در
کتابخانه
بازدید : 1437222تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Expand اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Expand اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Expand <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Collapse شناخت شناخت
Expand شناخت (1) شناخت (1)
Expand شناخت (2) شناخت (2)
Expand شناخت (3) شناخت (3)
Collapse شناخت (4) شناخت (4)
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این است که ذهن در معرفت خودش یکی از کارهایی که می کند نفوذ در باطن است. ذهن می تواند از ظاهر اشیاء به باطن آنها و یا به قول کانت از «فنومِن» به «نومن» نفوذ کند. ظاهر یعنی همان حد محسوسات و باطن یعنی آنچه که به حس درنمی آید. یکی از کارهای مهم ذهن نفوذ در باطن است. فنومن که این حرفها را به ما نمی گوید. به قول جلال الدین دوانی حس فقط به ما می گوید «بیاض» . تا من در مرحله ی حس هستم «بیاض» و «ابیض» اساساً برای من یک چیز است. عقل است که به واسطه ی نفوذ خودش در باطن اشیاء به من می گوید: نه، این «بیاض» یک چیزی در زیر خودش دارد به نام «ابیض» که این «بیاض» صفت اوست.

پس ما در معرفتهای تصدیقی می توانیم نفوذی به این نحو یعنی یک نفوذ عمقی هم بکنیم که این غیر از آن حرکتهای صعودی است که از جزئی به کلی سیر می کنیم و از کلی در حالی که گسترش داده ایم بار دیگر به سوی جزئیات برمی گردیم؛ یعنی اول از جزئی به سوی کلی می رویم، بعد در کلی یک حرکت افقی گسترش داده شده می کنیم و دومرتبه سیر نزولی می کنیم و می آییم باخارج تطبیق می کنیم. غیر از اینها ذهن در معارف خودش یک کار دیگر هم دارد و آن این است که یک نفوذ عمقی در باطن اشیاء می کند و در این نفوذ عمقی است که باز در مرحله ی تصدیقات حقایق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 326
فلسفی، حقایق نادیدنی و به تعبیر دیگر حقایق معقول به دست ذهن می آید.

از این جهت است که «ایستِ» جناب کانت به فلسفه ی ماوراء الطبیعه بسیار بیجا بوده است. ذهن می تواند به معقولاتی که ماورای حس است برسد و اساساً بسیاری از امور مادی هم داخل در همین حوزه است، یعنی ذهن با نفوذش، به آن امر مادی رسیده است. حتی زمان و حرکت هم از این قبیل هستند. حرکت به شکلی که حرکت هست به تعبیر ملاصدرا محسوس به کمک عقل یا معقول به کمک حس است. ما اشتباه می کنیم که خیال می کنیم حرکت، محسوس صرف است؛ یک معنای عقلی هم در آن دخالت دارد. آنچه که تنها آن را حس می کنیم تعریف حرکت نیست، که مطلبی است که در جای خود باید بحث شود.

یک نمونه از این نحو حرکت ذهن که در دنیای علم امروز شناخته شده است «شعور باطن» ی است که جناب فروید کشف کرده است. این شعور باطن چیست؟ .

ما یک «شعور ظاهر» داریم که همین است که همه احساس می کنیم؛ همین است که من یک ادراکاتی، میلهایی، احساساتی، لذاتی و غرائزی دارم. شعور ظاهر یعنی آن دنیای «من» ی که من الآن آن را وجدان می کنم. فروید می گوید یک شعور دیگری هست که ماهیتش ماهیت شعور است ولی انسان در شعور ظاهرش وجود آن را درک نمی کند، یعنی آن را وجدان نمی کند، ولی چنین چیزی وجود دارد. از کجا می گوید وجود دارد؟ می گوید از قرائن، از آثار و از نشانه ها پی می بریم به اینکه یک چنین دنیایی وجود دارد. درست هم می گوید؛ یعنی این آثار و این نشانه ها به تعبیر قرآن «آیه» اند و علامت اند برای اینکه ما بگوییم یک دنیای غیرمستشعر و یک دنیای مغفول ولی از نوع روح و از نوع شعور وجود دارد، یک دنیای مغفول که بزرگتر و وسیعتر از این دنیای غیرمغفول است و این دنیای غیرمغفول درمقابل آن مثل یک کوه یخی است که در یک اقیانوس فرورفته باشد که فقط مقداری از آن نمایان است. مثلاً اگر بخواهند قسمت کنند چنانچه این را یک جزء از کل درنظر بگیریم نُه جزئش آن است و شاید اگر این را یک جزء درنظر بگیریم نود و نه جزئش آن است. در قدیم وقتی یک آدم کوتوله را می خواستند بگویند که خیلی شیطان است می گفتند این همین قدر که هست ده برابرش توی زمین است. حال امروز واقعاً باید گفت هرکس هرمقداری که هست ده برابرش مخفی است.

از کجا علم این را کشف می کند؟ از همین «نفوذ در باطن» ؛ یعنی آن را وجدان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 327
نمی کند؛ با چشم و حس باصره هم که دیده نمی شود. مگر فروید شعور باطن را آورد در لابراتوار نشان داد و گفت بیایید ببینید این شعور باطن است؟ ! نه، ولی آن را کشف کرد.

غیب و شهادتی هم که ما می گوییم از همین قبیل است؛ یعنی شهادت آیتی است برای غیب. همان نسبتی که شهادت وجود انسان با غیب وجود انسان دارد، همان نسبت را عالم شهادت با عالم غیب دارد.

پس این هم یک بحث بسیار وسیع دیگری در مورد ذهن و در مورد شناخت است که خودش باز خیلی قابل توسعه است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 329
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است