بعضی از متکلمین به این نحو جواب داده اند که گفته اند مرجح حدوث عالم در
لایزال و در آن لحظه ی معین خود زمان است. مثلاً اگر می گوییم عالم در یک میلیون
سال قبل به وجود آمد نه در یک میلیون سال قبل بعلاوه ی یک روز، دقیقاً زمان از آن
وقت شروع شده است. مرجح حدوث عالم در یک میلیون سال قبل چیست؟
می گویند مرجح خود زمان است؛ خود زمان در عالم از مرجحات است، و این
مطلبی است که فلاسفه هم قبول دارند. مگر ما نمی گوییم «الامور مرهونة بأوقاتها» ؟
مگر نمی گوییم که هرچیزی در شرایط زمانی خودش به وجود می آید؟ در اجزاء
عالم که اینچنین است؛ هرچیزی فقط در زمان مخصوص به خود به وجود می آید.
کعبی که یکی از متکلمین است چنین حرفی زده است و یک چنین نظریه ای دارد که
می گوید مرجح حدوث عالم در لایزال خود زمان است.
فلاسفه به او جواب می دهند- و درست هم جواب می دهند- که ما نقل کلام به
خود وقت و زمان می کنیم: زمان چرا از آنجا شروع شد؟ چرا زمانِ قبل از آن زمان
وجود نداشت؟ و چرا زمانِ قبل از آن زمانِ قبل وجود نداشت؟ شما می گویید عالم
که وجود پیدا کرد در این لحظه ی خاص مثلاً یک میلیون سال پیش به وجود آمد چون
زمان از یک میلیون سال پیش شروع شد. حرف ما این است که این زمان چرا بریده
است؟ چرا یک قطعه ی دیگر از زمان، مثلاً یک میلیون سال دیگر روی سر آن زمان
نیست؟ چرا پیدایش عالم از جلوتر نبود؟ چرا یک میلیارد سال دیگر روی سر آن
زمان نبود؟ چرا یک میلیارد سال دیگر علاوه بر این یک میلیارد سال روی سر آن
زمان نبود؟ و همین طور بروید الی الازل. آیا از ناحیه ی خداوند نقصان بود؟ چنین
چیزی که محال است. زمان هم که قطعاتش مشابه یکدیگر است. بنابراین بحث در
خود زمان هم هست که خود زمان چطور در لایزال به وجود آمد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 425