غرض ما از ذكر این شبهه آن قسمت دومش بود كه می گفت ما یك مواردی
داریم كه شرایط شكل اول موجود است و حد وسط تكرار شده است بدون آنكه
قیاس نتیجه بدهد: زید انسان است، انسان نوع است، و حال آنكه زید نوع نیست.
خواجه به فخر رازی جواب داده است
[1]. جواب شبهه این است كه ما «انسان» را
دو گونه اعتبار می كنیم:
1. یك وقت ما «انسان» را آنچنان اعتبار می كنیم كه او را مرآت و آینه برای افراد
خارجی قرار می دهیم و خودش را نمی بینیم. وقتی ما می گوییم: «انسان» یعنی
آنهایی كه مصداق «انسان» هستند، مثل آینه ای كه وقتی انسان نگاه می كند فقط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 301
صورت را می بیند نه خود آینه را؛ كه در قضایای محصوره چنین است. در قضایای
محصوره «طبیعت» ابزار لحاظ است و «ما به ینظر» است؛ یعنی به خود طبیعت و
خود ماهیت نظر مستقل نمی شود؛ ماهیت فقط وسیله ای است برای نگاه كردن افراد.
در محصورات است كه «طبیعت» چنین است و گفته اند شكل اول در محصورات
منتج است نه در غیر محصورات. شرط انتاج شكل اول این است كه [مقدمتین از
قضایای محصوره باشد] و لهذا می گوییم اصغر مندرج تحت اوسط است و اوسط
مندرج تحت اكبر. این معنایش این است كه در هر دو [مقدمه ] ما باید طبیعت را به
صورت آلت لحاظ ببینیم كه این می شود: «قضیه ی محصوره» .
2. [اما یك وقت «انسان» را به این نحو اعتبار می كنیم كه خود او را مورد نظر
قرار می دهیم، كه در قضایای طبیعیه چنین است ] . قضیه ی «انسان نوع است» كه شما
می گویید، همان قضیه ی طبیعیه ای است كه منطقیین می گویند. قضیه ی طبیعیه قضیه ای
است كه ما خود طبیعت را مستقلا لحاظ می كنیم. خود طبیعت را مستقل از افراد
می بینیم كه این یك لحاظ دیگری است. طبیعت به لحاظ خودش نوع است نه اینكه
به لحاظ افرادش نوع باشد، و این دو لحاظ است.
بنابراین آنجا كه می گویید: «زید انسان» انسان به یك لحاظ محمول قرار گرفته
است و اینجا كه می گویید «الانسان نوع» انسان به نحو دیگر و به لحاظ دیگری
موضوع قرار گرفته است. پس حد وسط تكرار نشده است. اشتباه می كنید كه
می گویید حد وسط تكرار شده است؛ خیال می كنید كه حد وسط تكرار شده است؛
در واقع حد وسط تكرار نشده است.
اینها اعتبارات مختلف ذهن است و ذهن است كه چنین قدرتی را دارد كه این
اعتبارات را بكند. ذهن را باید شناخت و اعتبارات ذهن را باید شناخت. اگر ما
اعتبارات ذهن را آنچنان كه هست نشناسیم خیلی از این اشتباهات برای ما رخ
می دهد.
پس ما گاهی یك معنی و یك مفهوم را كه در نظر می گیریم نظر به همان ذات معنی
و مفهوم می اندازیم، در واقع نمی خواهیم بگوییم آن ذات جدا از چیزهای دیگر
است، ولی ذهن چنین قدرتی را دارد كه ذات را لحاظ كند بدون اینكه چیزی را كه
همراه ذات است لحاظ كند. [گاهی هم ذات را با چیزهای دیگری كه همیشه همراه
او هست در نظر می گیریم ] . ذات به اعتبار خودش و قطع نظر از هر چیز دیگر ماورای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 302
خودش یك سلسله احكام دارد و ذات را با چیزهای دیگری كه همیشه همراه او
هست در نظر گرفتن احكام دیگری دارد. وقتی این نور افكن ذهن را به آن مقارنات
ذات می اندازیم آن وقت احكامی بر این ذات حمل می شود غیر از احكامی كه بر
خود ذات بما هو هو حمل می شود.
[1] . [خواجه با بیان دیگری به این شبهه جواب داده است. عین جواب را می توانید در منطق اشارات ببینید (شرح
اشارات، بخش منطق، ص 237- 239) ] .