صدرالمتألهین باز بدون آنکه آن حدوث ذاتی فلاسفه را نفی کند و بدون آنکه
اسمی از حدوث دهری میرداماد ببرد- نه نفی کند و نه اثبات- یک نوع حدوث
زمانی برای عالم ثابت کرد که واقعاً حدوث زمانی باشد بدون آنکه بازگشت به
حرف متکلمین باشد؛ چرا؟ برای اینکه او اوّلاً با حرکت جوهریه ای که برای جوهر و
به تبع جوهر برای همه ی اعراض قائل شد ثابت کرد که ما در عالم هیچ چیز معینی که
بشود انگشت روی آن گذاشت و گفت این قدیم زمانی است نداریم. حتی جوهر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 413
افلاک هم که قدما قائل بودند جاودانی است دائماً در حرکت و تغییر است؛ یعنی
در عالم هرچه که جسم باشد نمی تواند جاوید باشد، بلکه در تغییر دائم و در سیلان
دائم است؛ هیچ ثابتی در عالم اجسام و در عالم طبیعت وجود ندارد. پس ما در
عالم، قدیم زمانی نداریم؛ هیچ چیزی را نمی توان گفت قدیم زمانی است؛ هرچه را
که شما دست روی آن بگذارید حادث زمانی است، یعنی در زمان قبل نبوده و در
زمان بعد پیدا شده است.
و ثانیاً گفت: درعین حال ما مثل متکلمین نمی گوییم که سلسله ی زمانیات در
گذشته به یک نقطه ی شروع می رسد؛ نمی گوییم در صد هزار سال پیش، میلیاردها
سال پیش، میلیاردها میلیارد سال پیش به یک نقطه می رسیم که یکمرتبه عالم
بدون هیچ مقدمه ای هست می شود، بلکه هرچه جلو برویم این سلسله ی حادثها
همین جور هست: حادثی قبل از حادثی و حادثی قبل از حادثی الی غیرالنهایه؛ تا
ازل هرچه پیش برویم این سلسله ی حادثها هست.
پس ما قدیم نداریم. آن فلاسفه ای که قائل به حرکت جوهریه نبودند لااقل
اصول و کلیات عناصر را قدیم می دانستند و یا افلاک را قدیم می دانستند، ولی ما
برخلاف آنچه آنها معتقد بودند می گوییم حتی یک شی ء قدیم هم نداریم؛ هیچ قدیم
زمانی ای در عالم نداریم؛ درعین حال سلسله ی حادثات هم به یک نقطه ی معین
نمی رسد، یعنی عالم به آن معنا آغاز ندارد، «آنِ» شروع ندارد، هرچه جلو برویم
همین طور ادامه داشته است و داشته است الی غیرالنهایه.
پس عالم حادث زمانی است، نه فقط حادث ذاتی که فلاسفه می گفتند و نه فقط
حادث دهری که میرداماد می گفت.
پس حدوث عالم حدوث زمانی است یعنی مسبوقیت اشیاء به عدم زمانی
خودشان است، درعین حال نه به آن مفهومی که متکلمین فرض کرده اند و مردم هم
غالباً اینچنین فرض می کنند. اینجاست که سؤالی مطرح می شود و آن همان است که
خود صدرالمتألهین در اینجا به صورت دو سؤال مطرح کرده و جواب داده است. از
این دو سؤال یک سؤال را به صورت «کلی» در عالم مطرح کرده و یک سؤال را به
صورت «کل» مطرح کرده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 414