یك وقت هست در مقام تعریف یك چیز هستیم، و یك وقت هست در مقام بیان
احكام یك چیز هستیم. مثلا یك وقت هست كه مثلث را تعریف می كنیم، و
یك وقت هست حكمی از برای مثلث بیان می كنیم.
اگر از شما بپرسند «المثلث ما هو؟ » ، «مثلث چیست؟ » آیا صحیح است كه در مقام
تعریف مثلث بگویید مثلث مجموع زوایایش مساوی با دو قائمه است؟ این، تعریف
است، یا حكمی است كه برای مثلث اثبات می كنید؟ وقتی من می پرسم «مثلث
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 309
چیست؟ » یعنی تو ماهیتش را برای من بیان كن و تشریح كن. در پاسخ این سؤال،
یعنی وقتی كه شما می خواهید حد و تعریف یك شی ء را بیان كنید، ذهن نظرش
فقط به همان حاقّ ذات ماهیت است كه آن ماهیت را تشریح كند، یعنی اجزاء آن
ماهیت را بیان كند. اگر پایش را از دایره ی آن ماهیت یك قدم بیرون بگذارد اشتباه
كرده و به خطا رفته است، یعنی آن دیگر تعریف نیست. تعریف این است كه مثلا
بگوییم مثلث شكلی است كه سه خط بر آن احاطه كرده است.
ولی یك وقت هست شما حكم مثلث را بیان می كنید، می گویید مثلث مجموع
زوایایش مساوی با دو قائمه است. در اینجا شما پایتان را از درون ذات ماهیت
بیرون گذاشته اید و چیزی را بر این ذات بار می كنید، حكمی را بر این ذات حمل
می كنید.
این معنا در تمام اشیاء می آید. مثلا یك وقت هست كه شما انسان را تعریف
می كنید و به اصطلاح پاسخ سؤال «انسان چیست» را می دهید، می گویید «الانسان
حیوان ناطق» ؛ و یك وقت هست كه مثلا سؤال «انسان چگونه است» را جواب
می دهید و مثلا می گویید انسان موجودی است كه بر روی دو پا راه می رود (و یا یكی
دیگر از خواص انسان را ذكر می كنید) . اینها دو اعتبار است برای ذهن.
پس ذهن اگر نظرش فقط به حاقّ ذات و ماهیت اشیاء باشد و فقط بخواهد اجزاء
ذات را بر ذات بار كند، یعنی بخواهد ذات را تشریح كند كه چیست، در این اعتبار
جز ذاتیات هیچ چیز دیگری بر او قابل حمل نیست؛ پا از درون ذات كه بیرون
بگذارد اشتباه كرده است. این را می گوییم «حمل اولی ذاتی» . این همان حملی است
كه فقط در مقام تعریف قابل بیان است (البته منظور ما تعریفات حدّی است) .
اما اگر ذهن ماهیت را تحقق یافته در نظر بگیرد آن وقت پا از درون ذات بیرون
گذاشته و می گوید این ماهیت تحقق یافته در خارج، چه اثری و چه حكمی دارد؟
در آنجاست كه غیر از تعریف مثلث هزاران حكم دیگر بر مثلث بار می شود و غیر از
تعریف انسان هزاران حكم دیگر برای انسان ذكر می شود. در آنجا كه مرتبه ی ذات را
در نظر می گیرد اعتبار اینكه این ذات در خارج حقیقت پیدا كرده است اصلا مطرح
نیست، از اینكه تحقق یافته است یا تحقق نیافته است هیچ سخنی نیست، هیچیك
از اینها مطرح نیست، فقط نظر به مرتبه ی ذات است. ولی در مرحله ی احكام، ذهن به
ماهیت محض و مرتبه ی ذات فقط كار ندارد، بلكه این ماهیت را حقیقت یافته و تحقق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 310
یافته ی در خارج فرض می كند و احكامی را بر او حمل می كند. آن اعتبار اولی را كه
موضوع، صرف ذات و ماهیت است و محمول صرفا ذاتیات ماهیات است «حمل
اولی ذاتی» می گوییم و آن اعتبار دومی را كه موضوع، ماهیت است ولی ماهیت
تحقق یافته (كه قهرا دارای آثار خارجی است زیرا آثار بر تحقق و بر وجود ماهیت
مترتب می شود) و قهرا یك سلسله احكام دیگر بر او بار می شود، «حمل شایع
صناعی» می گوییم
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 311
[1] . - هر تعریفی بالاخره همین طور است. در همه جا همین جور است. اختصاصی به این مورد ندارد.
