در
کتابخانه
بازدید : 1436793تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Collapse فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال از چیستی، لغتش در زبان عربی «ما» ی استفهام و در فارسی «چه» و «چی» است. وقتی که سؤال از هستی یک شی ء می کنیم لغت دیگری به کار می بریم؛ در زبان فارسی «آیا» به کار می بریم و در زبان عربی «هل» و چند لفظ دیگر که کار هل را می کنند مثل «أَ» (همزه ی استفهام) . مثل «هل هو موجود؟ » آیا او هست؟ این سؤال دوم را دیگر با «ما» طرح نمی کنیم، با «هل» طرح می کنیم. سؤال سوم را که بعد از دانستن هستی شی ء، از حالاتش می کنیم، باز با «هل» و «آیا» طرح می کنیم: آیا او گوشتخوار است یا دانه خوار؟ .

سؤال دیگری که برای ما مطرح می شود سؤال از «چرا» است. بعد از اینکه برای ما گفتند فلان حیوان موجود است، یا فلان چیز موجود است، در اینجا سؤال دیگری برای ما پیدا می شود و آن این است که «چرا؟ » یعنی مجهول دیگری را با این سؤال می خواهیم حل کنیم (بعداً خواهیم گفت که «آیا» و «چرا» نیز بر دو قسم هستند) .

همچنین سؤالات دیگری مطرح می شود، مانند سؤال از «چگونگی» . این هم سؤالی است درباره ی اشیاء که ذهن آن شی ء را از زاویه ی دیگر مورد مطالعه قرار می دهد و چیز دیگری از آن شی ء را می خواهد کشف کند. سؤال از کیفیت است.

وقتی از چگونگی شیئی سؤال می کنیم یعنی از کیفیت خاص آن می پرسیم، کیفیت اشیاء چیزی است غیر از چیستی و هستی و چرایی اشیاء. لفظ و لغت [پرسش ] فرق می کند؛ واقعاً هم برای ذهن سؤالی که به صورت چگونگی مطرح می شود غیر از سؤالی است که به صورتهای دیگر طرح شده است [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 521
پس یک وقت می آییم سؤال از «چگونگی» می کنیم. یک وقت هم سؤال از «چقدری» و «چه اندازه ای» می کنیم. کسی می گوید من پول دارم، می گوییم چقدر پول داری؟ یا فلان کس قدش بلند است، چقدر بلند است؟ در این صورت سؤال از «کمیت» است.

سؤال از «چه وقتی» ، «کی ای» : کی فلان حادثه واقع شده؟ مثلاً فلان کس متولد شده است، می پرسیم کی؟ فلانی مرد؛ کی؟ فلان جنگ واقع شد، کی؟ من آمدم؛ کی؟ پس این هم سؤال دیگری است که رابطه ی یک حادثه را با زمان بیان می کند.

«کجایی» نیز سؤال دیگری است که برای ذهن مطرح است، مربوط به رابطه ی شی ء با مکان.

«کدامی» هم سؤال دیگر است. گاهی یک شی ء مردد می شود میان دو شی ء.

فرض کنید زید چند پسر دارد و شما می گویید: پسر آقای زید را دیدم. با این جمله نمی خواهید بگویید همه ی پسرهای او را دیدم بلکه می خواهید بگویید یکی از پسرهایش را دیدم. آنگاه سؤال می کنیم: کدامیک را دیدی؟ پس این هم سؤال دیگری است.

