می دانیم كه فخر رازی در مورد انتاج قیاس شكل اول شبهه ای دارد كه خواجه هم
در شرح اشارات
[1]آن شبهه را نقل می كند. فخر رازی هیچ نمی ترسد
[2]از اینكه بگوید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 299
اینكه شما می گویید شكل اول بدیهیّ الانتاج است قابل بحث و ایراد است. لذا دو
ایراد بر شكل اول وارد كرده است؛ یكی از جنبه ی مثبت و یكی از جنبه ی منفی؛ یعنی
یك مثالهایی آورده است كه قیاس نتیجه می دهد بدون اینكه شكل اول باشد و یك
مثالهای دیگری آورده است كه قیاس شكل اول است و نتیجه نمی دهد.
اما آنجایی كه قیاس نتیجه می دهد بدون اینكه شكل اول باشد، می گوید یك
موردش قیاس مساوات است كه نتیجه می دهد بدون اینكه شرایط شكل اول را
داشته باشد
[3]. شكل اول نیست، ولی مثل شكل اول نتیجه می دهد. شرایط شكل اول
را ندارد، در عین حال خوب هم نتیجه می دهد. وقتی ما می گوییم: «الف مساوی ب
است و ب مساوی ج است پس الف مساوی ج است» این به همان نحو نتیجه ی قطعی
می دهد كه مثلا می گویید: «انسان حیوان است و حیوان جسم است پس انسان جسم
است» و حال آنكه این شرطی را كه شما می گویید حد وسط باید در مقدمتین تكرار
بشود ندارد و حد وسط تكرار نشده است، زیرا آنچه كه محمول در صغری است
«مساو لـ ب» است نه «ب» ، اما آنچه كه موضوع در كبری است «ب» است نه «مساو
لـ ب» ؛ می گویید: «الف مساو لـ ب و ب مساو لـ ج» . اگر گفته بودید: « [الف مساو ل
ب و] كلّ مساو لـ ب مساو لـ ج» شكل اول بود، ولی شما می گویید: «الف مساو ل
ب و ب مساو لـ ج» . پس این قیاس بدون اینكه شرایط شما در آن وجود داشته باشد
نتیجه می دهد و خوب هم نتیجه می دهد
[4].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 300
و اما آنجایی كه تمام شرایط شكل اول وجود دارد و نتیجه نمی دهد، می گوید
یك موردش آنجاست كه مثلا می گوییم: «انسان حیوان است و حیوان جنس است» .
این دو قضیه هر دو درست است ولی نتیجه نمی دهد. اگر بگوییم: «پس انسان جنس
است» غلط است. «زید انسان است» درست است. «انسان نوع است» هم درست
است. هر دو مقدمه درست است، حد وسط هم خیلی خوب تكرار شده است، ولی
نتیجه غلط است. اگر بگوییم: «زید نوع است» غلط است. زید انسان است، انسان
نوع است، اما زید نوع نیست. زید شخص است و نوع نیست. بنابراین حرفهای شما
[منطقیّین ] بی اساس است.
[1] شرح اشارات، جلد اول از چاپ جدید، صفحه ی 236.
[2] همیشه گفته ایم كه فخر رازی یك مرد بسیار شجاعی است و صرف كلمه ی «مشكّك» را نباید در مورد وی به كار
برد. واقعا مرد شجاعی است. درست است كه بسیاری از حرفها و اشكالاتش جواب دارد، ولی در اینكه شجاعانه
اشكالات را وارد می كند تردیدی نیست و این خودش فرصتی ایجاد می كند لااقل برای دیگران كه درباره ی
اشكالات فكر كنند و آن وقت فكر تازه به وجود بیاورند. این خودش خیلی مهم است.
- تشكیكاتش هم گاهی حرف است و گاهی مطلب دارد.
استاد: نه، خیلی مهم است. تشكیكاتش اغلب مطلب دارد. گاهی تشكیكاتش تشكیكاتی است كه صد سال یا دویست سال درباره اش فكر كرده اند تا بالاخره راه حل اساسی اش
را به دست آورده اند. این تشكیكات حرفهای نیش غولی كه نبوده است.
[3] . این باز یكی از حرفهایی است كه این آقایان ریاضیون امروز ما در آورده اند كه «قیاس مساوات در منطق ارسطو
مطرح نبوده است و مطلب جدیدی است و در منطق ارسطو فقط رابطه ی اندراجی را بیان می كرده اند و رابطه تساوی
و اعظمیّت و اصغریّت مطرح نبوده است» و خیال می كنند مطلب جدیدی می گویند و حال آنكه فخر رازی قبل از
آنها این مسأله را طرح كرده و قبل از فخر رازی خود شیخ طرح كرده و جوابش را هم داده است.
[4] . این اشكال اول را فخر رازی به همین صورت طرح كرده است كه ما بیان كردیم، ولی امروزیها این را به صورت
دیگری طرح می كنند، كه از همین جا می توان دید كه طرز تفكر شرقی و غربی چقدر فرق می كند. او اشكال را
به این صورت طرح كرده است كه می گوید با اینكه حد وسط تكرار نشده است و محمول در صغری موضوع در
كبری نیست بلكه آنچه موضوع در كبری است جزئی است از محمول در صغری نه تمام آن، [ولی قیاس نتیجه
می دهد] . اما امروزیها قضیه را به این صورت طرح نكرده اند. اصلا كلمه ی «مساوی» را «محمول» فرض نكرده اند. بلكه آن را «نسبت» فرض كرده اند. در كلمات امثال راسل مسأله به این شكل مطرح شده است كه ما وقتی ب را بر
الف حمل می كنیم یعنی وقتی میان الف و ب نسبت برقرار می كنیم این نسبت بر چند نوع است: یك نوع نسبت،
نسبت اندراجی است مثل آنجا كه می گوییم: «الف ب است» . یك نوع نسبت دیگر نسبت تساوی است مثل آنجا
كه می گوییم: «الف مساوی ب است» . در اینجا هم باز ب محمول است نه اینكه «مساو لـ ب» محمول باشد، ولی
نسبت فرق كرده است. كأنّه قضیه به این شكل است كه وقتی می گوییم: «انسان حیوان است» گفته ایم انسان
مندرج تحت حیوان است، و وقتی می گوییم: «الف مساوی ب است» گفته ایم الف با ب مساوی است. در آنجا
محمول «حیوان» است و نسبتش اندراج است و در اینجا محمول «ب» است و نسبتش «تساوی» است: كه حالا
این هم باز قابل بحث است و خیلی خوب هم قابل بحث است.