استاد: بله، در همه جا همین جور است. اختصاصی به این مورد ندارد. ما هم نمی گوییم
اختصاص به این مورد دارد. ولی اشكال و شبهه در همه جا پیدا نمی شود، در بعضی جاها
پیدا می شود؛ یعنی در همه ی ماهیات اینجور نیست كه در حمل اولی، خودش حمل بشود و
در حمل شایع نقیضش حمل بشود، ولی در بعضی از مفاهیم اینجور است كه در مقام
حمل اولی خودش حمل می شود و در مقام حمل شایع نقیضش. مثلا در مقام حمل اولی،
ذاتیات مثلث بر او حمل می شود و در مقام حمل شایع یك سلسله احكامی بر او حمل
می شود كه به هر حال آن احكام غیر از ذاتیات است ولی عینا سلب همان ذاتیات نیست،
یعنی نقیض آن ذاتیات نیست. اما در بعضی جاها در حمل اولی ذاتیات حمل می شود و
در مقام حمل شایع كه مرتبه ی دیگری است یك چیزی كه درست نقیض آن ذاتیات است
بر او حمل می شود؛ یعنی یك شی ء در مرتبه ی حمل اولی، ذات را دارد و در مرتبه ی حمل
شایع صناعی نقیض ذات را دارد. مسأله ی «جزئی» كه گفتیم همین جور است. اگر در مقام
تعریف جزئی باشیم یعنی به مفهوم جزئی نظر داشته باشیم و بخواهیم ذات همین مفهوم
را بیان و تعریف كنیم، در تعریف این مفهوم می گوییم: «الجزئی هو ما لا یصدق علی
كثیرین» یعنی الجزئی جزئی. در اینجا حمل اولی ذاتی است و ما داریم همان مفهوم
جزئی را می شكافیم و توضیح می دهیم. اما اگر در مرتبه ی بعد به خود این مفهوم به عنوان
یكی از امور تحقق یافته نگاه كنیم كه آیا این مفهومی كه الآن در ذهن وجود پیدا كرده
است فقط بر یكی صدق می كند یا بر اشیاء متعدد صدق می كند، پاسخ این است كه این
مفهوم بر امور كثیره صدق می كند، یعنی كلی است. بنابراین مفهوم جزئی به حمل اولی
جزئی است، نه مصداق جزئی است، بلكه عین جزئی است، و به حمل شایع كلی است
یعنی مصداق كلی است.
- مگر مفهوم «زید» با مفهوم «جزئی» فرق دارد؟
استاد: البته؛ چون مفهوم «جزئی» كلی است ولی مفهوم زید جزئی است.
- آن وقت فرقش با نوع چه می شود؟ نوع انسان هم مفهومش كلی است و مصداقش جزئی.
استاد: خوب، باشد. مفهوم جزئی یكی از مفهومهای كلی عالم است. مفهومهای كلی عالم
بعضی نوع اند، بعضی جنس اند، بعضی فصل اند، بعضی عرض عام اند و بعضی عرض
خاص. مسلّما مفهوم جزئی از برای مصادیق خودش از قبیل عرض عام و عرض خاص
است، چون «عدم صدق بر كثیرین» جزء ذات زید كه نیست، بلكه از عوارض زید است، از عوارض ذهنی زید است.