در
کتابخانه
بازدید : 1436566تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Collapse <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Expand حدوث و قدم (1) حدوث و قدم (1)
Expand حدوث و قدم (2) حدوث و قدم (2)
Expand حدوث و قدم (3) حدوث و قدم (3)
Expand حدوث و قدم (4) حدوث و قدم (4)
Collapse حدوث و قدم (5) حدوث و قدم (5)
Expand حدوث و قدم (6) حدوث و قدم (6)
Expand حدوث و قدم (7) حدوث و قدم (7)
Expand حدوث و قدم (8) حدوث و قدم (8)
Expand حدوث و قدم (9) حدوث و قدم (9)
Expand حدوث و قدم (10) حدوث و قدم (10)
Expand سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعد حاجی نوع دیگری از حدوث را بنا بر مسلک عرفا ذکر می کند و آن را اصطلاحاً «حدوث اسمی» می نامد. البته فقط این اصطلاح «حدوث اسمی» از حاجی است نه اینکه خود مطلب از حاجی باشد. به هر حال مقصود خود را با این بیت بیان می کند:

وَالْحادِثُ الْاسْمِی الَّذی مُصْطَلَحی اَنْ رَسْمٌ اسْمٌ جا حَدیثٌ مُنْمَحی.

برای توضیح مطلب باید بدانیم که گرچه بسیاری از حرفهای عرفا با حرفهای فلاسفه قابل تطبیق و توجیه است (که این خود مسأله ی دیگری است) ولی تعبیرات آنها در برخی مسائل با یکدیگر تفاوت دارد. فلاسفه بعد از آنکه درک خود و نظر خود را درباره ی وجود و موجود بیان کردند آن وقت وجود و موجود را تقسیم می کنند به واجب و ممکن، علت و معلول، واحد و کثیر، حادث و قدیم، نفسی و رابطی، . . . و عوالم مختلف را ذکر می کنند و «خدا» برای فیلسوف یک مسأله از مسائل علمش محسوب می شود. اما عرفا اصطلاح «علیت و معلولیت» و این گونه تعبیرات را هیچ وقت به کار نمی برند. اساس عرفان همچنانکه می دانیم وحدت وجود است و عارف از هرگونه کثرتی ابا و پرهیز دارد و برای عارف، «خدا» تمام موضوع علم او محسوب می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 394
عرفا در مورد خداوند- یعنی در مورد حقیقت وجود که از نظر آنها حقیقت وجود مساوی با خداوند است- اینچنین تعبیر می کنند که برای حقیقت وجود اعتبارات مختلف درنظر گرفته می شود؛ یعنی از جنبه های مختلف می توان او را اعتبار کرد. البته اینکه ما می گوییم «اعتبار» به خاطر این جهت است که ما از دید عقلی بحث می کنیم؛ وقتی ما از دید عقلی بحث می کنیم آن را «اعتبار» می نامیم و الاّ از نظر آنها همه ی اینها حقیقت و واقعیت است که یک سالک در حرکات و در سلوک خودش در هر مرحله ای به یکی از اینها [بجز مرتبه ی «غیب الغیوب» ] می رسد:

یک مرحله، مرحله ای است که آن را به اصطلاح «مرحله ی غیب الغیوبی» می نامند که در آن مرحله ذات باری تعالی هست بدون آنکه هیچ اسمی و هیچ صفتی اصلاً در آنجا معنی داشته باشد یعنی هیچ اسم و صفتی در آنجا اعتبار بشود. آن مرتبه مافوق مرتبه ی اسماء و صفات است. آن، مرتبه ای است که برای هیچ انسانی وصول به آن به هیچ معنا ممکن نیست. به همین جهت است که از آن تعبیر به «عنقای مغرب» می کنند، زیرا عنقا ضرب المثل چیزی است که کسی به آن دست نیافته است و دست نمی یابد، که حافظ هم می گوید:

عنقا شکار کس نشود دام بازچین کانجا همیشه باد به دست است دام را
مرتبه ی بعد از مرتبه ی غیب الغیوب را «مرتبه ی تعین اول» می نامند. این مرتبه مرتبه ای است که یک تعین در آنجا قابل اعتبار است. تعین یعنی اینکه یک شأنی و یک صفتی بشود برایش گفت. مرتبه ی تعین اول مرتبه ی جمع تعینات است، تعینی است که ریشه ی همه ی تعینات است، که مقصودشان مرتبه ی شهود ذات حق است خودش را به علم حضوری، مرتبه ی حضور ذات حق است برای خودش، که تعبیر «مرتبه ی احدیّت» را در مورد آن به کار می برند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 395
مرتبه ی دیگر که بعد از مرتبه ی تعین اول قرار دارد و عرفا به آن قائل هستند «مرتبه ی تعین دوم» است، یعنی مرتبه ی همه ی اسماء و صفات که در آن مرتبه برای خداوند اسماء و صفات اعتبار می شود. عالم، قادر، حیّ، مرید و تمام اسمائی که در مورد خداوند هست مربوط به همین مرتبه است. آنها اصطلاحاً این مرتبه را «مرتبه ی واحدیّت» می نامند.

