اولین جوابی كه به اینها باید داد این است كه یك پایه ی استدلال شما این است كه
«وجود» اگر معدوم باشد متصف به نقیض خودش شده است و این اجتماع نقیضین
است. بسیار خوب؛ ما از شما می پرسیم كه از این مطلب چه می خواهید نتیجه
بگیرید؟ می خواهید نتیجه بگیرید پس وجود نه موجود است نه معدوم، یعنی
می خواهید ارتفاع نقیضین را نتیجه بگیرید؛ یعنی چون اجتماع نقیضین محال است
پس باید به ارتفاع نقیضین قائل بشویم! و حال آنكه نقیضین حكم اجتماع و حكم
ارتفاعشان یكسان است؛ یعنی اگر اجتماع نقیضین محال است ارتفاع نقیضین هم
محال است؛ حكم عقل در هر دو مورد علی السویه است. معنی حكم عقل در مورد
اینكه وجود و عدم نقیضین هستند مثل یك قضیه ی منفصله ی حقیقیه است كه می گوییم:
الف إمّا ب و إمّا ج؛ یعنی إن كان ب فلیس ج و إن كان ج فلیس ب، و إن كان لیس ب
فهو ج و إن كان لیس ج فهو ب. قضیه ی «وجود و عدم نقیضین هستند» نیز یك قضیه ی
منفصله ی حقیقیه است كه از این چهار قضیه استنباط می شود. دیگر نمی شود ما میان
اینها در حكم عقل تفكیك كنیم، اجتماع نقیضین را محال بدانیم، بعد به حكم اینكه
اجتماع نقیضین محال است در یك مورد ارتفاع نقیضین را نتیجه بگیریم! نمی شود
استدلال كنیم به امتناع اجتماع نقیضین برای مدعای خودمان كه آن مدعا عین
ارتفاع نقیضین است. این، جواب اوّلی بود كه می توانستیم به این شبهه بدهیم ولی
این جواب را حاجی ذكر نكرده است و البته این جواب یك جواب نقضی است.