الطبیعه که فیض از آنجا می رسد نقصی نیست که بگوییم علت اینکه قبلاً معلولی حادث نشده این بوده است که کم و کسری و نقصی در آنجا وجود داشته است و حال که آن کم و کسری و نقص علت برطرف شده معلول پیدا شده است؛ بلکه اگر شیئی در زمان قبل پیدا نشده و در زمان بعد پیدا شده است به علت این است که «شرط قابلی» برایش وجود نداشته و شرایط قابلی برای وجود آن کامل نبوده است. معمولاً در اینجا اصطلاح «مرجح» را به کار می برند؛ مرجح وجود [شی ء] یعنی زمینه ی استعدادی برای وجودش.

متکلمین هم ناچار مطلب را تا این حد قبول دارند که نقص و کم و کسری را از ناحیه ی علت نمی دانند. اگر متکلم قائل است که عالم در ازل وجود نداشته است نمی گوید که نقص و کسری در ناحیه ی فاعل که ذات حق است وجود داشته است؛ او فاعل تام نبوده است و بعد به فاعل تام تبدیل شده است، [بلکه ] ناچار باید مرجح را در خود عالم فرض کند. مرجح را که در خود عالم فرض می کند آن وقت این فرضیه ها (یعنی نظریه ی کعبی، نظریه ی معتزله، . . . ) در اینجا پیدا شده است که مرجح چیست.

در اینجا باز به یک مطلب دیگری باید اشاره کنیم و آن اینکه در دوره های خیلی قبل از دوره ی متکلمین- و حتی شاید در دوره ی یونان- کم و بیش این مسأله مطرح بوده است، و می گویند در اروپا تا دوره ای هم که حکومت فیزیک نیوتنی برقرار بوده است همین طرز فکر ادامه داشته است که زمان خودش یک وجود مستقلی از جهان دارد؛ یعنی جهان باشد یا نباشد به زمان ارتباط ندارد؛ زمان به هر حال وجود مستقلی از جهان دارد؛ اگر جهان هم نبود زمان بود؛ حساب او جداست؛ همچنانکه بعضی چنین نظریه ای درباره ی مکان هم دارند که اگر این جهان یعنی جهان ماده و اجسام نبود مکان بود ولی مکان خالی بود، نه اینکه هیچ چیز نبود و مکان هم نبود.

می گویند اگر این اجسام و اجرام و آنچه که ما «عالم» می نامیم نبود مکان بود ولی مکان خالی بود [و همین طور] اگر این اشیاء و این حوادث و این حرکات و هرچه در عالم هست هم نبود زمان بود، این کششِ ممتد بود، ولی در زمان چیزی وجود نداشت.

اگر ما بنای کلام را بر این بگذاریم آن وقت معنای سخن آن کسی که مثل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 433
متکلم می گوید عالم در اساس خودش حادث است این است که زمان یک کشش نامتناهی است در گذشته ولی جهان در یک «آنِ» معین از زمان حادث شده است.

این زمان و این کشش غیرمتناهی به هر حال در گذشته وجود داشته است ولی عالم در همه ی این کشش نامتناهی وجود نداشته است، عالم در یک آنی از این کشش وجود پیدا کرده و ادامه یافته است؛ مثلاً هزار سال، ده هزار سال، صد هزار سال، میلیونها سال، میلیاردها سال- هرچه که باشد بالاخره یک زمان محدود است هرچند متکلم اصرار ندارد که مقدارش را تعیین کند- که به عقب برگردیم بالاخره به نقطه ای می رسیم که در آن نقطه از زمان عالم حادث شده است. بنا بر این فرض یعنی اگر ما بنا را بر این بگذاریم که زمان یک امر مستقلی است آن وقت نظریه ی فلاسفه این است که: نه، تا زمان بوده است عالم هم بوده است و زمان همیشه بوده است و عالم هم همیشه بوده است [1].


[1] . - متکلمین زمان را مستقل می دانند؟ .

استاد: نه، عرض کردم قبلا یک چنین فرضیه ای بوده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است