عرفا معتقدند آنچه که ما آنها را ماهیات، اشیاء و مخلوقات می نامیم، اینها از لوازم اسماء و صفات هستند. هر ماهیتی از ماهیات را مظهر اسمی از اسماء و صفات می دانند و اصلاً به طور کلی وجود ماهیات را یک امر مستقل نمی شمارند؛ وجود ماهیات را از شؤون حق می شمارند. گویی ماهیت آن چیزی است که با وجود ظاهر شده است که وجودْ همان چیزی است که از شؤون حق است نه اینکه از شؤون آن اشیاء باشد. در مرتبه ی اسماء و صفات، ماهیات- که گاهی از آنها تعبیر به «اعیان ثابته» می کنند و این اصطلاح گویا از محیی الدین است- بعد از آنکه در مراتب قبلی مکنون و مستتر بودند و ظهوری نداشتند ظهور پیدا می کنند؛ یعنی اینها مظهر اسماء و صفات هستند؛ در مرحله ی اسماء و صفات ظهور دارند بعد از آنکه در مراتب قبل ظهور نداشتند.

اکنون که این مقدمات دانسته شد به مسأله ی حدوث برمی گردیم. ما در باب حدوث چه گفتیم؟ گفتیم حدوث پیشی داشتن نیستی شی ء است بر هستی شی ء. بر اساس حرف عرفا هم که هیچ اسمی از علیت و معلولیت و این گونه تعبیرات نمی برند بلکه سخن از ظاهریت و مظهریت به میان می آورند و عالم را ظاهر به ظهور حق می دانند، بر اساس حرف آنها هم عالم حادث است، یعنی هستی عالم مسبوق به نیستی عالم است و به تعبیر عرفا باید بگوییم: ظهور عالم مسبوق به خفاء عالم است (آنچه را که دیگران «هستی» می گویند اینها «ظهور» می گویند و آنچه را که دیگران «نیستی» می گویند اینها «خفاء» می نامند) [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 396
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 397
پس اینکه ماهیات در مرحله ی اسماء، ظهور پیدا می کنند و در مرتبه ی ماقبل اسماء ظهور ندارند این هم خودش نوعی حدوث است، زیرا حدوث مگر غیر از پیشی داشتن نیستی یا خفاء شی ء بر هستی و ظهور شی ء است؟ حاجی می گوید من این نوع از حدوث را «حدوث اسمی» اصطلاح می کنم [2].

به هرحال اینها حرفهایی است که عرفا گفته اند و با اصطلاحاتی که دارند بیان کرده اند. غرض ذکر این جهت است که حاجی می خواهد بگوید همچنین مطابق آنچه که عرفا گفته اند باز نوعی حدوث یعنی نوعی پیشی گرفتن نیستی جهان بر هستی جهان داریم. ذات حق ذاتی است که به هیچ نحو از انحاء هیچ نوع نیستی بر هستی او پیشی ندارد. «او قدیم است» یعنی به هیچ شکلی و به هیچ نحوی و به هیچ تصویری هیچ نوع نیستی بر هستی او پیشی ندارد؛ او بر هر هستی و بر هر نیستی.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 398
تقدم دارد. این جمله ی بسیار زیبای عالی در نهج البلاغه است: «سَبَقَ الْاَوْقاتَ کَوْنُهُ، وَالْعَدَمَ وُجودُهُ» [3]یعنی او پیشی دارد حتی بر وقت و بر زمان با اینکه در طبیعت ملاک پیشی «زمان» است. او پیشی دارد بر هر چیزی حتی بر زمان. وجود او بر عدم پیشی دارد؛ یعنی اشیاء دیگر نوعی از انحاء عدم به نحوی از انحاء بر وجود آنها پیشی دارد ولی آن که وجودش بر همه چیز و بر هر عدمی پیشی دارد و عدم در مرتبه ی متأخر از وجود او قابل انتزاع است و در مرتبه ی وجودش و در مرتبه ی ماقبل وجودش عدم قابل انتزاع نیست ذات حق است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 399

[1] . - این ظهور و خفاء به اعتبار انسان مطرح می شود؛ درواقع که ظهور و خفائی در کار نیست. استاد: یک وقت هست که ما این مسأله را از دید یک فیلسوف مطرح می کنیم و یک وقت هست که از دید یک عارف مطرح می کنیم. اگر از دید یک فیلسوف مطرح کنیم مسأله به همین شکل است یعنی به صورت اعتبار [درنظر گرفته ] می شود اما نه به نحو اعتبار نیش غولی، بلکه به نحو اعتبار نفس الامری؛ یعنی یک شی ء اعتبارات گوناگون برایش درنظر گرفته می شود: اعتبار مرتبه ی ذات، اعتبار مرتبه ی تعین اول، اعتبار مرتبه ی تعین دوم و امثال اینها.

