شیخ اشراق گفته است ماهیت به همان معنا كه در مقابل وجود قرار می گیرد قابل
تشكیك است. آنجا كه نظریه ی شیخ اشراق را رد كرده اند همین جاست. گفته اند تا
اینجا حرف شما درست است، یك حرف تازه ای آورده اید كه یكی از تمایزها تمایز
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 448
به نقص و كمال است؛ اما اینكه خیال كرده اید ماهیت در ذات خودش چنین
صلاحیتی را دارد، نه، ماهیت قابل تشكیك و قابل این گونه از تمایز نیست بلكه
این، شأن وجود است.
مسأله تشكیك در وجود كه در فلسفه ی ملا صدرا آمده است همین است؛ یعنی این
مقدارش را از شیخ اشراق استفاده كرده است ولی شیخ اشراق این نظریه را در ماهیت
پیاده كرده است و ملا صدرا این نظریه را در وجود پیاده كرده و گفته است در ماهیت
چنین چیزی امكان پذیر نیست
[1].
پس:
بالنّقص و الكمال فی المهیّه
ایضا یجوز عند الاشراقیّه
بعد حاجی برای اینكه بگوید درست است كه ما گفتیم «بالنقص و الكمال فی المهیّه»
ولی ما منظورمان از «ماهیت» ماهیتی كه شیخ اشراق می گوید نیست بلكه
مقصودمان «ما به الشی ء هو هو» یعنی وجود است و در واقع می خواهیم حرف
شیخ اشراق را در یك جزئش نفی بكنیم می گوید:
كلّ المفاهیم علی السّواء
فی نفی تشكیك علی الانحاء
یعنی تمام مفاهیم و ماهیات در اینكه قابل تشكیك نیستند علی السواء هستند؛ پس
اگر تشكیكی هست ما قبول می كنیم كه هست ولی این تشكیك در وجود است؛
بنابراین ما چهار نوع تمایز را كه شیخ اشراق گفته است قبول كردیم با این اختلاف و
این تفاوت كه او خواسته است تمایز نوع آخر را در ماهیت پیاده كند و ما این را فقط
در وجود پیاده می كنیم نه در ماهیت
[2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 449
[1] - در همه جا همین طور است؟ در هیچ جا تشكیك در ماهیت جایز نیست؟
استاد: بله در همه جا. اگر در جایی هم می گویند، مجازا می گویند، یعنی به تبع وجود
می گویند نه مستقلا، كه در واقع باز وجود است كه تشكیك پذیرفته است و بالمجاز به
ماهیت نسبت داده ایم.
[2] . - این خود از موارد اعتقاد شیخ اشراق به اصالت ماهیت است.
استاد: بله، این خودش بهترین دلیل است بر اینكه او قائل به اصالت وجود نبوده است. از
این جهت است كه ما در همان اوائل (در باب وحدت حقیقت وجود) گفتیم كه اینجا به
اصطلاح با نوعی توجیه می گوید:
الفهلویّون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشكّك تعم
زیرا حرف فهلویون را اینها از شیخ اشراق نقل می كنند، تا شیخ اشراق هم مدركی نشان
نداده است، همین طور آمده است یك حرفی را گفته است. خود شیخ اشراق وجود را اعتباری می داند و می گوید من تشكیك در ماهیت را قائل هستم. خود شیخ اشراق
اینهمه اصرار دارد بر اعتباریت وجود، آنوقت شما از كجا می گویید فهلویون چنین
گفتند، این از كجای حرف فهلویون در آمد كه:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشكك تعم
اینها به اصطلاح توضیحی است كه همین طور برای این حرفها می آورند، چون آنها یك
حرفی در باب نور و در باب ظلمت گفته اند و شیخ اشراق همه ی حرفهایش را در باب نور
پیاده كرده است؛ ولی او از «نور» ماهیت نور را در نظر گرفته است. اینها بعد آمده اند
گفته اند آنچه كه تو درباره ی نور می گویی همه درباره ی وجود صادق است. بعد گفته اند شاید
او تقیه می كرده و مثلا بجای وجود نور گفته است.
این حرفها دیگر قابل توجیه نیست، یعنی اجتهادهای در مقابل نص است. وقتی كه او
چندین صفحه از كتاب خودش را اختصاص می دهد به بحث اعتباریت وجود و اینكه
وجود زائد بر ماهیت است و بعد این را به معنی اعتباریت وجود می گیرد دیگر این بحثها
و این توجیهات اساسا معنی ندارد.