در
کتابخانه
بازدید : 1436869تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Collapse فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا ممکن است کسی دو اشکال طرح کند و به اعتباری سه حرف بزند.

یک اشکال همان اشکالی است که از مرحوم آقای بروجردی نقل کردیم. ایشان می گویند اساساً اینجا اشتباه شده و آن اشتباه منشأ این اشکال گردیده، و آن این است که خیال کرده اند این تقسیم مال ماهیت است که سه قسم می شود: لابشرط، بشرط لا و بشرط شی ء؛ نه، این را اگر به ماهیت نسبت می دهیم مجازاً نسبت می دهیم. اعتبار عمل ذهن است و این اعتبار ما سه جور است؛ مثل اینکه بگوییم نگاه کردن ما سه جور است. ما سه جور اعتبار داریم که روی ماهیت می آید نه اینکه ماهیت سه جور باشد؛ ماهیت یک جور بیشتر نیست. ماهیت سه جور اعتبار می شود؛ اعتبار سه جور است: اعتباری که اعتبار به نحو لابشرطیت است، اعتبار به نحو بشرط لائی، و اعتبار به نحو بشرط شیئی. حال باید دید که آیا این حرف درست است؟ آیا اصلاً این تقسیم برای ماهیت نبوده و اشتباه شده است؟ .

یک اشکال دیگر که در لابلای کلمات خود حکما آمده این است که در واقع ما بجای سه اعتبار چهار اعتبار داریم. آن وقت اشکال دقیقتر و عمیقتر می شود و آن اینکه: یک وقت ماهیت را اعتبار می کنیم بدون اینکه هیچ چیزی را با آن اعتبار کنیم یعنی ذات ماهیت را اعتبار می کنیم؛ نه اعتبار بشرط لائی می کنیم نه اعتبار لابشرطی ونه اعتبار بشرط شیئی، همان خود ذات را اعتبار می کنیم؛ یک وقت ماهیت را بشرط شی ء اعتبار می کنیم، یک وقت بشرط لا اعتبار می کنیم و یک وقت لابشرط؛ لابشرط به معنای اینکه ماهیت را با قید اینکه هیچ شرطی ندارد اعتبار می کنیم؛ این خودش یک نوع قید است برای ماهیت. پس چهار جور اعتبار است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 592
برای ماهیت: یکی اینکه ذات ماهیت را اعتبار کنید و هیچ چیز با آن اعتبار نکنید حتی خود لابشرطیت را که یک نوع اعتبار است. سه تای دیگر را هم که ذکر کردیم.

پس ماهیت بجای سه اعتبار چهار اعتبار دارد [1].

این حرفی است که تقریباً از لابلای حرفهای مرحوم آقا علی مدرس زنوزی بیرون می آید. تقریباً این حرف را ایشان زده است و حرفشان هم حرف بدی است [2].

این حرف ایشان، اشکال دومی است که در اینجا وارد شده است.

اشکال سوم این است که اگر ما مقسمی داشته باشیم و اقسامی (مثلاً سه قسم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 593
داشته باشیم) مقسم به این ترتیب منقسم به این سه قسم می شود که یک قیودی که در عرض یکدیگرند و خودشان با یکدیگر ناسازگارند بر این ماهیت وارد می شوند، مثل اینکه بگوییم: انسان یا سفید است یا سیاه است یا زرد. در اینجا انسان مقسم است و زردی و سیاهی و سفیدی، قیودی هستند که با یکدیگر در تضاد و غیرقابل جمع اند. این مقسم با این قید ضمیمه بشود یک قسم می شود، با آن قید ضمیمه بشود یک قسم دیگر، با آن دیگری قسمی دیگر. جنسی هم که به انواع تقسیم می شود همین طور است؛ می گوییم حیوان یا انسان است یا اسب یا الاغ یا کبوتر و یا انواع دیگر حیوان. حیوان را مقسم قرار می دهیم. حیوان با خصوصیات انسانی با خصوصیات کبوتری و الاغی و اسبی و مانند آن تضاد دارد. حیوان با خصوصیات انسانی می شود انسان، و با خصوصیات دیگر می شود اسب یا کبوتر یا. . . اما امکان ندارد که یک مقسم به گونه ای اقسام داشته باشد که قیودی که بر این مقسم وارد می شود در عرض یکدیگر نباشند، و آن یا [به این شکل است ] که اصلاً با یکدیگر ارتباط نداشته باشند و یا اگر ارتباط دارند در طول یکدیگر باشند نه در عرض یکدیگر. اینجا اقسام درست نمی شود. یک مثال برای [قیودی ] که با یکدیگر هیچ ارتباطی ندارند این است: انسان یا با ادب است و یا اهل فلان شهر [3]. اقسام باید در تضاد با یکدیگر باشند. اینها اصلاً با یکدیگر نمی خوانند و در تضاد با هم نیستند.

وقتی که ما یک شی ء را تقسیم می کنیم باید اقسام با یکدیگر در تضاد باشند. اگر هیچ تضادی ندارند و اصلاً ربطی به هم ندارند تقسیم غلط است و باز اگر در طول یکدیگر باشند تقسیم غلط است. شما می گویید ماهیت یا لابشرط است یا بشرط شی ء است یا بشرط لا. لابشرط یعنی مطلق؛ بشرط شی ء و بشرط لا یعنی مقید. مگر مطلق شامل این دو تای دیگر نمی شود؟ مطلق آن است که هم شامل این مقید است و هم شامل آن مقید دیگر؛ پس یک قسم شامل دو قسم دیگر است؛ یعنی اقسام در عرض یکدیگر نیستند و در طول یکدیگرند. مثلاً اگر بگویید کلمه یا اسم است یا فعل است یا حرف است یا فاعل است یا مفعول است و یا مضاف الیه، چرا.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 594
غلط است؟ چون یک قسمش که گفتید «اسم است» شامل اینها [یعنی سه قسم آخر] هم هست؛ یک قسم نمی تواند اعم باشد از اقسام دیگر.

