اشکال دیگر این است که می گوید: اگر یک شی ء بخواهد علت برای شی ء دیگر
باشد باید مؤثر در آن شی ء باشد. علت باید مؤثر در معلول باشد؛ یعنی آنجا که علت
معلول را ایجاد می کند درواقع دو چیز موجود می شود: یکی وجود معلول و دیگری
مؤثریت علت. شما می گویید: الف علت است برای ب. حال که الف می خواهد علت
بشود برای ب و ب را ایجاد کند وقتی حساب کنیم می بینیم دوچیز موجود شد: یکی
اینکه ب موجود شد و دیگر اینکه الف مؤثریت پیدا کرد. علت ب چیست؟ الف. این
«مؤثریت» هم که نبود، تازه موجود شده است، آن هم یک علتی می خواهد؛
همان طور که ب علت می خواهد این «مؤثریت» هم علت می خواهد. علت این
«مؤثریت» چیست؟ ممکن است بگویید علت این یا خود همین الف است یا هر چیز
دیگری، بالاخره یک علتی است که این مؤثریت را در اینجا ایجاد کرده است. همین
قدر که مؤثریت را ایجاد کند باز «مؤثریت» معلول است و آن علت، مؤثر در مؤثریت
شده است و یک مؤثریت دیگر در اینجا وجود پیدا کرده است. نقل کلام در آن
مؤثریت می کنیم. پس در هر واحد علیت، غیرمتناهی علیت باید وجود داشته باشد.
چنین چیزی محال است. مثلاً اگر من دستم را حرکت بدهم آیا شما می گویید
غیرمتناهی علیت در اینجا هست؟ واضح است که غیرمتناهی علیت نیست. بنابراین
اصلا علیت در عالم محال است.
این شبهه ی آنهاست در مورد نیاز ممکن به علت که می گویند اصلا علیتی در عالم
نیست. بعداً باید ببینیم چه جوابی به این شبهه می دهیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 164