در
کتابخانه
بازدید : 1437241تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Expand اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Expand اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Collapse <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Expand مباحث مربوط به امكان (1) مباحث مربوط به امكان (1)
Expand مباحث مربوط به امكان (2) مباحث مربوط به امكان (2)
Expand مباحث مربوط به امكان (3) مباحث مربوط به امكان (3)
Expand مباحث مربوط به امكان (4) مباحث مربوط به امكان (4)
Expand مباحث مربوط به امكان (5) مباحث مربوط به امكان (5)
Collapse مباحث مربوط به امكان (6) مباحث مربوط به امكان (6)
Expand مباحث مربوط به امكان (7) مباحث مربوط به امكان (7)
Expand مباحث مربوط به امكان (8) مباحث مربوط به امكان (8)
Expand شناخت شناخت
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حکما جواب می دهند که این حرف هم در اینجا درست نیست. همان طور که اولویت ذاتی درست نیست اولویت غیری هم درست نیست [1]، زیرا اولاً از این.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 205
اولویت و از این رجحان هم کاری ساخته نیست و ثانیاً خلاف برهان است؛ چرا؟ برای اینکه رجحان یک امری است مربوط به عالم ذهن ما نه مربوط به عالم واقع و نفس الامر. این از آن جاهایی است که انسان حکم ذهن خودش را با حکم خارج اشتباه می کند؛ یعنی رجحان را که مربوط به عالم ذهن است به عالم بیرون سرایت می دهد. رجحان و اولویت مثل مسأله ی احتمال است. احتمال مربوط به عالم ذهن ماست. انسان خیال می کند شیئی که معدوم است، در وقتی که احتمال تحقق آن خیلی کم است معدومتر است و هرچه احتمال تحققش بیشتر می شود به مرز وجود نزدیکتر شده و موجودتر می شود. فرض کنید انسان یک کاری را می خواهد انجام بدهد، مثلاً می خواهد در یک کلاسی شرکت کند. این کار هزار و یک شرط دارد. در آغاز که می خواهد این کار را انجام بدهد به ذهن او خیلی بعید است که این کار عملی باشد و احتمال تحققش خیلی کم است. وقتی می رود یک شرط آن را انجام می دهد احتمالِ محقق شدن آن کار برایش یک مقدار بیشتر می شود؛ باز یک شرط دیگر، باز یک شرط دیگر و باز یک شرط دیگر تحقق می پذیرد و مرتباً از این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 206
خانهای متعددی که در پیش روی اوست یکی بعد از دیگری می گذرد و در هر قدم که به جلو می نهد احتمالِ محقق شدن برایش بیشتر می شود. انسان چنین خیال می کند که آن شیئی که معدوم بوده است در عالم عدم خیلی معدومتر بوده و مرتباً نزدیک و نزدیکتر می آید تا به مرز وجود می رسد. واضح است که این خیال است.

اینچنین نیست که شی ء در حال عدم معدومتر باشد و بعد هرچه که شرایطش به وجود می آید به عالم وجود نزدیکتر شود. این یک تعبیر شاعرانه هست ولی تعبیر حکیمانه نیست. این تعبیر شاعرانه انسان را به یاد شعر حافظ می اندازد که می گوید:

رهرو منزل عشقیم و ز سرحدّ عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمده ایم
انسان خیال می کند اقلیم عدمی داریم و اقلیم وجودی و چقدر راه طی کرده ایم تا به اقلیم وجود رسیده ایم. عالم عدم راهی ندارد که کسی بخواهد طی کند.

اگر می پرسیم آیا این کار عملی است یا نه، و در پاسخ می گوییم بعید است که این کار درست بشود، این «بعید است» را ما در عالم عین پیاده می کنیم، خیال می کنیم «درست شدن» یعنی به وجود آمدن و «بعید است» یعنی دور است از به وجود آمدن؛ یعنی در عالم عدم یک فاصله ای است و در آن عالم تاریکستان عدم ما آن را در جایی می بینیم که فاصله اش تا اقلیم وجود هنوز زیاد است. ولی این حالت ذهن خودمان است که به عالم بیرون سرایت می دهیم. شی ء تا معدوم است لاشی ء مطلق است، وقتی هم که موجود شد دیگر موجود است، نه اینکه در عالم عدم یک نحو تقرری دارد و در آنجا دارد گام برمی دارد؛ یک وقت فاصله اش با وجود زیاد است و یک وقت فاصله اش با وجود کم می شود. آن عالم ذهن ما و عالم احتمالات ماست که یک وقت از هزار احتمال یک احتمال می دهیم، یک وقت از پانصد احتمال یک احتمال می دهیم، یک وقت احتمال به صورت یک صدم درمی آید، به صورت ده صدم درمی آید، به صورت بیست صدم درمی آید، به صورت پنجاه درصد درمی آید تا کم کم به صورت نودونه درصد درمی آید و بعد به صورت صددرصد. این عالم احتمال مربوط به ماست.