ولی عرفا نظرشان بیشتر به مراتبی است که سالک طی می کند. اینها چنین قائل هستند که سالک در مراتب سلوک خودش که به توحید می رسد اولین بار به مرحله ی توحید افعالی می رسد؛ به مرحله ای می رسد که شهود می کند که فعل فعل حق است؛ خودش از فعل خودش فانی می شود؛ یعنی بالعین والعیان می بیند که او نیست که دارد این کار را می کند، این خداست که دارد این کار را می کند؛ یعنی خدا را به صورت فاعل در وجود خودش می بیند.

این مرحله را «مرحله ی توحید فعلی» می گویند که سالک احساس می کند که تا کنون اشتباه کرده است که خودش را به عنوان یک فاعل مستقل می دیده است، تا حالا هم او نبوده است که این کارها را انجام می داده است؛ آن استقلالی که برای خودش احساس می کرد یک وهم بوده است. آنوقت احساس می کند که:

ما همه شیران ولی شیر علَم.

حمله مان از باد باشد دم به دم.

حمله مان از باد و ناپیداست باد.

جان فدای آن که ناپیداست باد.

احساس می کند که: «وَ مارَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمی » و چه خوش سروده است مولوی آنجا که می گوید:

ما چو چنگیم و تو زخمه می زنی.

زاری از ما نی، تو زاری می کنی.

که این همان مرحله ی توحید فعلی است. بعد می گوید:

ما چو نائیم و نوا در ما ز توست.

ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست.

ما چو شطرنجیم اندر برد و مات.

برد و مات ما ز توست ای خوش صفات.

ما که باشیم ای تو ما را جانِ جان.

تا که ما باشیم با تو در میان.

تا اینکه می رسد به آنجا که می گوید:

دست نی تا دست جنباند به دفع.

نطق نی تا دم زند از ضرّ و نفع.

تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت.

گفت ایزد: مارمیتَ اذ رمیت.

گربپرّانیم تیر آن نی ز ماست.

ما کمان و تیراندازش خداست.

بعد سالک می رسد به مرحله ی توحید صفاتی؛ یعنی تا حالا چنین فکر می کرد که: من می دانم؛ من می توانم؛ من زنده هستم؛ . . . یعنی این صفات را از خودش می دانست؛ بعد می بیند که این صفاتی هم که در خودش می دید و احساس می کرد، صفات اوست نه صفات خودش. در اینجاست که می رسد به مرحله ی فنای از صفات خودش، و خودش انفال/17.

فانی می شود از صفات خودش.

در مرحله ی دیگر که مرحله ی بالاتر است سالک اساساً از ذات خودش هم فانی می شود؛ دیگر «من» برای او باقی نمی ماند. «من» ی به آن معنا که تاکنون احساس می کرد دیگر در خودش احساس نمی کند، و اگر «من» ی احساس کند دیگر این «من» آن «من» سابق نیست بلکه «او» است؛ یعنی اوست بجای این، نه اینکه خودش باشد؛ و این غیر ازمسأله ی حلول و اتحاد و این گونه حرفهاست، یک چیز دیگر است.

اینها مراتبی است که عرفا به آن قائل هستند. ما از آن طرف که شروع کردیم گفتیم: اول، مرحله ی مسمّی و ذات است؛ بعد مرحله ی احدیت و تعین اول است و سپس مرحله ی واحدیت و تعین ثانی یا مرحله ی اسماء و صفات است. ولی این مراتب برای سالک از این طرف شروع می شود؛ یعنی سالک وقتی که سلوک خود را شروع می کند اول به مرحله ی اسماء و صفات می رسد، یعنی خدا را در این کثرت اسماء و صفاتی شهود می کند: عالم و قادر و حیّ و مرید و. . . ؛ بعد می رسد به مرحله ای که از این جهت هم غایب می شود یعنی خدا را در آن تعین اولش شهود می کند، یعنی او را در مرحله ی احدیت و به عنوان «احد» شهود می کند، که از نظر عرفا مرحله ی واحدیت مرحله ی «قاب قوسین» است و مرحله ی احدیت مرحله ی «أو أدنی» است.

چیزی که برای فرشته میسر نیست رسیدن به مرحله ی احدیت است. آن مرحله ای که فرشته گفت: «لَوْدَنَوْتُ أنْمُلَةً لاَحْتَرَقْتُ» مرحله ی احدیّت است. ولی بالاتر از مرحله ی احدیت مرحله ای است که برای بشر هم رفتن به آنجا امکان ندارد؛ یعنی بالاخره بشر در نهایت امر حق را در یک تعین شهود می کند و نه بدون تعین.
[2] . - آیا حاجی از این جهت اسم این را «حدوث اسمی» می گذارد که به مرحله ی اسماء مربوط می شود؟ .

استاد: بله، چون ظهور در مرتبه ی اسماء بعد از لاظهوری در مرتبه ی قبل (مرتبه ی تعین اول) است لذا آن را «حدوث اسمی» می نامد.
[3] . نهج البلاغه، خطبه ی 184.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است