یک برهان این است که می گویند ما می بینیم که اینها- نه همه ی اینها، بلکه فقط
امکان و امتناع (البته احکام فرق نمی کند، همه ی اینها یک حکم دارند) - همان گونه که
در مورد امور وجودی صدق می کنند درباره ی امور عدمی و معدومات هم صدق
می کنند.
امتناع که اصلاً همیشه در مورد معدومات است. ما می گوییم جمع نقیضین ممتنع
است، جمع ضدین ممتنع است؛ می گوییم محال است که یک شکل در آنِ واحد هم
کروی باشد و هم مکعب؛ محال است که یک شکل در آن واحد هم دایره باشد و هم
مربع. این گونه امور را می گوییم ممتنع است. آیا در آنجا که چیزی ممتنع است
می توانیم بگوییم امتناع وجود دارد با اینکه خود ممتنع یعنی آن چیزی که در خارج
وجود ندارد؟ شکلی را که در آن واحد هم دایره باشد هم مربع، می گوییم ممتنع است
وجود داشته باشد؛ آیا می شود موصوف وجود نداشته باشد ولی صفتش در خارج
وجود داشته باشد؟ آیا می شود خود شی ءِ ممتنع وجود نداشته باشد ولی امتناعش
امر عینی باشد؟ واضح است که نمی تواند چنین چیزی باشد.
امکان هم همین جور است. امکان، هم درباره ی موجودات صادق است هم درباره ی
معدومات. ممکن است یک انسانی باشد که مثلاً یک سر داشته باشد و دو زبان و یا
انسانهایی در روی زمین باشند که بجای ده انگشت صد انگشت داشته باشند. این
یک امر ممکن بالذات است؛ وجود ندارد ولی ممکن بالذات است. ما می گوییم
انسان صد انگشتی ممکن الوجود است. این حرف درست است یا درست نیست؟
درست است؛ و حال آنکه خود انسان صد انگشتی وجود ندارد. درعین اینکه وجود
ندارد ممکن الوجود است. پس موصوفِ این «امکان» معدوم است. وقتی که
موصوفش معدوم باشد آیا صفتش می تواند یک امر وجودی باشد در خارج؟ اگر
چنین باشد پس باید عرض بدون موضوع در خارج وجود داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 95
پس این
خودش دلیل است بر اینکه اینها امور اعتباری انتزاعی هستند نه امور عینی. پس
برهان اول این است: «لِلصِّدْقِ فِی الْمَعْدوم» یعنی چون اینها درباره ی معدومات صدق
می کنند پس امور عینی نیستند.