گفتیم كه شیخ اشراق یك برهانی اقامه كرده است برای اعتباریت وجود و به
قول خودش برای عدم زیادت وجود بر ماهیت كه شبیه آن برهان را در چند جای
دیگر هم ذكر كرده است و این برهانش از یك قاعده ای استخراج شده است كه آن
قاعده را هم خود او ابتكار كرده است و آن قاعده این است كه: «كل ما لزم من تحققه
تكرره فهو اعتباریّ» یعنی هر چیزی كه لازمه ی حقیقت داشتنش مكرر شدن خودش
باشد و از حقیقت داشتنش تكرار خودش لازم بیاید این باید یك امر اعتباری
باشد؛ یعنی فقط امور اعتباری هستند كه خودشان مستلزم تكرار خودشان هستند و
امور حقیقی نمی توانند خودشان مستلزم تكرار خودشان باشند. مثلا اگر انسان
بخواهد تحقق داشته باشد لازمه ی تحقق این انسان، انسان دیگر و انسان دیگر و
انسان دیگر. . . الی غیر النهایه نیست؛ یعنی این طور نیست كه تحقق این انسان ملازم
باشد با تحقق انسانهای غیر متناهی همراه او، زیرا انسان یك امر حقیقی است. ولی
او گفته است وجود یك امر اعتباری است، زیرا اگر وجود بخواهد یك حقیقت
باشد، یك واقعیت باشد، یك امر ماوراء ذهن باشد ناچار باید موجود باشد یعنی
وجود باید وجود داشته باشد. وجود كه وجود داشته باشد یعنی خودش تكرار
بشود، و اگر وجود حقیقی باشد پس وجود وجود هم حقیقی است، پس آن وجود
وجود هم موجود است، یعنی آن وجود وجود هم باید وجود داشته باشد، و نیز
وجود وجود وجود باید وجود داشته باشد الی غیر النهایه. پس هر چیزی- مثلا الف
- اگر بخواهد وجود داشته باشد چون وجودش هم وجود دارد و وجود وجودش هم
وجود دارد، ما با فرض موجود بودن «الف» باید غیر متناهی وجود در اینجا فرض
كنیم و این امر واضح است كه «الف» غیر متناهی وجود ندارد، بلكه «الف» یك
وجود دارد.
نظیر همین حرف را در باب وحدت نیز گفته است؛ می گوید كه وحدت هم
اعتبار ذهن است و نمی تواند یك حقیقت باشد، زیرا حقیقتها در خارج یا واحدند یا
كثیر؛ نمی شود یك چیزی حقیقت باشد ولی نه واحد باشد نه كثیر. اگر كثیر باشد باز
كثیر یعنی جمع وحدتها. پس بالاخره اگر ما واحدی داشته باشیم آن واحد باید
واحد باشد. پس اگر «واحد وجود دارد» به معنی این [است ] كه وحدت وجود دارد،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 78
این وحدتی كه وجود دارد واحد است یا كثیر؟ اگر كثیر هم باشد بالاخره باید
برگردد به واحد. پس باید واحد باشد. اگر واحد باشد معنایش این است كه
[وحدت ] دارای وحدت است. باز آن وحدت وحدت هم باید وحدتی داشته باشد.
وحدت آن وحدت هم باز باید وحدتی داشته باشد. پس وحدت باید حتما یك امر
ذهنی و اعتباری و قرار دادی باشد؛ اگر امر حقیقی بود از تحققش تكررش لازم
نمی آمد.
این مطلبی بود كه شیخ اشراق گفته بود.