مسأله ی رجحان و اولویت هم همین طور است. این که می گوییم ارجح این است که این شی ء محقق شود، به معنی آن است که مظنون ذهن من چنین است، نه اینکه این شی ء در عالم عدم خودش [به ] وجودش نزدیکتر شده و نسبت به وجود اولویت پیدا کرده است، یعنی قبلاً عدم برایش اولویت داشت و حالا با تحقق این علت، در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 207
عالم عدم خودش وجود برایش اولویت پیدا کرده است؛ نه، اینها هیچ حقیقتی نیست.

اگر در حالی که علت وجود دارد باز هم ما فکر کنیم که ضرورت پیدا نشده [و در عین حال ] معلول وجود پیدا می کند این با این که هیچ علتی وجود نداشته باشد هیچ فرقی نمی کند؛ چرا؟ برای اینکه شما می گویید علت وجود دارد اما این معلول وجودش ضرورت ندارد ولی درعین حال اولویت دارد. ما سؤال بسیار ساده ای مطرح می کنیم می گوییم درحالی که این علت برای این شی ء وجود دارد آیا جمیع راههای نیستی [2]بر این شی ء بسته شده است یا نه؟ این که ما می گوییم یک شی ء اگر بخواهد وجود پیدا کند باید ضرورت پیدا کند تعبیر دیگرش این است که همه ی راههای نیستی بر آن بسته شده باشد، یعنی امکان نیست بودن برای آن وجود نداشته باشد.

شما گاهی می بینید یک شی ء که می خواهد وجود پیدا کند باید هزار مقدمه و شرط برایش به وجود بیاید. نبود هریک از شرطها یک راه نیستی است برای آن؛ هرکدام از اینها نباشد آن شی ء هم نیست. مانعهای بسیاری هست که باید آن مانعها از سر راه برداشته بشوند. وجود هریک از این مانعها یک راه نیستی است بر این شی ء. ما از شما سؤال می کنیم این که می گویید حال که علت وجود دارد رابطه ی معلول با این علت اولویت است نه وجوب، آیا همه ی راههای نیستی بر این شی ء بسته شده است و دیگر امکان نیستی برای آن نیست یا هست؟ اگر همه ی راههای نیستی بر آن بسته شده است پس رابطه ضرورت است؛ اولویتْ دیگر چیست؟ اگر نه، همه ی راههای نیستی بسته نشده است و هنوز یک راههایی باز هست که از طریق آنها امکان نیستی برای این شی ء هست و به اصطلاح این فلاسفه «سدّ باب جمیع اعدام» نشده است و هنوز بعضی از اعدام بابش باز است پس این شی ء امکان نیستی از آن ناحیه دارد و باز امکان هستی و نیستی برای این شی ء می شود علی السویه.

به عنوان مثال فرض کنید برای شرکت در یک کلاس یک امتحان کنکوری هست که آن کسی که می خواهد وارد آن کلاس شود باید ده امتحان بدهد تا در نهایت امر موفق شود در آن کلاس نام نویسی کند؛ اگر در امتحان اول قبول نشود رد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 208
شده است، اگر در امتحان دوم قبول نشود رد شده است، اگر در امتحان سوم قبول نشود رد شده است، اگر نُه امتحان را بدهد و در همه ی آنها قبول شود و فقط در همان امتحان دهم قبول نشود این باز مساوی است با اینکه به آن کلاس راه پیدا نکند؛ یعنی برای نبود معلول نبود همه ی شرایط ضرورت ندارد، بلکه نبود یک شرط کافی است. حال اگر همه ی شرایط وجود دارد پس ضرورت حاکم است. اگر همه ی شرایط وجود ندارد ولو با نبودن یک شرط، پس سدّ باب جمیع اعدام نشده است و باز نیستی بر آن حکمفرماست. اگر همه ی شرایط وجود دارد الاّ یک شرط، پس، از ناحیه ی این شرط باز این شی ء نمی تواند وجود پیدا کند و باز از ناحیه ی آن نیستی بر این شی ء حکمفرماست. پس مسأله ی اولویت و بی اساس بودن آن هم روشن شد [3].

بنابراین مطابق آنچه که ما گفتیم معلوم شد که این قاعده یک قاعده ی تامّ و تمامی است که «الشی ء مالم یجب لم یوجد» هیچ چیزی مادامی که وجودش وجوب و ضرورت پیدا نکند وجود پیدا نمی کند؛ یعنی اگر شی ء به حال امکان ذاتی خودش.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 209
باقی باشد و هیچ وجوب و ضرورتی بر آن حاکم نباشد اعم از آنکه اولویتی فرض کنیم یا فرض نکنیم، وجود پیدا نمی کند؛ اشیاء آن وقت وجود پیدا می کنند که وجودشان به مرحله ی وجوب رسیده باشد. این همان مسأله ای است که به تعبیر دیگر می گوییم: «ضرورت بر وجود اشیاء حاکم است» . این ضرورت را «ضرورت بالغیر» یا «ضرورت ازناحیه ی علت» می نامند.