اینها انواع سؤالاتی است که برای ذهن مطرح است و علامت جنبه های گوناگونی است که ذهن در اشیاء تشخیص می دهد. البته این به معنی این نیست که در هر موجودی لزوماً همه ی این جنبه ها باید وجود داشته باشد. مقصود این است که در مجموع برای ذهن این مجموعه از سؤالات هست؛ ممکن است در بعضی موجودات چند تا از این سؤالات به یک سؤال برگردد، مثلاً چیستی موجودی با هستی آن یکی باشد، یا در موجودی چیستی و هستی و چرایی آن یکی باشد. این خودش مسأله ای است که آیا ممکن است موجودی چیستی اش عین هستی اش باشد و هستی اش عین چیستی اش باشد؟ چرایی آن عین هستی آن باشد؟ چرایی آن در خودش باشد نه در بیرون خودش؟ اینها فعلاً برای ما مطرح نیست. اجمالاً می خواهیم بگوییم که اینهمه سؤال برای انسان مطرح می شود، کما اینکه این سؤالاتی که هست (این چندگانگی در سؤالات نشانه ی چندگانگی در اشیاء است یعنی تا ذهن در شی ء جنبه های مختلف تشخیص ندهد سؤالات به صور مختلف مطرح نمی شود) گاهی در عالم عین هم با یکدیگر اختلاف دارند گاهی نه، بلکه در عالم ذهن اختلاف دارند، یعنی ذهن وقتی اینها را در خودش تحلیل می کند [به این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 522
جنبه های مختلف می رسد] ، چون تحلیل ذهنی غیر از تحلیل عینی است.

اشیاء دوگونه تحلیل می شوند: تحلیل عینی، که شی ء تجزیه می شود در خارج و ترکیب می شود در خارج؛ و دیگر- که آن خیلی مهم است و کار منطق و فلسفه است - تحلیل پذیری اشیاء است در ذهن، نظیر دسته بندی کردن اشیاء. در تجزیه و ترکیب خارجی مسأله ی جزء و کل مطرح است یعنی شی ء را در خارج به اجزائش منقسم می کنیم. در تحلیل ذهنی و عقلی مسأله ی جزئی و کلی مطرح است، دسته بندی ها مطرح است.

مثلاً یک وقت ما شیئی را تحلیل می کنیم در خارج؛ انسانی را زیر چاقویی تشریح می کنیم، تکه تکه می کنیم؛ و یا آب را با یک وسائل فنی تجزیه می کنیم به اجزاء و عناصر اولیه ی آن. اما تحلیلهای ذهنی و عقلی این گونه نیست. نظیر دسته بندی هایی است که در مورد حیوانات یا گیاهان و یا جمادات می کنیم. مثلاً حیوانات را در درجه ی اول تقسیم می کنیم به حیوان تک سلولی و حیوان چندسلولی.

تک سلولی را تقسیم می کنیم به چندگونه، و چند سلولی را تقسیم می کنیم به چند گونه ی دیگر.

یک وقت حیوان تک سلولی را در لابراتوار تقسیم می کنید به غشاء خارجی و پروتوپلاسم و از این قبیل چیزها؛ و یک وقت حیوان تک سلولی را تحلیل یعنی تقسیم ذهنی می کنید؛ یعنی اقسام و انواعش را بیان می کنید و می گویید حیوانات تک سلولی چند نوع هستند. اینجا دیگر یک حساب و نظمی دارد که به اختیار ما نیست.

پس این جنبه های مختلف اشیاء یک وقت جنبه ی عینی هم دارد و در عالم عین هم مختلفند مثل کمیت و کیفیت، [و یک وقت چنین نیست و کثرت فقط ذهنی است ] .

یک وقت سؤال از «چقدری» می کنیم؛ یک وقت سؤال از «چگونگی» می کنیم.

گاهی سؤال می کنیم که این آب چقدر است؟ چند لیتر است؟ (از نظر حجم) ؛ چند کیلو است؟ (از نظر وزن) . گاهی سؤال از کیفیتش می کنیم: آیا گرم است یا سرد؟ با اینکه این شی ء واحد است اینها عین یکدیگر نیستند و از یکدیگر قابل انفکاک هستند یعنی ممکن است چگونگی اش ثابت و چقدری اش متغیر باشد، و ممکن است چقدری اش ثابت و چگونگی اش متغیر باشد. این علامت این است که
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 523
اینها غیر یکدیگرند. اینها انواع سؤالاتی است که ذهن درباره ی اشیاء می کند [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 524
به هر حال منطقیین معتقدند که در میان اینهمه پرسشهایی که در مورد اشیاء می شود (پرسش از چیستی، از هستی، از آیایی، از کدامی، از کجایی، از چه وقتی، از چگونگی، از چقدری) سه نوع سؤال است که از نظر منطقی ارزش دارد، باقی سؤالات برمی گردد به این سؤالها؛ ارزش منطقی فقط برای سه نوع از این سؤالات است، باقی سؤالات یا ارزش منطقی ندارد و یا به یکی از سه نوع برمی گردد. این است که حاجی هم در اینجا مطلب را احاله می کند به آنچه که در «منظومه ی منطق» گفته است؛ می گوید:

