در
کتابخانه
بازدید : 1437064تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Expand <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Collapse سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
پس بنا بر نظریه ی صدرالمتألهین، ما در باب تقدم و تأخر به همان مسأله ی تشکیک می رسیم؛ یعنی می رسیم به اینکه دو چیز در یک امری با یکدیگر اشتراک دارند و در همان امری که با یکدیگر اشتراک دارند در همان هم با یکدیگر اختلاف دارند. از نظر صدرالمتألهین آنجایی که تقدم و تأخر حقیقی باشد باید قضیه به وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 493
برگردد و لیس الاّ، و اگر به وجود برنگردد و به غیر وجود برگردد باید نوعی اعتبار و انتزاع در کار باشد و تقدم و تأخر حقیقی در کار نباشد.

مثلاً در مورد تقدم و تأخر مکانی، ما می توانیم بگوییم که در واقع در اینجا یک امر واقعی وجود ندارد که متقدم و متأخر در آن امر واقعی با یکدیگر شرکت داشته باشند و در همان هم با یکدیگر اختلاف داشته باشند، این فقط یک نوع انتزاع ذهن است. ذهن گاهی از مقایسه ی میان دو شی ء یک معنی و مفهومی انتزاع می کند بدون آنکه خود آن امر انتزاعی یک امر عینی باشد.

مثلاً این سقف در جای خودش قرار گرفته است و این کف هم در جای خودش قرار گرفته است ولی ما در اینجا مفهوم «فوقیت» را برای سقف و مفهوم «تحتیت» را برای کف انتزاع می کنیم. یا خودمان که اینجا نشسته ایم می گوییم ما در زیر سقف هستیم. [نحوه ی انتزاع این مفهوم به این صورت است که ] از یک طرف، زمین و مرکز زمین را درنظر می گیریم و از طرف دیگر قسمتی از این محیط و این فضا را که بالای سر ما قرار دارد درنظر می گیریم و بعد موقعیت این سقف را نسبت به مرکز زمین و همچنین موقعیت خودمان را نسبت به مرکز زمین می سنجیم؛ آن وقت می بینیم ما به مرکز زمین نزدیکتر هستیم، یعنی اگر خطی از مرکز زمین خارج شود که از محلی که ما در آن واقع شده ایم عبور کند و سپس امتداد پیدا کند این خط اول از ما عبور می کند و بعد به سقف می رسد؛ بنابراین می گوییم: «سقف فوق است» و یا می گوییم:

«ما در زیر این سقف واقع شده ایم و این سقف در بالای سر ما قرار گرفته است» .

ولی همه ی اینها اعتبارات و انتزاعات ذهن است که اگر چنین چیزی بشود چنان چیزی می شود؛ این فقط یک «اگر» است؛ یعنی الآن موقعیت مکانی ما و این سقف به نحوی است که اگر خطی از مرکز زمین خارج بشود و بیاید از این نقطه بگذرد این خط اول از ما می گذرد و بعد، از این شیئی که اسمش را «سقف» گذاشته اند. لهذا می گوییم که این سقف فوق است و ما نسبت به آن تحت هستیم. نسبتهای دیگر از قبیل «نزدیکتر» ، «دورتر» ، «کوتاهتر» ، «بلندتر» ، «کمتر» و «بیشتر» نیز انتزاعاتی است که آخرش به «اگر» ها برمی گردد. ما بسیاری از امور انتزاعی داریم که به «اگر» برمی گردد.

مثلاً من می گویم: «من به آن نقطه نزدیکتر هستم» ، «من به خانه ی فلان کس نزدیکتر هستم» . خود این نزدیک بودن و نزدیکتر بودن یک امر عینی نیست؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 494
برمی گردد به یک «اگر» هایی که مثلاً: اینجا که من هستم او هم هست؛ اگر بیایم فاصله ی خودم و فاصله ی او را تا فلان نقطه اندازه گیری کنم فاصله ی او یک فاصله است و فاصله ی من یک فاصله ی دیگری است؛ فاصله من یک کیلومتر است و فاصله ی او دو کیلومتر است؛ این یک واقعیت است، یک امر عینی است؛ پس فاصله ی من از فاصله ی او کمتر است؛ این یک واقعیت است. اما ما از اینجا انتزاع می کنیم که من نزدیکتر هستم، شما از من دورتر هستید؛ یا شما نزدیک هستید، من هم نزدیک هستم ولی من از شما نزدیکتر هستم. اینها و تقدم و تأخرهای نظیر اینها آخرش برمی گردد به امور انتزاعی. ولی تقدم و تأخرهای حقیقی تقدم و تأخرهایی است که در نهایت امر باید به وجود برگردد.