وقتی شما می گویید ماهیت یا مطلق است یا مقید (مقید به این قید یا آن قید) ، مطلق شامل مقید هم هست [4]؛ این چگونه تقسیمی است؟ .

جواب را قبلاً دادیم؛ گفتیم که مطلق به این معنی شامل مقید نیست، ضد مقید است. مقید، آن مطلق نیست با قید؛ مقید عبارت است از آن مقسم با قید. لهذا افرادی مثل حاجی می گویند مطلق به این معنی که ما می گوییم، اصلاً در خارج وجود ندارد چون مطلق یعنی آن چیزی که مقید به اطلاق است، و هیچ چیزی در خارج مقید به اطلاق نیست. اطلاق، صفت ذهنی است؛ مثل اینکه در منطق می گویند کلی عقلی مانند انسان به قید کلیت. انسان به قید کلیت که در خارج وجود ندارد، فقط در ذهن وجود دارد. پس این اشکال را هم این گونه جواب می دهند.

این را جور دیگری هم می شود جواب داد و آن اینکه: آن اشتباه از اینجا پیدا شده است؛ ما می گوییم انسان یا مقید است به اطلاق، یا مقید است به علم و یا مقید است به عدم علم. این تقسیم غلطی است. اطلاق، صفت ذهنی است و علم یک امر خارجی است. این غلط است که ما ماهیتی را تقسیم کنیم به سه قسم که یک قسم قیدش در ذهن و دو قسم دیگر قیدش در خارج باشد (کم کم به اصل مطلب نزدیک می شویم) . نه، ماهیت از نظر ذهن یا مقید به اطلاق است (اطلاق صفت ذهنی است) یا مقید به بشرط لائیت [و یا مقید به بشرط شیئیت ] . بشرط لائیت مثل لابشرطیت صفت ذهن است. بشرط لائیت غیر از عالم نبودن است. اصلاً شرط مال ذهن است.

بشرط شیئیت، بشرط لائیت و لابشرطیت همه مال ذهن است. این گونه نیست که بگوییم انسان یا مطلق است یا عالم است یا غیرعالم؛ نه، انسان یا مطلق است، یعنی در ذهن مطلق اعتبار شده است، یا بشرط شی ء است، یعنی در ذهن مقید به یک شی ء اعتبار شده است، و یا بشرط لاست یعنی در ذهن مقید به عدم شی ء اعتبار شده است. در اینجاست که این سه قید در عرض یکدیگر اعتبار شده است. از اینها بگذریم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 595

[1] . - آیا این اعتبارات، طولی نیست.

استاد: نه، واقعاً در عرض یکدیگر قرار می گیرند. مثلاً اگر ما باشیم و فرض کنیم که شارع یا مقننی می خواهد حکمی کند. این شارع گاهی انسان را موضوع قرار می دهد؛ نه انسان مطلق را و نه انسان مقید را؛ حتی این مقدار اعتبار هم که چنین انسانی عالم باشد یا نباشد نمی کند؛ فقط انسان را اعتبار می کند.

- این حکم دارد یا ندارد؟ این که حکم ندارد.

استاد: فعلاً به این کاری نداریم ولی به هر حال قابل اعتبار است. اولاً حکم هم دارد. به فرض حکم نداشتن هم باز قابل اعتبار است. یک وقت هم انسان را با قید اطلاقش اعتبار می کند. یک وقت هم انسان را با قید وجود علم، و یک وقت با قید عدم علم اعتبار می کند. پس چهار جور اعتبار دارد نه سه جور اعتبار.
[2] . - فرق سخن آقای بروجردی با سخن آقای علی در این است که آقا علی [اعتبارات ماهیت را] چهار جور می داند؟ استاد: آقا علی اصلاً مقسم را ماهیت می گیرد. این غیر از حرف آقای بروجردی است.

ایشان اصلاً مقسم را «اعتبار» می داند و سه اعتبار هم بیشتر نمی داند و می گوید مقسم اصلاً ماهیت نیست، از اول اشتباه کرده اند که گفته اند ماهیت سه قسم است، ماهیت سه قسم نیست، اعتبار سه قسم است؛ در این صورت اشکالات از ریشه قطع می شود. ولی مرحوم آقا علی حرف حکما را که ماهیت بر چند قسم است قبول دارد ولی می گوید ماهیت بجای سه قسم چهار قسم می شود.

- اگر یک وقت کسی بگوید که انسان را باید احترام کرد و منظورش انسان مطلق باشد، آن وقت انسان عالم را نمی توانیم احترام کنیم و یا آن جاهل را نمی توانیم احترام کنیم؟ .

استاد: چرا، [می توانیم ] .

- پس این مقسم است که در هر دو هم هست.

استاد: این مقسم برای هر دو نیست. انسان مطلق بر حسب مصداق شامل این و شامل آن هست. از حرفهایی که بعداً می زنم و حتی همین الآن می خواهم بگویم جواب حرف شما بهتر داده می شود.
[3] . البته این در مقام شوخی است که گاهی از این سخنان گفته می شود ولی جدی نمی تواند باشد؛ مثل اینکه یک وقت بخواهید کسی را مسخره کنید.
[4] . - مصداقش این گونه است، ماهیتش که این طور نیست.

استاد: بسیار خوب، به هر حال از نظر مصداق شامل است، پس چگونه تقسیمی است؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است