هر یک از این سه سؤال (ما، هل، لم) به صورت دو سؤال قابل طرح است؛ یعنی
دوگونه «ما» داریم، دو گونه «هل» داریم و دو گونه «لم» داریم. و اما «ما» که
«چیستی» است. یک مای شارحه داریم، یک مای حقیقیه. مقصودشان از «مای
شارحه» آن است که سؤال از چیستی شی ء بشود قبل از آنکه هستی آن تحقیق شده
باشد که آیا این واقعاً هست یا نه؟ مثل سؤال از سیمرغ قبل از اینکه اصلاً بدانیم
سیمرغی هست. سیمرغی که اینهمه شعرا می گویند، این عنقا که می گویند: «عنقا
شکار کس نشود دام بازگیر» چیست؟ این را «مای شارحه» می گویند که فقط ارزش
شرح اسمی دارد و تنها می تواند لغت را معنی کند، چون هنوز ما نمی دانیم که مثلاً
عنقایی وجود دارد یا ندارد. تا وقتی وجودش تحقیق نشده است که آیا چنین
حقیقتی هست یا نه، سؤال از چه بودنش تقریباً سؤال از «شرح اسم» است. در واقع
مقصود این است: مردم که لفظ «عنقا» را به کار می برند چه معنایی از آن منظور
می کنند؟ یا یک کسی بگوید: جن چیست؟ ولی هنوز نمی داند جن یک حقیقتی در
عالم هست یا نیست، ولیکن سؤال می کند جن چیست؟ در اینجا در واقع سؤال از
این است که مردم از این لفظ چه منظوری دارند و این لغت را برای چه وضع
کرده اند
[1]. از مفاد این لفظ چه تصوری دارند؟ این را «مای شارحه» می گویند. البته گاهی ممکن است مای شارحه با مای حقیقیه یکی از آب درآید، چون ممکن است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 526
آن چیزی را که از آن سؤال می کنیم وجود داشته باشد و همان جوابی که می دهیم
جواب حقیقی اش هم باشد.
«ما» ی دوم مای حقیقیه است. اینجا دیگر به لفظ کاری نداریم. بعد از اینکه
حقیقت یک امر ثابت شد، وجودش و واقعیتش ثابت شد، آن وقت می گوییم این
چیست؟ مثل اینکه برای انسانها ثابت شده که واقعیتی هست که در یک جا
روشنایی می دهد، در یک جا حرکت ایجاد می کند، در یک جا حرارت ایجاد
می کند و اسم آن را «برق» گذاشته اند؛ می گویند این برق چیست؟ از کسی که فیزیک
خوانده می پرسیم که برق چیست؟ می دانیم واقعیتی هست، به لفظ آن کاری نداریم و
نمی خواهیم بگوییم مردم از این لفظ چه تصوری دارند؛ به تصور مردم کاری نداریم؛
می خواهیم کاوش کنیم از حقیقتش که حقیقتاً برق چیست؟ واقعاً حقیقت انسان
چیست؟ این را «مای حقیقیه» می گویند.
[1] . - [به عبارت دیگر] چه تصوری در ذهن دارند که این را می گویند.
استاد: بله.