آیا می شود گفت که شیئی علت برای شیئی باشد ولی درعین حال ضرورت
نباشد؟ یعنی آیا می شود تفکیک کرد میان علیت و ضرورت؟ جواب این است که نه،
نمی شود، برای اینکه اگر ما فرض کنیم که این شی ء در ذات خودش اقتضای وجود
ندارد مانند اینکه فرض کنیم این آب در ذات خودش اقتضای گرم شدن ندارد و نیاز
به عاملی دارد که آن را گرم کند (اگر عاملی وجود نداشته باشد که چنین اقتضائی در
ذات این نیست) اکنون وقتی که عامل وجود پیدا کرد- همان عاملی که ما اسمش را
علت می گذاریم- آیا با وجود این عامل و با وجود همه ی شرایطی که لازم است تا آب
گرم شود، یعنی با مجموع عواملی که احیاناً ما می گوییم گرمی این آب معلول آن
عوامل است باز وضع به همان صورت است و چنین اقتضائی در کار نیست؟ آیا این
گرمی که از این عامل پیدا شده است به حکم ضرورت پیدا شده است؟ یعنی آیا با
وجود این عامل، دیگر نمی شد که این گرمی وجود پیدا نکند یا نه، در وقتی هم که
این عامل وجود پیدا کرده است بازهم می شد که وجود پیدا نکند، معذلک وجود
پیدا کرده است؟ یعنی آیا همان گونه که این شی ء فی حد ذاته وجودش ضرورت
ندارد با فرض وجود عامل هم وجودش ضرورت ندارد و با اینکه وجودش
ضرورت نداشته است معذلک وجود پیدا کرده است؟ .
جواب این است که این محال است؛ چرا؟ برای اینکه فرض بر این است که عامل
هم که وجود پیدا کرده است باز با فرض وجود این عامل وجود این شی ء ضرورت
ندارد، یعنی ممکن است این عامل وجود داشته باشد و درعین حال آن شی ء وجود
پیدا نکند، مثلا این آتش وجود داشته باشد و درعین حال آن آب گرم نشود، پس
این به حال اول خودش باقی است، یعنی در همان مرحله ی امکان خودش باقی است.
پس همان طور که اگر این عامل نبود این شی ء خود به خود وجود پیدا نمی کرد اگر با
فرض وجود عامل هم ضرورتی در کار نباشد و بخواهد وجود پیدا کند باز منجر به
این می شود که این شی ء خود به خود وجود پیدا کرده است؛ چرا؟ برای اینکه فرض
این است که الآن هم این شی ء، هم امکان وجود دارد هم امکان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 202
عدم؛ با فرض وجود
این عامل و با فرض اقتضای این عامل باز وجود و عدم برای این شی ء علی السویه
است؛ این عامل به تمام وجود خودش حاضر است معذلک [این شی ء] باز هم
امکان دارد موجود شود و امکان دارد معدوم شود. درحالی که هم امکانِ وجود دارد
هم امکان عدم؛ اگر بخواهد وجود پیدا کند همان ترجیح بلامرجحی که در اصل
گفتیم در اینجا هم باقی است.