اُسُّ الْمَطالبِ ثَلاثةٌ عُلِم
مَطلبُ ما مطلبُ هَل مطلبُ لِم
اُسّ اساس مطالب (طلبها و سؤالات) سه تا دانسته شده است: سؤال «ما» (چیستی) ، سؤال «هل» (هستی) ، سؤال «لم» (چرایی) ؛ مابقی آنقدرها ارزش منطقی ندارد. حال بعضی از اینها ارزش منطقی ندارد. مثلاً «کدامی» از نظر منطقی ارزش خاصی ندارد و برخی اگر ارزشی داشته باشند برمی گردد به یکی از سؤالهای دیگر؛ و اغلب به همان سؤال «آیا» می شود اینها را تحلیل کرد و آن سؤالات را به سؤال آیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 525
برگرداند [3].


[1] . - آیا سؤالها در مورد شی ء واحد است؟ .

استاد: بله.

- از جنبه ی واحد؟ .

استاد: البته از جنبه ی واحد که نمی شود. عرض کردیم که این علامتِ جنبه های متعدد است.

گفتیم لغات متعدد علامت سؤالات متعدد، سؤالها علامت مجهولات متعدد، آنها علامت معلومات متعدد و آنها علامت جنبه های متعدد اشیاء هستند.
[2] . - می شود مثالی لطف کنید برای وقتی که «چقدری» ثابت باشد و «چگونگی» متغیر و مختلف باشد؟ .

استاد: همین آب را فرض کنید از نظر وزن ثابت است ولی چگونگی اش را- که در اینجا حرارت است- بالا می برید.

- باز در اینجا یک کمیتی هم حرارت دارد که متناسب با خودش است.

استاد: می دانم؛ آن کمیت مال حرارت است نه کمیت حجمی. ما در اینجا دو کمیت داریم.

- یعنی یک کمیت دیگری ثابت می ماند. این فرق نمی کند. آن مربوط به کیفیت دیگری است، منظورتان. . .

استاد: بله، آن به این [مربوط] نیست. این آب الآن یک کمیتی دارد و یک کیفیتی. در مسأله ی حرارت قبلاً هم بحث کردیم که اگر حرارت را یک کیفیت بدانیم، کمیت حرارت تغییر نمی کند. این یک تعبیری است که ما می گوییم درجه ی حرارت می رود بالا؛ می گوییم ده درجه بود، بیست درجه شد، پنجاه درجه شد، صد درجه شد؛ نه، حرارت شدت پیدا می کند، بعد ما این را با یک کمیت می سنجیم و اسمش را می گذاریم «کمیت حرارت» .

یک میزان الحراره ای اینجا می گذاریم، بعد آن یک حرکت کمّی می کند، درجه اش می رود بالا. تا این حرارت یک حد و شدت معینی دارد، اثرش این است که آن جیوه ی میزان الحراره فلان مقدار بالا برود. وقتی که اثرش بیشتر شد، جیوه بیشتر بالا می رود. ما چون شدت را نمی توانیم اندازه گیری کنیم، می آییم آن را با یک کمیت اندازه گیری می کنیم و اسم این را می گذاریم «کمیت حرارت» در صورتی که این کمیت حرارت نیست.

- البته همه ی مسأله به اینجا ختم نمی شود.

