حرف هگل این است كه ما به چه دلیل می گوییم هستی برترین مقوله است. او
ابتدا از راه تقدم وارد می شود و می گوید از معانی ای كه بر شی ء صدق می كند جنس
است و آنچه كه منطقا مؤخّرتر است فصل است
[1]. بعد این جور مثال می زند كه
می گوییم: «این
[2]میز هست» ، «این میز قهوه ای رنگ است» ، «این میز برّاق است» ،
«این میز سخت است» . بعد می گوید كه ما می توانیم قهوه ای رنگ بودن را از او
بگیریم ولی این میز همین میز باشد، می توانیم سخت بودن را از او بگیریم باز این
میز همین میز باشد. ولی اگر هستی را از این میز بگیریم دیگر این میز، این میز
نیست؛ دیگر چیزی باقی نمی ماند، «این» باقی نمی ماند. با این بیان می خواهد ثابت
كند كه پس هستی به منزله ی جنس است و اینها به منزله ی فصل.
[1] . [رجوع شود به كتاب فلسفه ی هگل نوشته ی ستیس، ترجمه ی دكتر حمید عنایت، ج /1ص 117 و 118. ]
[2] . توجه شود كه می گوید «این میز» ، بحث را روی «میز» نمی برد، «این» را هم داخلش می كند، می گوید «این
میز» كه قهرا یعنی میز موجود. اگر مغالطه ای در كلام هگل هست از همینجاست.