[1] . - فرق اولویت غیری و ذاتی چه شد؟ .

استاد: اولویت ذاتی یعنی اولویت ناشی از ذات معلول، نه اولویتی که مربوط به رابطه اش با علت است. ذات معلول خودش فی حد ذاته وجود برایش اولی از عدم است یا عدم برایش اولی از وجود است. شما در مورد «ممکن» می گویید خودش فی حد ذاته بی تفاوت است و نسبتش به وجود و عدم علی السویه است؛ نظریه ی اولویت ذاتی می گوید:

نه، خودش در ذات خودش نسبتش به وجود ارجح است ازنسبتش به عدم، یا نسبتش به عدم ارجح است ازنسبتش به وجود. ولی اولویت غیری نمی گوید خودش در ذات خودش با وجود و عدم نسبت غیرمتساوی دارد؛ می گوید: نه، خودش در ذات خودش با وجود و عدم نسبت متساوی دارد اما هنگامی که با علتش رابطه برقرار می کند نسبتش به وجود ارجح می شود از نسبتش به عدم.

شما می گویید این شی ء که در ذات خودش نسبت متساوی با وجود و عدم دارد وقتی که با علتش رابطه پیدا می کند آن وقت رابطه ی ضروری یعنی رابطه ی یک طرفی برقرار می شود. به عبارت دیگر شما می گویید رابطه ی وجود این علت با وجود این معلول ضروری است و یکطرفه ی مطلق است و رابطه ی وجود این علت با عدم معلول از آن طرف دیگر یکطرفه است یعنی رابطه ی امتناعی است. ولی او می گوید: نه، رابطه اش با علت خودش رابطه ی ضروری نیست بلکه رابطه ی امکانی است ولی نه رابطه ی امکانی ای که دو طرفش متساوی باشد بلکه رابطه ای که یک طرف ارجح است از طرف دیگر؛ یعنی اگر ب معلول الف است او نمی گوید ب در ذات خودش وجود برایش از عدم یا عدم برایش از وجود رجحان دارد بلکه می گوید ب در رابطه اش با الف وجود برایش رجحان دارد یا احیاناعدم برایش رجحان دارد.
[2] . اگرچه این تعبیر «جمیع راههای نیستی» هم یک تعبیر شاعرانه است ولی البته تعبیر صحیح و درستی است
[3] . - مسأله ی جبر را چگونه جواب می دهید؟ .

استاد: مسأله ی جبر جایش اینجا نیست که الآن بخواهیم مطرح کنیم؛ آن بحث خودش طول می کشد و چندین جلسه از ما وقت می گیرد. تا آنجا که به این مسأله مربوط می شود این است که اینها میان فاعل موجِب (به صیغه ی اسم فاعل) و فاعل موجَب (به صیغه ی اسم مفعول) فرق نگذاشته اند؛ یعنی تا آنجا که به این مسأله مربوط می شود این است که وجود فعل از ناحیه ی فاعل ضرورت دارد، یعنی رابطه ی فعل با فاعل رابطه ی ضروری است، یعنی فاعل ایجاب کننده ی فعل خودش است، یعنی صدور این فعل از این فاعل تخلف ناپذیر است. این که صدور فعل از فاعل تخلف ناپذیر باشد یا نباشد ربطی به مسأله ی اختیار و جبر ندارد. مسأله ی اختیار و جبر مربوط است به فاعل فاعل. مربوط به رابطه ی انسان با فعل خودش نیست؛ مربوط به رابطه ی انسان است با یک عاملی که آن عامل در وادار کردن انسان به این فعل دخالت دارد. اگر آن عامل خارجی رابطه اش با این فاعل رابطه ای باشد که آن را از تأثیر بیندازد و آن را اکراه و اجبار کند و از کار خودش بازدارد به نحوی که اگر آن عامل خارجی نبود این فاعل به طرز دیگری عمل می کرد آن وقت می شود «جبر» . خلاصه اینکه مسأله ی جبر واختیار مسأله ای است مربوط به رابطه ی انسان با عاملهایی که بر روی انسان تأثیر دارند نه مربوط به رابطه ی انسان با فعل خودش. اگر ما گفتیم رابطه ی انسان با فعل خودش رابطه ی ایجابی است معنایش این است که انسان فاعل موجِب افعال خودش است نه اینکه فاعل موجَب است. فاعل موجَب (به صیغه ی اسم مفعول) مسأله ای است که بستگی دارد به رابطه ی انسان با عواملی که در انسان مؤثر است که او را وادار به آن فعل می کند که آن از این بحث ما بکلی بیگانه است و مسأله ی علیحده ای است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است