در
کتابخانه
بازدید : 1437184تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Expand اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Expand اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Expand <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Collapse شناخت شناخت
Expand شناخت (1) شناخت (1)
Expand شناخت (2) شناخت (2)
Collapse شناخت (3) شناخت (3)
Expand شناخت (4) شناخت (4)
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این بحث را اولین بار ادبا مطرح کرده اند، یعنی سابقه اش از ادبیات شروع شده است، بعد در علم اصول و در فلسفه آمده است. ابتدا ادبا روی آن بحث کرده اند و بعد بیشتر در علم اصول و کمتر فلاسفه روی آن بحث کرده اند؛ و این مطلب چیزی است که به حسب سندهای بسیار زیاد، از حضرت امیر (ع) شروع شده است. آن داستان راجع به پیدایش علم نحو که در کتب بسیار قدیم و معتبر آمده، معروف است و شاید از همه بهتر مرحوم سیدحسن صدر در کتاب تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام مدارکش را نشان داده است و دیگران هم مدارکش را ذکر کرده اند.

قضیه از این قرار است که ایشان بعد از آنکه در یک برخوردهایی می بینند افرادی قرآن را غلط می خوانند [1]ابوالاسود دُئَلی- یا دِئَلی [2]- را احضار می کنند و می فرمایند بیا تا من قواعد و ضوابط و اصولی را درباره ی زبان عرب به تو بگویم و تو خودْ آنها را تکثیر و تفریع کن. آنچه ایشان به ابوالاسود می فرمایند تعبیراتی در همین حد است که کلمات مجموعاً بر سه نوع است: اسم و فعل و حرف. و بعد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 293
هریک از این سه نوع کلمه هم تعریف شده است، که حالا عین عبارات یادم نیست [3] ولی به هرحال آنچه که بعدها در فرق گذاشتن میان اسم و فعل و حرف در کلمات همه ی ادبا آمده است همان معنا و مفهوم است که معمولاً آن را با این تعبیر بیان می کنند: «الاسمُ ما دلّ علی معنیً فی نفسه غیر مقترنٍ بالزمان، والفعل مادلّ علی معنیً فی نفسه مقترناً بالزمان، والحرف ما دلّ علی معنیً لافی نفسه» .

این اصطلاحی هم که فلاسفه بعدها پیدا کرده اند که آمده اند وجود را تقسیم کرده اند به وجود فی نفسه و وجود لافی نفسه، و بعد وجود فی نفسه را تقسیم کرده اند به وجود لنفسه و وجود لغیره، و باز «وجود فی نفسه لنفسه» را تقسیم کرده اند به وجود بنفسه و وجود بغیره؛ آن تقسیم اول را که وجود تقسیم می شود به وجود فی نفسه و لافی نفسه، از ادبا و به طور غیرمستقیم از حضرت امیر (ع) گرفته اند.

پس این بحث از ادبیات شروع شده است و لذا طبعاً درمیان خود ادبا هم در تحقیق معنی اسمی و معنی حرفی سخنان بسیاری آمده است. ولی بعد به علم اصول که رسیده است علمای علم اصول خیلی بیشتر درباره ی آن تحقیق و تدقیق کرده اند به طوری که اصولیون اصلاً بابی در اوایل علم اصول دارند به نام «باب معنی اسمی و معنی حرفی» ، و علت آن این است که در علم اصول گاهی به مسائلی برخورد می کنند که دانستن معنی اسمی و معنی حرفی شرط حل شدن آن مسائل است.

فلاسفه باب مستقلی برای معنی اسمی و معنی حرفی باز نکرده اند- وای کاش باز کرده بودند- ولی در لابلای کلماتشان گاه به گاه به همین مطلب برخورد می شود که معنی اسمی چیست و معنی حرفی چیست، و این از نوع معنی حرفی است یا از نوع معنی اسمی [4].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 294

[1] . چون در آن زمان یعنی زمانی که تقریباً مقارن با خلافت ایشان است بیش از بیست سال از فتوحات اسلامی گذشته است، زیرا ایشان در سال سی و شش هجری به خلافت رسیدند و فتوحات از سال دوازده سیزده هجری شروع شده بود، یعنی حدود بیست و سه چهار سال از شروع فتوحات می گذشت و اقوام بسیاری از غیرعرب مسلمان شده بودند و اینها به قرائت قرآن به شدت اقبال کرده بودند ولی چون عرب نبودند و به طور فطری و غریزی تلفظ عربی را نمی دانستند و به قواعد و ضوابط زبان عرب آشنایی نداشتند خصوصاً که در آن وقت اِعراب معمول نبوده است لذا آیات قرآن را غلط تلفظ می کردند. مثلا نقل کرده اند که ایشان از جایی رد می شدند دیدند شخصی سوره ی برائت را دارد تلاوت می کند و این آیه را که جزء آیات اول سوره ی برائت است: «وَاعْلَموا أَنَّ اللّهَ بَری ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسولُه» ( «رسول» مرفوع خوانده می شود) بدانید خداوند و پیامبرش از مشرکین بیزارند، او به این نحو می خواند: «واعلموا ان اللّه بری ء من المشرکین و رسوله» ( «رسول» را مجرور می خواند) که معنایش درست ضد آن معنا می شود: یعنی بدانید که خدا، هم از مشرکین و هم- [نعوذباللّه ] - از پیامبر خودش بیزار است.
[2] . [علاوه بر این دو تلفظ، این کلمه به صورت «دیلی» هم قرائت شده است. ]
[3] . [عین عبارت حدیث به این قرار است: «بسم اللّه الرحمن الرحیم. الکلام کلّه ثلاثة اشیاء: اسم و فعل و حرف. الاسم ما أنبأ عن المسمّی، والفعل ما أنبأ عن حرکة المسمّی، والحرف ما أوجد معنی فی غیره» و در بعضی کتب به این صورت نیز نقل شده است: «الکلام کلّه اسم و فعل و حرف. فالاسم ما دلّ علی المسمّی، والفعل ما دل علی حرکة المسمّی، والحرف ما أنبأ عن معنی لیس باسم ولافعل» . ]
[4] . ظاهراً این بحث معنی اسمی و معنی حرفی فقط دربین علمای اسلامی مطرح شده است. اینجانب خیلی مایل هستم ببینم اصلا این بحث معنی اسمی و معنی حرفی به این شکلی که الآن درمیان ما مطرح است درحد فرق گذاشتن دقیق میان معنی اسم و معنی حرف آیا در جای دیگر و در فلسفه ی دیگر هم مطرح است یا نه. اینکه می گویم مایل هستم بدانم به این جهت است که من تاکنون در اینهمه گفته های دیگران به آن برخورد نکردام
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است