در تقسیمات وجود، یكی از مباحثی كه مطرح می كنند این است كه می گویند
وجود بر دو قسم است
[1]: وجود محمولی، وجود رابط.
وجود محمولی وجودی است كه خودش استقلال دارد. وجودی است كه به یك
ماهیتی تعلق دارد یا اگر هم به ماهیتی تعلق ندارد به هر حال خودش اصالتی دارد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 400
چیزی است كه او را به موضوع نسبت می دهیم، یعنی قابل حمل شدن است، مانند
اینكه می گوییم: «انسان موجود است» . این وجود انسان وجود محمولی است یعنی
وجود قابل حمل است. انسان موجود است، درخت موجود است، خدا موجود
است؛ در همه ی اینها مفهوم وجود قابل حمل است و به اصطلاح دیگر یك معنی اسمی
و یك معنی مستقل است.
ولی ما یك نوع وجود دیگر داریم كه آن وجود، محمول قرار نمی گیرد بلكه رابط
میان موضوع و محمول است، مثل آنجا كه می گوییم: «زید قائم است» . در «زید قائم
است» وجود را بر زید حمل نكرده ایم، بلكه قیام را حمل كرده ایم بر زید. محمول ما
در اینجا قیام است. پس «است» در اینجا چه نقشی دارد؟ «است» رابط میان زید و
قیام است. فرقی كه مثلا در فارسی میان «هست» و «است» می گذاریم به همین
مطلب مربوط است: «زید هست» یك مطلب است، «زید قائم است» یك مطلب
دیگر است، كه «زید قائم است» هم در اصل همان «زید هست قائم» است كه اگر ما
بجای «زید قائم است» بگوییم «زید هست قائم» باز هستی را بر زید حمل
نكرده ایم، قیام را بر زید حمل كرده ایم و هستی در اینجا به عنوان یك رابط میان
موضوع و محمول قرار گرفته است.
در بعضی موارد، هم وجود محمولی داریم هم وجود رابط. مثلا اگر گفتیم «جسم
سفید است» در اینجا سفیدی خودش وجود محمولی دارد، یعنی سفیدی از خودش
وجودی مستقل دارد. درست است كه وجودش عارض جسم است ولی وجود
عارض غیر از وجود معروض است و به هر حال خودش یك ماهیت موجودی
است در خارج كه به جسم نسبت داده ایم. پس وقتی ما می گوییم «جسم سفید
است» سفیدی وجود محمولی دارد یعنی یك وجود قابل حمل دارد بر جسم. و در
عین حال اینجا یك وجود رابط هم داریم. وقتی می گوییم «جسم سفید است» در
اینجا این «است» وجود رابط است؛ یك هستی ای رابط واقع شده است میان جسم و
این محمول (حال اینكه آیا وجود رابط در خارج وجود دارد یا فقط در ذهن وجود
دارد فعال برای ما مطرح نیست) پس وقتی كه می گوییم «جسم ابیض است» یك
وجود جسم داریم، یك وجود بیاض داریم و یك وجود رابط میان جسم و بیاض
داریم.
در بعضی موارد دیگر ممكن است محمول ما وجود محمولی نداشته باشد. یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 401
چه «وجود محمولی نداشته باشد» ؟ یعنی محمولی اصلا وجود نداشته باشد، مانند
وقتی كه محمولی امر عدمی و از سنخ نیستی باشد. ولی باز آن محمولی را كه از سنخ
نیستی است ما حمل می كنیم بر یك موجودی كه هست، می گوییم این موجود در
خارج متصف به این نیستی است. در اینجا محمولی وجود ندارد ولی یك وجودی
رابط شده است میان این موضوع و همین محمول.
مثلا فقر و غنا را در نظر بگیرید یا علم و جهل را در نظر بگیرید. جهل یك
واقعیت در مقابل علم نیست، همان فقدان علم است. ما می دانیم كه فقدان در عالم
خارج عینیتی ندارد ولی در عین حال صفت اشیاء واقع می شود. می گوییم «زید
جاهل است» . در اینجا یك صفت عدمی را بر زید حمل كرده ایم؛ اتصاف زید را در
خارج به این امر عدمی بیان كرده ایم. پس در اینجا محمول وجود ندارد چون از سنخ
عدم است ولی ما در اینجا وجود رابط داریم، چون میان همین زید و همین مفهوم
عدمی یك رابطه برقرار كرده ایم.
[1] . - البته در اینكه به چه شكل تقسیم می كنند در محل خودش- كه در آینده خواهد آمد- بحث می كنیم.