یکی اینکه هر موجودی ضمن اینکه موجود است واجب الوجود هم هست منتها
اگر واجب الوجود بالذات نباشد واجب الوجود بالغیر است، یعنی بر نظام عالم
ضرورت حکمفرماست؛ و این همان است که در یک تعبیر دیگر به آن «جبر علّی و
معلولی» می گویند.
بر عالم جبر علی و معلولی یا ضرورت علی و معلولی حکمفرماست. هر
حادثه ای که در عالم واقع می شود محال است که واقع نمی شد؛ چرا؟ برای اینکه این
حادثه که واقع شده است اگر علت تامه اش وجود نمی داشت محال بود که وجود
پیدا کند، پس اینکه وجود پیدا کرده است به دلیل این است که علت تامه اش وجود
پیدا کرده است؛ پس وجودش ضروری بوده است. نقل کلام به علت تامه اش
می کنیم. آن علت تامه هم که یک امری است که در عالم پیدا شده است اگر علت
تامه اش وجود نمی داشت باز محال بود موجود شود، پس حال که موجود شده است
به دلیل این است که علت تامه اش وجود دارد؛ و هرچه پیش برویم همین طور
است. نتیجه اینکه بر نظام عالم یک ضرورت حکمفرماست ولی این ضرورت
منافات ندارد با اینکه اشیاء در ذات خودشان ممکن الوجود باشند ولی همه ی آنها به
واسطه ی غیر، وجوب وجود پیدا کرده باشند.
این، مطلب اول است که این مطلب از همان مسأله ی وجوب بالذات و وجوب
بالغیر استفاده می شود. ولی تا اینجا که فقط مسأله ی وجوب بالغیر هست و وجوب
بالقیاس را مطرح نکرده ایم ما اشیاء را به صورت سلسله های جدا از یکدیگر
می بینیم. مثلاً حرکت دست من را درنظر بگیرید. این یک حرکت است و یک حادثه
است که در ذات خودش ممکن الوجود است ولی حال که وجود پیدا کرده است
مسلماً ضرورت پیدا کرده که وجود پیدا کرده است، پس با علت خودش رابطه دارد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 108
علتش هم با علت خودش و باز آن علت با علت خودش و بازهم آن علت با علت
خودش رابطه دارد، تا هرجا که جلو برود. حرکت آن برگ درخت هم با سلسله ی علل
خودش باز عیناً یک چنین رابطه ای دارد؛ آن هم که وجود پیدا کرده است وجودش
ضرورت پیدا کرده است به ضرورت علتش و علتش ضرورت پیدا کرده است به
ضرورت علت آن علت و همین طور الی غیرالنهایه. و هر حادثه ای را که درنظر
بگیرید همین طور است. ما که الآن در این فضا و در این عالم قرار گرفته ایم در آنِ
واحد میلیاردها حادثه یا بی نهایت حادثه در عالم واقع می شود، ولی هرکدام از اینها
یک رابطه ی ضروری دارد با سلسله ی علل خودش، و بنابراین یک نظام ضروری بر
همه ی این سلسله ها حکمفرماست.