استاد: بله، اگر کسی حرارت را انرژی بداند که این انرژی دائماً اضافه می شود، آن از نظر دیگر کمیت است؛ و الاّ بالارفتن میزان الحراره کمیت حرارت نیست.

- بله، ولی هر دو ناشی از میزانی از حرکت است که چون آن میزان انرژیِ حرکتی مثلاً در این آب جوش و در این جیوه- که در کنار آن قرار گرفته- یکسان شده است، به هر دو مثلاً یک اندازه حرکت بخشیده است؛ یک چنین طوری؛ یعنی فیزیک جدید حرارت را به کمیت برمی گرداند.

استاد: آن را توجه دارم.

- آن که کیفیت ثانویه است که به کیفیت اولیه برمی گردد.

استاد: بله؛ مکرر مسأله ی حرارت و اصلاً بحث همه ی کیفیات را گفته ایم. تعریف کیفیتی که قدما می گفتند بر آن کیفیات مادی که امروزیها می شناسند اصلاً صادق نیست؛ یعنی اینها دیگر کیفیت نیستند.

قدما رنگ را یک کیفیت می دانستند چون آن را حالتی می دانستند که عارض بر جسم است، نه اینکه رنگ خود همان نور باشد. آنچه که امروزه «رنگ» می نامند، دیگر کیفیت نیست. این را که ما می گوییم به عنوان مثال ذکر می کنیم و الاّ الآن شاید در عالم ماده و طبیعت آنچه که قدما [با عنوان ] «کیفیت» تعریف می کردند هیچ نداریم. در عالم نفسانیات هم که یک سلسله کیفیات نفسانی می گفتند آنها هم از جنبه فلسفی مورد خدشه و مناقشه واقع شده است. مثل اینکه علم یا اراده را یک کیفیت نفسانی می دانستند؛ اینها هم قابل مناقشه است.

- پس این بحث انتقادی در مورد مسأله ی «کیفیت» هست.

استاد: بله هست. این مطلب در مبحث «مقولات» خواهد آمد. بحث کمیت هم همین طور است؛ مسأله ی کمیت هم قابل انتقاد است؛ یعنی اگر ما این آهن را می گوییم در اثر حرارت بر کمیتش افزوده می شود، این طور نیست؟ .

- یعنی در طولش.

استاد: در طولش است؛ طول کمیت است دیگر؛ بر طولش افزوده می شود.

اگر آهن آن طور که قدما معتقد بودند یک واحد متصل و یک امتداد پر می بود که این امتداد پر واقعاً بر امتدادش، بر طولش افزوده می شود، این تغییر کمّی بود. اما اگر واقعاً این طور باشد که به چشم بیاید که این شی ء کِش پیدا کرده است ولی در واقع فواصل زیاد شده است، کمیتی تغییر نکرده است. این مثل این است که ما الآن اینجا جمعی هستیم که نشسته ایم و دایره مانندی تشکیل داده ایم. حال اگر مقداری فاصله ی ما زیادتر بشود، دورتر قرار بگیریم، در اینجا کمیتی تغییر نکرده است [زیرا] این اعتباراً یک دایره است، واقعاً که دایره نیست. در واقع یک نقطه هایی اینجا وجود دارد نه اینکه یک خط وجود دارد و این خط انبساط پیدا کرده است؛ نه، خط انبساطی پیدا نکرده است، بلکه نقاطی که از هم فاصله داشته اند فاصله ی آنها زیادتر شده است. این خدشه ها و مناقشه ها هست.
[3] . - استاد! منظورتان از «ارزش منطقی» چیست؟ .

استاد: یعنی از نظر تفکر انسان نقشی داشته باشد؛ به این معنا که در جنبه های مختلف فکری، تعریفی، شناختی، قیاسی یک جایی نقشی داشته باشد. این سه سؤال، چه در باب تصورات باشد و چه در باب تصدیقات، می توانند نقشی و حساب جداگانه ای داشته باشند، ولی سؤالات دیگر نقشی ندارند. حرف ما این است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است