مسأله ی عدم تمایز در اعدام بحث نسبتا ساده ای است. ما بحثی كردیم در گذشته
راجع به اینكه ملاك تكثر- و به یك اعتبار ملاك تمایز- در وجودات چیست. در
آنجا تحت عنوان «بكثرة الموضوع قد تكثّرا- و كونه مشكّكا قد ظهرا» گفتیم كه تمایز
وجودات یا به اعتبار شدت و ضعف است یا به اعتبار ماهیات و موضوعات (به
همان معنا و شرحی كه در گذشته گفتیم) . در واقع در نهایت امر بحث برمی گشت به
اینكه وجود كه خود یك حقیقتی است ماورای ذهن ما، وحدتش عین كثرتش است
و كثرتش عین وحدتش، به این معنا كه وحدتی دارد در عین كثرت و كثرتی دارد در
عین وحدت. قهرا ملاك تشابه و ملاك تمایز میان وجودات یكی می شود؛ یعنی مثل
خود همان اصل مسأله تشكیك، جهت تمایز در وجودات با جهت تشابه در آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 491
قهرا یكی می شود؛ یعنی وجود مراتبی دارد، چه مراتب طولی چه مراتب عرضی، و
هر مرتبه ای در عین اینكه از آن حیث كه وجود است با همه ی مراتب دیگر جهت
وحدت و شباهت دارد، در عین حال همان مرتبه از آن حیث كه آن مرتبه است
جهت كثرت و جهت تمایز وجودات است. به هر حال در وجودات، تمایز و تكثر
مثل خود وحدت به خود حقیقت وجود برمی گردد، یعنی امری است ورای ذهن
ما.
حالا در اعدام چه می گوییم؟
ما همان طور كه در مورد وجودات در عالم خودمان یك سلسله تصورات داریم
در مورد اعدام نیز در عالم ذهن خودمان یك سلسله تصورات داریم به این معنا كه
به ازای هر وجودی یك عدمی هم تصور می كنیم. می گوییم «وجود زید» ، در
مقابلش «عدم زید» را تصور می كنیم؛ می گوییم «وجود عمرو» ، در مقابلش «عدم
عمرو» را تصور می كنیم. از نظر عالم ذهن ما قابل اعتبار است كه به عدد وجودات
عدم هم اعتبار بشود و اعتبار می شود. آیا در واقع و نفس الامر همان طور كه قطع
نظر از ذهن ما یك نظامی در میان وجودات هست یك نظامی هم در اعدام هست؟ و
آیا همان گونه كه وجودی به ذات خودش متمایز است عدمی از عدمی به ذات
خودش متمایز است؟ مثلا عدم زید از عدم عمرو به ذات خود متمایز است؟ یا نه،
اعدام به همان دلیلی كه نفس الامریت واقعی ندارند و حكم ذهن در باب عدم این
است كه عدم، واقعیت نیست و لا واقعیت است، تمایزی هم از یكدیگر ندارند؟
پاسخ این است كه اعدام از آن جهت كه عدم هستند تمایزی میانشان نیست؛ نه
اینكه واقعیاتی هستند غیر متمایز، بلكه تمایزی نیست زیرا «نیست محض» اند.
عدم، «نه واقعیت» است، نفس لا واقعیت است. اكنون این سؤال مطرح می شود كه:
پس این تمایزهایی كه ما الان درك می كنیم و می گوییم «عدم زید» ، «عدم عمرو» و
امثال اینها، این تمایزها از كجا است؟ معلوم است كه اینها از ذهن پیدا می شود. اگر
میان اینها تمایز هست به اعتبار وجود ذهنی است؛ یعنی عدم از آن نظر كه وجود
است (چون عدم در ذهن یك وجود ذهنی است؛ هر عدمی در ذهن ما به حمل اولی
عدم است ولی به حمل شایع، خودش موجودی از موجودات است) از عدم دیگر
متمایز است؛ چون در ذهن ما شیئی تصور می شود به نام «زید» و زید وجود ذهنی
پیدا می كند، شی ء دیگری تصور می شود به نام «عمرو» و عمرو هم وجود ذهنی پیدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 492
می كند، بعد عدمی را به این ماهیت نسبت می دهیم و عدمی را به آن ماهیت؛ به
اعتبار این ماهیت است كه این عدمها از یكدیگر متمایز می شوند؛ یعنی این اعدام به
اعتبار مضاف الیه هایشان در ظرف ذهن از یكدیگر تمایز پیدا می كنند؛ یعنی اگر ما
عدم را بدون مضاف الیه در نظر بگیریم یعنی عدم مطلق را در نظر بگیریم آن دیگر
یك چیز است؛ تمایز در آنجا معنی ندارد؛ ولی اگر عدم را اضافه كنیم به ماهیت، در
عالم ذهن میان عدمی و عدم دیگر تمایز پیدا می شود ولی باز منشأ تمایز همان
وجودات است؛ یعنی عدم از آن جهت كه موجود در ذهن است از عدم دیگر تمایز
دارد و الاّ عدم از آن جهت كه عدم است هیچ تمایزی از عدم دیگر ندارد. از این
جهت است كه می گویند:
لا میز فی الاعدام من حیث العدم
و هو لها اذا بوهم ترتسم
یعنی این تمایز برای اعدام به وسیله ی و هم (یعنی به وسیله ی ذهن) مرتسم می شود.