حال این معانی حرفیه که اگر به صورت یک معنی مستقل درنظر گرفته شوند آن
خاصیت خودشان یعنی خاصیت رابطه بودن و درست کردن تفکر را از دست
می دهند ولی بعد یک نقش بزرگ و عمده ی دیگر را در تفکر بشر بازی می کنند،
خاصیت این معانی حرفی چنانکه دیدیم این است که با ضمیمه شدن آنها به دو
معنی اسمی یک قضیه و یک فکر برای ما می سازند. با اینکه همین قدر که به صورت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 301
معنی اسمی درمی آیند آن خاصیت را بکلی از دست می دهند ولی بعد یک نقش
بزرگ و وسیع دیگر را در تفکر بشر بازی می کنند و آن نقش بزرگ این است که خود
اینها وقتی که معنی اسمی شدند طرف رابطه ها قرار می گیرند، یعنی باز میان اینها و
اشیاء و معانی دیگر رابطه برقرار می شود.
مثلاً اگر گفتیم «ابتدا بهتر است از انتها» در اینجا باز خود «ابتدا» که معنی اسمی
شده، مسندٌالیه و موضوع واقع شده است و «بهتر است از انتها» محمول واقع شده
است؛ و یا اگر گفتیم «ابتدا انتها نیست» ، «ابتدا» شده است موضوع، «انتها» شده
است محمول، و قضیه شده است یک قضیه ی سالبه.
خود اینها نقش اساسی شان در آنجا ظاهر می شود که موضوع واقع می شوند و
محمول واقع می شوند و از نو روابط دیگر میان اینها و موضوعاتشان و محمولاتشان
برقرار می شود. مثلاً گاهی اینها موضوعند و یکی از معقولات اولیه محمول (یعنی
ممکن است چنین چیزی باشد) یا بالعکس، که غالباً همین حالت عکس اتفاق
می افتد که یکی از معقولات اولیه موضوع است و اینها محمول، و یا یکی از اینها
موضوع است و یکی دیگر از خود اینها محمول. و قسمتی از همین معانی اسمیه ی
منتزع از معانی حرفیه است که تفکرات فلسفی انسان را می سازد.
خود مفهوم «وجود» یک مفهوم اسمی منتزع از معنی حرفی است که معلوم است
که چه نقش عظیمی را در تفکرات فلسفی بشر بازی می کند. «ماهیت» یک مفهوم
اسمی منتزع از یک معنی حرفی است که باز معلوم است که چه نقش عظیمی را در
تفکرات بشر ایفا می کند. مفهوم وجوب، مفهوم امکان، مفهوم امتناع، مفهوم حدوث،
مفهوم قدم، همه ی اینها از این قبیل است. نمی خواهم بگویم همه ی معانی اسمیه ی منتزع از
معانی حرفیه اساس تفکرات فلسفی انسان است، ولی می خواهم بگویم آنهایی که
اساس تفکرات فلسفی انسان است همه از این نوع است.
اینهاست که شناخت انسان را وسیع می کند. بحث ما هم درباره ی شناخت بود. باید
ببینیم اینها از کجا به ذهن راه پیدا می کند. این است آن مسأله ای که اینهمه فلاسفه در
آن گیر کرده و مانده اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 302