در
کتابخانه
بازدید : 1436961تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Expand <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Collapse سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اما در مورد سبق بالطبع ملاک چیست؟ سبق بالطبع در جایی است که دو شی ء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 498
داریم که وجود یکی متوقف بر وجود دیگری است ولی وجود دیگری متوقف بر وجود آن نیست؛ یعنی اگر اولی وجود داشته باشد باید دومی هم الزاماً وجود داشته باشد ولی الزامی نیست که اگر دومی وجود داشته باشد اولی هم وجود داشته باشد.

به عنوان مثال اگر ما یک مرکبی داشته باشیم که از چند جزء تشکیل شده باشد- مثلاً باید پنج جزء وجود داشته باشد تا این مرکب به وجود بیاید- اینجا از نظر زمانی و مکانی مطرح نیست که حتماً جزء بر کل تقدم دارد که بگوییم جزء زماناً مقدم بر کل است یا مکاناً مقدم بر کل است، و بلکه حتی ممکن است این جزء و کل هر دو در آنِ واحد به وجود آمده باشند، ولی درعین حال جزء در کیان خودش متوقف بر کل نیست اما کل در کیان خودش متوقف بر جزء هست؛ یعنی امکان ندارد برای کل وجود باشد الاّ اینکه برای جزء وجود باشد ولی ممکن است برای جزء وجود باشد و برای کل نباشد. پس در موجود بودن، جزء تقدم دارد بر کل؛ ولهذا ما در حسابهای عقلانی خودمان می گوییم: «وُجد الجزءُ فوُجد الکل» ؛ نمی گوییم: «وُجد الکلُّ فوُجد الجزء» که البته گفتیم مسأله ی زمان و مکان در اینجا مطرح نیست.

به همین لحاظ است که عدد یک یا واحد بر هر عددی تقدم دارد. از عدد یک اعداد فراهم می شود. هرعددی عبارت است از مجموعی از واحدها (حال اینکه عدد خودش چه نوع وجودی دارد فعلاً در اینجا مطرح نیست) . مثلاً عدد 2 یعنی واحد و واحد. بنابراین «واحد» بر عددی که از واحد درست شده است تقدم دارد؛ یعنی واحد می تواند وجود داشته باشد و آن عدد وجود نداشته باشد، اما امکان ندارد که آن عدد وجود داشته باشد و واحد وجود نداشته باشد. بنابراین واحد جزء العلة است برای آن عدد؛ «جزء العلّة است» به همین معنا که وجود واحد به تنهایی کافی نیست برای وجود آن مرکب، اما بدون وجود واحد هم آن مرکب فراهم نمی شود [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 499
پس در این گونه تقدم و تأخرها می گویند ملاک وجود است؛ یعنی وقتی که ما نسبت به وجود بسنجیم می بینیم نسبت «جزء» به موجودیت بر نسبت «کل» به موجودیت تقدم دارد؛ انتساب جزء به موجود بودن مقدم است بر انتساب کل به موجود بودن؛ چون این به آن نیازمند است ولی آن به این نیازمند نیست. کل نمی تواند وجود داشته باشد الاّ اینکه جزء وجود داشته باشد، ولی جزء اینچنین نیست [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 500

[1] . اینکه همیشه مثال به واحد می زنند برای این است که ممکن است کسی بگوید (این بحث مطرح است و بحث دقیقی است) که شما از کجا می گویید مثلاً 3 عبارت است از واحد و واحد و واحد؟ در مورد عدد 2 می توانید بگویید واحد و واحد می شود 2، ولی عدد 3 را از کجا می گویید که واحد و واحد و واحد است؟ نه، 3 عبارت است از 2 بعلاوه ی 1، یعنی اثنان بعلاوه ی واحد؛ و 4 عبارت است از اثنان بعلاوه ی اثنان؛ و همین طور در مورد بقیه ی اعداد.

حال، این یک بحثی است که در مورد اعداد مطرح است و درباره ی آن می گویند که نه، حقیقت این است که هر عددی مجموع واحدهاست. درست است که عشره (یعنی ده تا) برابر است با دو پنج تا، اما عشره عین دو پنج تا نیست. حکم عشره این است که برابر است با دو پنج تا، نه اینکه عشره یعنی دو پنج تا.

- حمل شایع است.

