حال این برهانی كه اینها می گویند: «و لانتزاع الشّی ء ذی العموم» به این صورت
است كه چون ما تصوری از كلی داریم و هر تصوری از هر شی ء در واقع اشاره ای
است به آن شی ء و اصلا خود ادراك نوعی اشاره است ولی اشاره ی عقلی، پس وقتی
كه ما یك چیزی را تصور می كنیم ذهنمان دارد به آن حقیقت اشاره می كند، پس این
باید در یك موطنی وجود داشته باشد و الاّ معدوم مطلق كه قابل اشاره نیست. در
خارج كه ما شی ء با صفت كلیت نداریم، پس این در موطن دیگری هست و آن
موطن دیگر هم غیر از ذهن نیست
[1]. ببینید آنهایی كه مسأله ی كلی افلاطونی را با این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 249
بحث اشتباه كرده اند (مثل اروپاییها) چقدر از مطلب دور افتاده اند. آنها اینجور
می گویند كه در ذهن نیست، در طبیعت هم نیست و این اشاره به همان وجود مجرد
عقلانی است. ولی نه، این حرف صحیح نیست. حتی امثال شیخ اشراق هم چنین
حرفی را نمی زنند. امثال شیخ اشراق هم كه قائل به وجود رب النوع افلاطونی هستند
در باب وجود ذهنی و اینكه در ذهن یك مرتبه ای از وجود باید باشد شك و شبهه
ندارند.
[1] . - وقتی می فرمایید «تصور» منظورتان «مفهوم» است؟
استاد: بله. «مفهوم» است دیگر.
- چون در مكتب اصالت حس هر وقت می گویند «تصور» منظورشان همان صورت حسی جزئی است.
استاد: البته اینها مربوط به اصطلاح است. در اصطلاح ما تصور اعم است از جزئی و كلی و لهذا می گویند تصور جزئی، تصور كلی. چون تصور یعنی صورت پذیرفتن، حالا چه
صورت جزئی باشد و چه صورت كلی. ولی در اصطلاحات جدید كه البته اینها ترجمه
است و من نمی دانم كه اینها در اصل چه كلماتی بوده است، آمده اند بین كلمه ی «تصور» و
«مفهوم» فرق گذاشته اند.
- اصل كلمه اش «ایده» (
aedi ) است. یعنی در ترجمه ی «ایده» (
aedi ) گاهی وقتها «تصور» هم می گویند كه این
خلط می شود میان آن چیزی كه آنها می خواهند بگویند و «تصور» به این معنا كه شما می گویید.
استاد: حالا به هر حال، ما مقصود خودمان را می گوییم، شما ببینید از نظر تطبیق با حرف
آنها چگونه می شود.