در
کتابخانه
بازدید : 1436727تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Collapse فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اگر ما مسأله ی حمل اولی ذاتی و حمل شایع صناعی را که صدرالمتألهین گفته- و چون در زمان شیخ مطرح نبوده است مقصود را با این بیان بغرنج طرح کرده اند- مطرح کنیم مطلب به سادگی بیان می شود. گفتیم که خیلی چیزها به حمل اولی ذاتی بر چیزی صدق می کند و حال آنکه به حمل شایع صدق نمی کند، و یا برعکس، یک چیزی به حمل شایع صدق می کند، به حمل اولی ذاتی صدق نمی کند. حمل اولی ذاتی همان است که در مقام تعریف می گویند. مثلاً شما چیزی را تعریف می کنید و در مقام تعریف می خواهید ماهیت آن را بیان می کنید. اگر به شما بگویند «الانسان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 566
ماهو؟ » جواب می دهید: «حیوانٌ ناطق» . چرا در جواب «الانسان ماهو؟ » نمی گویید:

موجودی است که در یک میلیون سال پیش به وجود آمده است؟ [زیرا در این صورت سؤال کننده ] می گوید من سؤال از چیستی آن می کنم، شما دارید جواب از حالاتش می دهید؟ ! اگر بگویند «الانسان ماهو؟ » و بگویید «خندان است» می گویند:

می دانیم خندان است ولی ما سؤال از «ماهو» می کنیم. وقتی ما شیئی را تعریف می کنیم و محمولی را برایش ذکر می کنیم می خواهیم بگوییم این محمول به حمل اولی ذاتی بر آن صدق می کند؛ پس محمولهایی که به حمل شایع صناعی صدق می کند در اینجا صادق نیست. اگر به شما بگویند که مثلث را تعریف کنید، آیا شما می توانید در تعریفش بگویید «موجود است» ؟ بله موجود است اما تعریف مثلث که موجود بودن نیست. پس «مثلث چیست» یعنی چیزی برای من بیاور که به حمل اولی ذاتی بر آن صدق کند. حمل اولی ذاتی یعنی همین، یعنی [حمل ] هر چیزی که در مرتبه ی ذاتِ ماهیت صدق می کند. اگر بگوییم موجود است می گوید می دانم موجود است ولی چیست؟ یعنی تعریفش را می خواهم، یعنی ذاتیاتش را می خواهم، چیزهایی را می خواهم که در مرتبه ی ذاتش صادق است. پس خیلی چیزها به حمل شایع صادق است ولی به حمل اولی صدق نمی کند، مثل اینکه بگوییم: «مثلث موجود است» ؛ کمااینکه بعضی چیزها به حمل اولی صدق می کند، به حمل شایع صدق نمی کند، مثل همان «الجزئی جزئی» جزئی جزئی است؛ یعنی در مقام تعریف، جزئی جزئی است. تعریف «جزئی» چیست؟ جزئی یعنی قابل صدق بر کثیرین نبودن. جزئی جزئی است، ولی به حمل شایع، دیگر جزئی جزئی نیست، یکی از کلیات است، جزئی کلی است. پس در واقع وقتی ما می گوییم «الماهیة من حیث هی لیست الاّ هی» یعنی ماهیت به حمل اولی فقط خودش و اجزاء ذاتش بر خودش صدق می کند، دیگر هیچ چیز بر آن صدق نمی کند، ولی به حمل شایع هزاران چیز بر آن صدق می کند [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 567
بحث دیگر بحث «اعتبارات ماهیت» است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 568

[1] . - استاد! به حمل شایع جزئی جزئی است؟ .

استاد: نه، جزئی به حمل اولی جزئی است و به حمل شایع کلی است.

- اشکال «برهان وجودی» دکارت همین عدم فرق بین حمل اولی و حمل شایع نیست؟ یعنی خلطی صورت گرفته است.

استاد: بله، وجود به حمل اولی را با وجود به حمل شایع مخلوط کرده است. او می گوید:

من کمال غیریتناهی را تصور می کنم. این کمال غیرمتناهی یا وجود دارد یا وجود ندارد.

اگر وجود نداشته باشد پس کمال غیرمتناهی نیست، برای اینکه آن کمال که غیرمتناهی باشد و وجود هم داشته باشد از این کاملتر است و این تناقض است. پس تصور کمال لایتناهی مستلزم این است که وجود داشته باشد.

جواب این است که این کمال لایتناهی که تصور کرده ای، مفهوم کمال لایتناهی است و کمال لایتناهی به حمل اولی است، نه مصداق کمال غیرمتناهی. آن که تو تصور کرده ای تعریف کمال لایتناهی است نه مصداق آن. پس اگر این کمال لایتناهی وجود نداشته باشد باز هم آنچه که تو تصور کرده ای تعریف کمال لایتناهی است و اینجا تناقض لازم نمی آید.

- من حیث هی است؟ .

استاد: بله، کمال لایتناهی از آن جهت که مفهوم کمال لایتناهی است هیچ معنای دیگری بر آن صدق نمی کند. کمال لایتناهی کمال لایتناهی است؛ یعنی این مفهوم همین مفهوم است.

- در واقع او ادعایش این است که پلی بین وجود و ماهیت زده است؟ .

استاد: بله، و این، جور در نمی آید. وقتی ما بین حمل شایع و حمل اولی تفکیک نمی کنیم همین می شود. در واقع می گوید این کمال لایتناهی که من تصور می کنم یا کمال لایتناهی هست و یا نیست؛ اگر نباشد تناقض است و اگر باشد باید وجود هم داشته باشد، چون اگر وجود نداشته باشد کمال لایتناهی نیست.

- در واقع وجود را در ذاتیاتش گرفته است.

استاد: بله، همین طور است، در ذاتیات کمال لایتناهی گرفته است.

- در واقع از وجود به وجوب رسیده است به خلاف گفته ی حکما که. . .

استاد: نه، از ماهیت می خواسته به وجود برسد؛ در واقع از تعریف می خواهد به وجود برسد؛ می گوید این چیزی که چنین تعریفی دارد و این تعریف بر آن صدق می کند پس وجود هم دارد، اگر وجود نداشته باشد این تعریف نباید بر آن صدق کند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است