استاد: بله، درست است؛ به حمل شایع، هر عشره ای دو پنج تاست نه اینکه اصلاً ماهیت عشره عبارت است از دو پنج بودن. به هرحال این بحثها فعلاً در اینجا مطرح نیست.
[2] . - در بین همین سه نوع تقدم و تأخری که ذکر فرمودید درست است که همه ی آنها یک قدر مشترکی دارند ولی این فرق را با یکدیگر دارند که در این نوع سوم یعنی تقدم و تأخر بالطبع واقعاً تقدم و تأخر، یک چیز واقعی است در خارج، یعنی واقعاً در خارج این طور است، ولی در تقدم مکانی یا تقدم بالرتبه یک چیزی است که به ذهن ما این طور می آید.

استاد: نه، اجازه بدهید؛ ما فعلاً به این جهت کاری نداریم که آن چیزی که ملاک تقدم هست خودش یک حقیقت عینی است یا یک امر انتزاعی است. بالاخره ولو آن ملاک به صورت یک امر اعتباری و انتزاعی هم باشد، چنین چیزی هست؛ بالاخره یک امر انتزاع شده ای هست و ذهن چنین انتزاعی را دارد. الآن ما در این جهت بحث نمی کنیم که آیا اینها همه مثل یکدیگر هستند یا مثل یکدیگر نیستند. در آنچه که ذهن ولو جبراً انتزاع کرده است، ( [مثل ] مسأله ی قرب و بعد) ما می بینیم که ممکن است دو شی ء در همین امر انتزاعی با یکدیگر شرکت داشته باشند و آنچه از این امر مشترک، یکی دارد دیگری دارد ولی دیگری از این امر مشترک چیزی را دارد که این یکی ندارد.

- می شود حقیقتی دوجور موجود باشد: یکی عینی، یکی انتزاعی؟ .

استاد: بله؛ این همان مسأله ای است که ما قبلاً در بحث «معقولات ثانیه» گفته ایم. اینها یک نوع کثرتی است که ذهن می دهد.

معقولات اولیه یعنی ماهیتها در عرض یکدیگر هستند؛ امکان ندارد که یک شی ء در آنِ واحد دو ماهیت داشته باشد، مانند اینکه یک شی ء در آن واحد هم کمیت باشد و از همان حیث که کمیت است کیفیت باشد؛ یا جوهر باشد و از همان حیث که جوهر است عرضی از اعراض باشد. اینها در عرض یکدیگر هستند و چنین چیزی امکان ندارد.

ولی وجودهای انتزاعی در طول این وجودها هستند، که در واقع مسأله برمی گردد به اینکه کثرت، کثرت مفهومی است. از جمله خصوصیات ذهن این است که این انتزاعات را انجام می دهد؛ و این از مهمترین مسائلی است که در فلسفه باید شناخته شود. اگر کار انتزاعات شناخته نشود یک سردرگمی هایی در فلسفه به وجود می آید که حد ندارد.

اینها یک چیزهایی هم نیست که مثلاً روانشناسی بتواند بیان کند؛ در قدرت روانشناسی نیست، در قدرت هیچ علمی غیر از خود فلسفه نیست. این یک نوع ذهن شناسی خاصی است که تا انسان به این معانی و مفاهیم توجه نداشته باشد و خود این معانی و مفاهیم را نشکافد نمی تواند به آن پی ببرد.

به هرحال من می توانم از یک شی ء در آن واحد ده مفهوم انتزاع کنم؛ از همین یک شی ء از جنبه های مختلف می توانم مفاهیم مختلف انتزاع کنم. قبلاً خواندیم که:

لِأَنَّ مَعْنیً واحِداً لا یُنْتَزَع.

مِمّالَها تَوَحُّدٌ مالَمْ یَقَع.

یعنی از کثیر بماهو کثیر معنی واحد نمی شود انتزاع کرد، اما از واحد بماهو واحد می شود کثیر انتزاع کرد. اصلاً یکی از کارهای عجیب ذهن همین است که اینهمه کثرت مفهومی به وجود آورده است درصورتی که این کثرت مفهومی در عالمِ عین به صورت کثرت وجود ندارد. یکی از این کثرتهای مفهومی خود همان کثرت وجود و ماهیت است. کثرت وجود و ماهیت که جنبه ی عینی ندارد؛ بلکه بالضروره جنبه ی ذهنی دارد و هرکسی که این کثرت ذهنی را با خارج اشتباه کند و این کثرت ذهنی را دلیل بر کثرت خارجی بگیرد غرق در هزاران اشتباه می شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است