بحث در اشكال معروف وجود ذهنی بود. اشكال این بود كه گفته اند اگر ما قبول
كنیم كه آنچه در اذهان وجود پیدا می كند همان ماهیت اشیاء خارجی است لازم
می آید كه آنچه در ذهن وجود دارد از آن جهت كه عین ماهیت شی ء خارجی است
از مقوله ی همان شی ء خارجی باشد، یعنی مصداق ماهیت شی ء خارجی باشد و از آن
جهت كه علم است و از كیفیات نفسانی است و جز یك امر روانی چیز دیگری
نیست و این امر روانی یك واقعیت كیفی دارد (و خود حكما و فلاسفه هم در باب
مقولات وقتی كه درباره ی علم بحث می كنند آن را از مقوله ی كیف و از شاخه ی كیف
نفسانی می شمارند) لازم می آید كه از مقوله ی كیف باشد. آن وقت چگونه ممكن است
كه آن چیزی كه واقعیتش واقعیت كیف نفسانی است از نظر ذات و ماهیت عین شی ء
خارجی باشد؟ اگر فرض كنیم آن شی ء خارجی ذاتش غیر از كیف است، مثلا ذات
او كم است یا جوهر است، لازم می آید كه در آن واحد یك شی ء هم كم باشد هم
كیف، یا هم جوهر باشد هم كیف، و چنین چیزی محال است.
چندین جواب به این اشكال داده اند كه آنها را گفتیم و رسیدیم به آخرین جواب.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 306
آن این است كه شما در این مفهوم «است» خوب دقت نكرده اید و دو چیز را با
یكدیگر خلط كرده اید. اگر ما این حالت روانی را می گوییم كیف است، این یك نوع
«است» است، یك نوع حمل است و اگر می گوییم این همان ماهیت شی ء خارجی
را دارد (و مثلا كم است یا جوهر است) این نوع دیگری از حمل است. اشكال
معروف، ناشی از خلط میان دو نوع حمل است كه یكی حمل اولی ذاتی است و
دیگری حمل شایع صناعی. و اساسا این مسأله دو گونه حمل نه تنها در اینجا به درد
می خورد بلكه در جاهای دیگر هم به كار می رود؛ یعنی اگر ما به این دو گونه حمل
توجه نداشته باشیم در جاهای دیگر هم دچار اشتباه می شویم؛ و لهذا در باب تناقض
گفته ایم كه علاوه بر آن هشت وحدت معروف، وحدت حمل هم شرط است. حال
ببینیم این مسأله ی وحدت حمل كه می گویند چه مسأله ای است.
می گویند در آن واحد یك محمول برای یك موضوع می تواند ثابت باشد، یعنی
آن محمول بر آن موضوع صدق كند و حمل بشود و در همان آن همان محمول از
همین موضوع می تواند سلب بشود و این تناقض هم نیست؛ یعنی اگر به دو گونه حمل
باشد؛ یكی حمل اولی ذاتی باشد و دیگری حمل شایع صناعی، تناقض نیست.
مثالی هم برایش ذكر می كنند.