در
کتابخانه
بازدید : 1436630تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Collapse <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Expand حدوث و قدم (1) حدوث و قدم (1)
Expand حدوث و قدم (2) حدوث و قدم (2)
Collapse حدوث و قدم (3) حدوث و قدم (3)
Expand حدوث و قدم (4) حدوث و قدم (4)
Expand حدوث و قدم (5) حدوث و قدم (5)
Expand حدوث و قدم (6) حدوث و قدم (6)
Expand حدوث و قدم (7) حدوث و قدم (7)
Expand حدوث و قدم (8) حدوث و قدم (8)
Expand حدوث و قدم (9) حدوث و قدم (9)
Expand حدوث و قدم (10) حدوث و قدم (10)
Expand سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
پس وجود دو سلسله دارد: یک سلسله همین سلسله ی طولی زمانی ای که هر مرتبه اش غایب است از مرتبه ی دیگر و موجوداتی که در این سلسله واقعند همه در عرض یکدیگر هستند؛ و یک سلسله ی دیگر سلسله ی طولی ای که مراتب در طول یکدیگر قرار دارند نه در عرض یکدیگر؛ یعنی هر مرتبه ای «اقوی وجوداً» است از مرتبه ی دیگر و در نشئه ای بالاتر و عالیتر از آن مرتبه است و آن باز در نشئه ای بالاتر و عالیتر از این یکی قرار دارد، یعنی اساساً وجودش قویتر است؛ یعنی اینها از نظر وجودی در یک مرتبه و در یک درجه نیستند ولهذا اینها را می گویند «سلسله ی طولی» و آنها را می گویند «سلسله ی عرضی» [1].

این هم یک مقدمه ی دیگر که ذکر آن برای بیان نظریه ی میرداماد لازم بود. این نظریه نیاز به یک مقدمه ی سومی هم دارد که آن را به درس بعد موکول می کنیم [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 377
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 378
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 379

[1] . - آیا هیچ شده است که متکلمین به این سلسله ی طولی ملتزم شده باشند؟ .

استاد: نه، ولی اتفاقاً این با شریعت بسیار سازگارتر است و خیلی بیشتر جور درمی آید، زیرا آنچه که درباب ملائک و در باب این عوالم گفته شده است با حرف حکما خیلی بیشتر منطبق است تا با حرف متکلمین.
[2] . - آیا می توانیم بگوییم که لااقل در بعضی موارد که در قرآن کلمه ی «سماء» و «نزول» آمده است اشاره به همین سلسله ی طولی است؟ .

استاد: مسلماً چنین است. شک ندارد که «سماء» در قرآن [به معانی ] مختلف آمده است و بسیاری از جاها که کلمه ی «سماء» آمده است بدون شک به این معناست.

- . . . [سؤال در نوار مفهوم نیست ] .

استاد: . . . شما اگر در این قطعه از زمان باشید دیگر در آن قطعه ی قبلش نیستید. اگر در آنجا باشید دیگر در اینجا نیستید. اگر هم یک شیئی باشید که در هر دو جا وجود داشته باشید وجود شما یک وجود کشش دار است؛ قسمتی از وجود شما در آنجاست و قسمتی از وجود شما در اینجاست. باز قسمتی که در آنجاست در اینجا نیست و قسمتی که در اینجاست در آنجا نیست. فکر شماست که هم در اینجاست و هم در آنجا، چون فکر غیرمادی است؛ از این جهت است که می تواند هم در اینجا باشد و هم در آنجا؛ هم در اینجا محیط باشد و هم در آنجا. اما در مورد موجودات طولی قضیه به این نحو است که در اینجا که هستید در آن مرتبه ی بالاتر نیستید ولی در مرتبه ی بالاتر که باشید در مرتبه ی پایین تر هم هستید.

- . . .

استاد: نه، اصلش را داریم؛ نه، در آنجا حرکت نیست. ما که نمی خواهیم بگوییم که انتقال است. در آنجا انتقال به معنی حرکت نیست. انتقال در آنجا به منزله ی ایجاد است، یعنی افاضه ی وجود است. البته عرفا این تعبیر را می کنند و لفظ سیر و سفر را به کار می برند، اما در واقع این سیر و سفر به معنی حرکت نیست.

- ملاک تمایز مراتب وجودی در خود عوالم مجردات که بالاتر از عالم ماده هستند چیست؛ آنجا که دیگر حرکت نیست. آن وقت یک وجود پست تر و یک وجود برتر تمایزشان به چیست؟ .

استاد: آن را عرض کردیم، که از نظر اینها [یعنی فلاسفه ی اسلامی ] عالم طبیعت عالم ماده و حرکت و ابعاد و ماهیت است و همه ی اینها در عالم طبیعت هست؛ یعنی همه ی جنبه های عدمی که وجود را ضعیف می کند درطبیعت هست ولهذا طبیعت با همه ی این یال و کوپال و و با همه ی بزرگی و ابعاد خودش به تعبیراینها در «صف النعال» عالم وجود واقع شده است؛ یعنی ضعیف ترین عالم [از عوالم ] وجود است.