درمیان این اقسامِ تقدم و تأخری که داشتیم، در بعضی از اینها روی این حساب که گفتیم بنا بر نظریه ی صدرالمتألهین تقدم و تأخرهای حقیقی باید در نهایت امر به وجود برگردد، مقداری دچار اشکال می شویم که ما چگونه می توانیم تقدم و تأخر را درنظر بگیریم؟ بلکه شاید آخرش چاره ای نداشته باشیم که وارد حرف شیخ اشراق. . . [1].

اصل مطلب ما که تا اینجا درباره ی آن بحث کرده ایم در مورد این فصل از شرح منظومه بود که تحت عنوان «فی تعیین مافیه التقدم فی کل واحدٍ منها» ذکر شده است؛ یعنی بحث ما راجع به این بوده است که در هر تقدم و تأخری یک امر مشترک وجود دارد که متقدم و متأخر در آن امر مشترک با یکدیگر شریکند ولی هرچه متأخر از آن امر مشترک دارد متقدم هم دارد و متقدم از آن امر مشترک چیزی دارد که متأخر ندارد؛ به عبارت دیگر آن امر مشترک یک امر مشکک است. ولی مسأله این است که در این هشت قسم تقدم و تأخر که بیان کردیم باید آن امر مشترک را پیدا کنیم.

باید ببینیم در تقدم بالرتبه آن امر مشترک چیست؟ در تقدم بالشرف آن امر مشترک چیست؟ در تقدم بالطبع، در تقدم بالعلیه، در تقدم بالحقیقه و در تقدم بالزمان آن امر مشترک چیست؟ در همه ی اینها یکی یکی باید آن امر مشترک را کشف کنیم و به دست بیاوریم و همین است که باز ما را در بعضی از اینها فی الجمله دچار اشکال خواهد کرد. بحث خود را در همین جا خاتمه داده و بحث بیشتر را به درس.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 495
آینده موکول می کنیم [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 496

[1] . [انتهای جمله در نوار نامفهوم است. ]
[2] . - آنچه را که امثال بوعلی در مورد کلی ذاتی گفته اند که قابل تشکیک نیست و به نحو متواطی بر افرادخودش صدق می کند در مورد کلی عرضی هم می شود گفت.

استاد: نه، در مورد کلی عرضی قضیه برمی گردد به تشکیک حقیقی، مثل همان سفیدی، که مثلاً دو جسم داریم، یکی سفید است و یکی سفیدتر. شیخ و امثال وی اینچنین فکر می کنند که آنجا که دو مصداق داریم که هر دو سفیدند ولی می گوییم یکی سفیدتر است، معنایش این است که این مصداق با سفیدی نسبت دارد، آن مصداق هم با سفیدی نسبت دارد ولی نسبتها یکسان نیست. اما برخلاف آنچه که شیخ و امثال وی می گویند مسأله اینچنین نیست؛ بلکه معنایش این است که خود سفیدی یک وجود قابل شدت و ضعف است؛ یعنی سفیدی می تواند یک وجود شدید داشته باشد و می تواند یک وجود ضعیف داشته باشد (البته بنا بر اینکه سفیدی یک امر عینی باشد و دیگر در مثال مناقشه نکنیم و سفیدی و حرارت و این گونه امور را امور عینی بدانیم) . پس باز مسأله برمی گردد به تشکیک حقیقی در وجود سفیدی. ما آن جسمی را می گوییم سفیدتر است که سفیدی اش بیشتر است، یعنی سفیدی اش از نظر وجود شدیدتر است.

- ولی از نظر مفهومی، ما مفهوم کلی را از اشیاء انتزاع می کنیم. بنابراین اگر اشیاء متساویند نسبتشان با این مفهوم هم متساوی است و دیگر تشکیک در نسبت معنی ندارد. پس کلی عرضی هم مثل کلی ذاتی مشکک نخواهد بود.

استاد: این را می دانم؛ نسبتها متساوی است. ما حرفمان این است که نسبتها متساوی است ولی منتسبٌ الیه ها خودشان متساوی نیستند.

- بله، در واقعیتشان با هم مساوی نیستند.

استاد: بله، در وجودشان با هم مساوی نیستند. علت تشکیک، متساوی نبودن منتسب الیه هاست نه اختلاف خود نسبت. نسبت چه نقشی دارد؟ ! نسبت یک امر اعتباری انتزاعی است.

- پس در واقع می شود به تعبیر دیگری بگوییم: کلی مشکک نداریم ولی واقعیتها تشکیک پذیرند.

استاد: یعنی ریشه ی کلی مشکک تشکیک در یک واقعیت است، منتها اینها را کسی به این دقت حساب نکرده است؛ باید رفت و حساب کرد، ولی کلی مطلب همین است که عرض کردم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است