اكنون باید ببینیم كه این مسأله اساسا چه هست؟ یعنی ماهیت این مسأله
چیست؟ فرق اصالت وجود و اصالت ماهیت در چیست؟ طرح مسأله چگونه است؟
البته می دانید كه این اصالت وجود با اصالت وجود اروپایی از زمین تا آسمان
فرق می كند. اصالت وجود اروپایی در مورد انسان است بخصوص، و این در مورد
همه ی اشیاء است و البته شامل انسان هم می شود و آن نتیجه ای كه از اصالت وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 64
اروپایی درباره ی انسان می گیرند از این اصالت وجود هم گرفته می شود ولی این
اصالت وجود شاملتر است و محدود به انسان نیست.
بحث از اینجا شروع می شود كه می گویند هر ممكن الوجودی
[1]یعنی هر شی ء
غیر از ذات حق را عقل تحلیل می كند به دو چیز: چیستی و هستی (كه این چیستی
اعّم از آن است كه ما چیستی او را بشناسیم یا نشناسیم، بستگی ندارد به اینكه ما
حتما چیستی او را به دست بیاوریم) . اشیاء متعدد و انواع متعددی كه در عالم
هستند و مثلا می گوییم: انسان هست، اسب هست، سنگ هست، خاك هست، . . . هر
كدام از اینها یك چیستی دارند؛ یعنی اگر بپرسیم انسان چیست، جوابی كه در مقابل
آن هست غیر از جواب این است كه خاك چیست؛ این یك ذات دارد، آن ذات
دیگری دارد. حالا اینها همه جوهر هستند. شما بیایید مثلا كمیت را با كیفیت
مقایسه كنید. كمیت یك ذات دارد و یك تعریف دارد؛ كیفیت ذات دیگری دارد و
تعریف دیگری دارد. تازه انواع كیفیات هر كدام یك ذات و تعریف دارند غیر از
ذات و تعریفی كه انواع دیگر از كیفیات دارند. هر نوعی از انواع جواهر عالم یك
ذات و تعریفی دارند غیر از ذات و تعریفی كه انواع دیگر دارند. ولی همه ی اینها
«هستی» هم دارند؛ یعنی كیفیت با ذات و تعریفی كه دارد می گویید «كیفیت هست» ،
یعنی این شی ء كیفیتی است كه در عالم وجود دارد؛ كمیت یك ذاتی است كه وجود
دارد، انسان هم ذاتی است كه وجود دارد، آن شی ء دیگر هم ذاتی است كه وجود
دارد. پس هر یك از اینها یك ذاتی دارند و یك هستی ای. برای آن ذات، «نیستی»
هم قابل فرض است؛ یعنی همین جور كه الآن هست ممكن است فرض نیستی هم
برایش بشود. این كیفیت الآن هست ولی ممكن بود كه همین كیفیت همین الآن
نیست باشد و یا همین كیفیت در یك زمان دیگر نیست باشد. پس در هر چیزی ما
دو حیثیت تشخیص می دهیم: چیستی و هستی
[2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 65
البته در اینجا ممكن است كسی بگوید كه این نظریه (كه ما در هر چیزی دو
حیثیت تشخیص می دهیم: چیستی و هستی) مبتنی است بر تعدد نوعیت اشیاء،
یعنی آنچه در خارج وجود دارد انواع مختلف است؛ ممكن است كسی اساسا این
نظریه را نپذیرد و بگوید همه ی اشیاء در خارج نوع واحدند و این اختلافی كه شما
می گویید كه مثلا انسان با موش دو نوعند، نه، چنین نیست، اینها اختلاف نوعی
نیست، اختلافی نظیر اختلاف صنفی و فردی است؛ یعنی اختلاف ذاتی نیست،
اختلاف عرضی است. همان طور كه دو فرد انسان اختلاف ماهوی با یكدیگر ندارند
و فقط در اعراض و عوارض با یكدیگر اختلاف دارند شاید موش و انسان هم همین
جور باشد، شاید سنگ و انسان هم همین جور باشد، كما اینكه بعضی از نظریات
ماشینی تقریبا به همین جا منتهی می شود.
در پاسخ می گوییم كه این حرف مضرّ به این معنا و این نظریه نیست. اگر ما
فرضا همه ی اشیاء را هم دارای نوع واحد بدانیم (كه نمی توانیم به چنین حرفی قائل
باشیم، زیرا اگر ما همه ی جواهر را یك نوع واحد بدانیم، جواهر و اعراض را دیگر
نمی توانیم یك نوع بدانیم و بگوییم كمیت با موش یك ذاتند و یا كیفیت و كمیت و
جوهر همه یك چیز هستند) باز بالاخره همه ی اشیاء داخل در یك نوعند یعنی یك
«ماهیت» دارند و باز «هستی» هم دارند، پس ماهیت آنها غیر از هستی آنهاست.
پس بحث از اینجا شروع می شود كه ذهن ما در اشیاء دو حیثیت تشخیص
می دهد: حیثیت چیستی و حیثیت هستی. چیستی ها همانهاست كه اشیاء را به انواع
مختلف تقسیم می كند و هستی آن چیزی است كه در مقابل نیستی است و همه ی اشیاء
موجود دارای آن هستند. حالا ما در اینجا چهار فرض داریم:
یك فرض این است كه هر دو حیثیت عینیت، فرض ذهن ما باشند، هم چیستی و هم
هستی، و هیچكدام از آنها عینیت نداشته باشند.
فرض دوم این است كه هر دو حیثیت عینیت خارجی داشته باشند، هم هستی
و هم چیستی در مقابل یكدیگر.
فرض سوم این است كه از ایندو یكی اعتبار ذهن باشد و یكی عینی؛ یعنی
یكی از این دو حیثیت كه ذهن درك می كند همان عینیت خارجی است و دیگری
انتزاع ذهن است از آن عینیت خارجی؛ یعنی در خارج دو حیثیت نیست، در خارج
یك واقعیت است. آن وقت می شود واقعیت درجه ی اول و واقعیت درجه ی دوم؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 66
واقعیت درجه ی اول همان است كه آن خودش عین واقعیت است، واقعیت درجه ی دوم
آن است كه ذهن آن را فرض و وضع می كند.
آن وقت این فرض سوم خودش دو شق می شود: یكی اینكه بگوییم ماهیت،
عینی است و وجود اعتباری؛ و یكی اینكه بگوییم وجود، عینی است و ماهیت
اعتباری.
[1] . واجب الوجود را استثنا می كنند به دلیل اینكه در دو سه بحث بعد خواهند گفت كه در مورد واجب الوجود چنین
چیزی نیست.
[2] . - این اختلاف حیثیت در خارج هم هست؟
استاد: حالا عرض می كنم. ما در ابتدا سراغ ذهن خودمان می رویم. می گوییم ذهن ما در
اشیاء این دو حیثیت را تشخیص می دهد. ما در اصول فلسفه هم گفته ایم كه بعضی از این
مسائل، ذهنی محض است و بعضی عینی محض و بعضی نیمه ذهنی و نیمه عینی. حالا
مطلب را می گوییم.