بعد اینها می گویند یک درجه بالاتر از عالم طبیعت آن عالمی است که مجرد از ماده به معنی قوه است (قوه ای که در مقابل فعلیت است) ؛ یعنی مجرد است ازنقصی که بتواند رو به کمال برود؛ یعنی در آنجا دیگر حرکت نیست، مجرد از حرکت است، چون فوق حرکت است. چرا فوق حرکت است؟ چون شیئی حرکت می کند که آنچه را که برایش امکان وجود دارد و می تواند داشته باشد و ندارد [دارا شود] ؛ اگر شیئی هرچه را که برایش امکان وجود دارد داشته باشد دیگر حرکت برایش معنی ندارد.

یک مرتبه بالاتر از آن عالم، عالمی است که باز مجرد است نه تنها از ماده و حرکت، بلکه از بعد داشتن هم مجرد است، چون خود بعد داشتن یک نحو اختلاط وجود با عدم است، چون اصلاً بعد داشتن ملازم است با غیاب و فقدان هر مرتبه ای در مرتبه ی دیگر.

همان طور که در حرکت مراتب حرکت فاقد یکدیگر هستند شیئی هم که بعد دارد هر مرتبه اش فاقد دیگری است و شی ء مجرد آن است که تمام ذاتش حضور با یکدیگر است. [در آن مرتبه ] باز ماهیت هست ولی ابعاد نیست.

و بالاخره بالاتر از آن مرتبه مرتبه ای است که حتی مجرد از ماهیت هم باشد. فلاسفه، دیگر از این بالاتر نمی روند. فلاسفه معتقدند اگر موجودی مجرد باشد از ماده و از ابعاد و از ماهیت، آن موجود مساوی با واجب الوجود است، ولی عرفا معتقدند که نه، این طور نیست؛ ما موجوداتی بالاتر از این هم داریم و درعین حال واجب الوجود نیستند (که قبلا عرض کردم که دیگر این مراتب را به نحو دقیق نمی شود تعیین کرد) . . .

- . . .

استاد: . . . نه، آن حرف مال افلوطین است.

- بله، همین را می خواستم بگویم.

استاد: نه، هیچ چنین چیزی نیست.

- چون افلوطین خود وجود را پایین تر از ذات حق می داند.

استاد: بله، پایین تر می داند. اتفاقاً یکی از آن مواردی که این نظریه را که می گویند وحدت وجود اسلامی و وحدت وجود محیی الدین از افلوطین گرفته شده است رد می کند همین جاست که اصلا افلوطین وجود را مادون حق می داند و حق را مافوق وجود و عدم هردو می داند درصورتی که اینها وجود را مساوی با ذات حق می دانند. اصلا درست نقطه ی مقابل یکدیگر است. از اینجاست که می گوییم این نمی تواند همان فکر افلوطین باشد.

- حرف افلوطین تا اندازه ای انسان را به یاد حرف هگل می اندازد که باز این وجود خودش در یک مرحله ای است که گویی از آن. . .

استاد: عدم است اصلا.

- استاد! تعریف اجمالی برای عالم ملکوت همین می شود دیگر.

استاد: یعنی طبیعت که حرکت جوهری دارد در تکامل خودش متصل می شود به ماوراء طبیعت؛ در دامن طبیعت، موجودات مجرد پرورش پیدا می کنند، یعنی موجودات مُلکی تبدیل می شوند به موجودات ملکوتی.

- از آن به بعدش را دیگر خدا بالا می برد؟ .

استاد: نه، دیگر آن بالارفتن ندارد. شی ء به آنجا که رسید دیگر بالارفتن ندارد. آنچه که شما می گویید در همین جاست که انسان این مراتب را طی می کند؛ یعنی انسان تا پایش در ماده نباشد سلوک برایش معنی ندارد. اگر یک انسان در اینجا تا مرتبه ی ملکوت را طی می کند و بعد می رود بالاتر و بالاتر از این جهت است که هنوز اینجاست؛ به دلیل این است که هنوز پایش در ماده بند است. همین قدر که انسان از این دنیا رفت دیگر امکان ترقی و تکامل برایش نیست. ولهذا حتی در مورد پیغمبر این مسأله همیشه مطرح است که آیا اینکه ما می گوییم: «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» اصلا امکان رفعت درجات در آنجا هست یا نیست؟ آیا امکان رفعت درجه به معنی تکامل در آنجا هست یا رفعت درجه به معنی دیگری- مثلا به معنی قبول کردن دعاهای او درباره ی امت- است که در واقع وقتی که ما دعا می کنیم و می گوییم: «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» قبول دعای او را از خداوند می خواهیم؟
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است