در
کتابخانه
بازدید : 1437003تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Collapse فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینکه در تناقض می گویند: «در تناقض هشت وحدت شرط دان» ، در تناقض یک وحدت هم شرط نیست؛ این را برای تفهیم مبتدی می گویند؛ یعنی چه؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 563
می گویند: نقیض هر چیز رفع خود آن چیز است ولی برای اینکه این خود، همان خود باشد و اشتباه نشود که یک [چیز] را در مثبتْ بالفعل بگیرید و در منفی بالقوه، یا بالعکس، می گویند اگر یکی را بالفعل بگیرید و یکی را بالقوه، این خود آن نیست، یک چیز دیگر است. [یا در مورد] وحدتِ شرط می گویند اگر با دو شرط ذکر کنید تناقض نیست، برای اینکه موضوع عوض شده است. اصلاً در تناقض یک وحدت هم شرط نیست. آن شرطها را که می گویند برای این است که مبتدی بداند که نقیض هر چیزی رفع خود آن چیز است. اگر آن هشت شرط وجود نداشت خود آن چیز نیست، یک چیزی را اثبات کرده اید و یک چیز دیگر را نفی می کنید. [نقیض ] «زید مجتهد بالقوة» «زید لیس بمجتهد بالفعل» نیست، نه از باب اینکه شرطِ تناقض نیست بلکه از باب اینکه آن را نفی نکرده اید. نقیض هر چیز رفع خودش است. نقیض «زید مجتهد بالقوة» «لیس زید بمجتهد بالقوة» است، تا خود آن را رفع کرده باشیم. ولی چون معمولاً در عرف قیدها را به خود «لیس» و به خود نفی می زنند و قید نفی قرار می دهند، برای اینکه اشتباه رخ ندهد می گویند این وحدتها را ملاحظه کنید؛ اگر این وحدتها را ملاحظه نکنید به اشتباه می افتید؛ و الاّ از نظر منطقِ یک فیلسوف قید اصلاً نباید به نفی بخورد، قید باید به منفی بخورد، اگر منفی هزاران قید هم داشته باشد نفی می آید همه ی هزاران قید را یکجا می برد بدون اینکه خودش قید بپذیرد [1].

در نفی و سلب واقعی، در سالبه ی واقعی که سالبه ی منطقی است سالبه هیچ قیدی برنمی دارد تا سالبه باشد. اگر قید به آن بدهیم سالبه را از سالبه بودن خارج کرده ایم، شبیه معدوله می شود. بنابراین نقیض «زید قائم فی الدار» این است که «لیس زید بقائم فی الدار» زید قائم دردار نیست. اما اگر بگوییم زید قائم نیست و این «نیست قائم بودنش» دردار است، این نقیض آن نیست. پس یک وقت می گویید: زید قائم است دردار، و در سالبه اش می گویید: زید قائم دردار نیست؛ «نیست» دیگر مطلق است و «فی الدار» قید «قائم» است؛ این نقیض واقعی آن است: زید قائم دردار نیست، نیست قائم دردار. این «قائم دردار» که اول به صورت مطلق فرض شده این «نیست» می آید آن را دور می ریزد. یک وقت اشتباه می کنید و می گویید: زید قائم دردار است؛ بعد می گویید زید قائم نیست دردار، یعنی زید قائم نیست و این.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 564
«نیست قائم بودنش» دردار است که «فی الدار» قید نیستی می شود. این همان است که منطقی را به اشتباه می اندازد. «زید قائم یوم الجمعة» نقیضش این است: «زید لیس بقائم یوم الجمعة» . نقیض «زید، قائم یوم الجمعة است» می شود: نیست زید قائم یوم الجمعة. اما اگر بگویید: زید قائم نیست در روز جمعه، یعنی قائم نبودنش در روز جمعه است، این سالبه ی آن قضیه نیست و قضیه ی دیگری است در حکم نقیض و نقیض واقعی نیست [2].

اگر شما گفتید: «انسان موجود من حیث هو نیست» نقیضش سلبِ سلب می شود: «نیست اینکه انسان موجود من حیث هو نیست» . نقیض واقعی این است.

اما آیا اینکه می گویید «انسان عدم من حیث هو هست» ، «نیست من حیث هو هست» ؛ نقیض آن است؟ نه. آیا نقیض اینکه «انسان وجود من حیث هو نیست» این است که «عدم من حیث هو است» ؟ خیر. اینجا شما عدم را با قید «من حیث هو» آورده اید، عدم مقید را آورده اید. وجود مقید و عدم مقید نقیض یکدیگر نیستند.

وقتی وجود مقید باشد عدم باید عدم این وجود مقید باشد، نه عدمی که خود عدم مقید باشد [3].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 565
در اینجا مرحوم حاجی تعبیر می کند که: «مرتبةً نقائضُ منتفیة» در مرتبه ی ماهیت، نقایض منتفی است. بعد می گوید: ما این را مجازاً می گوییم. مثل این است که در مرتبه ی ذات ارتفاع نقیضین است، ولی این دیگر ارتفاع نقیضین نیست؛ این تعبیر مجازی و ادبی است که می گوییم؛ برای اینکه نقیض یک مقید انتفاء خود آن مقید است نه انتفائی که آن انتفاء مقید باشد. نقیض «وجود در مرتبه» «نه وجود در مرتبه» است نه «نه» ای که خود «نه» در مرتبه باشد. حاجی می گوید: «ولیست الاّ هی من حیث هیه» ماهیت نیست من حیث هی مگر خودش. «مرتبةً نقائضُ منتفیة» در مرتبه ی ذات ماهیت ارتفاع نقیضین می شود. بعد این را اصلاح می کند که در واقع اگر می گوییم ارتفاع نقیضین از مرتبه ی ذات جایز است ارتفاع نقیضین نیست، شبیه ارتفاع نقیضین است. بعد می گوید: «وَالکَوْنُ فی تلکَ انْتِفَا المقیّد» یعنی نقیضِ «بودنِ در مرتبه» انتفاءِ مقید است، نبودِ در مرتبه است نه نبودنی که نبودن در مرتبه باشد:

«دون انتفا مقیّد» نه انتفائی که خود انتفاء مقید باشد. بعد می گوید: «وَ قَدِّمَنْ سلباً علی الحیثیة- حتّی یَعُمَّ عارضَ الْمهیّة» سلب را بر حیثیت مقدم بدار تا صحیح باشد این تقدیم سلب در مورد عوارض ماهیت، که عرض شد.


[1] . این بحث را در مقاله ی «اصل تضاد در فسلفه ی اسلامی» کاملاً بیان کرده ایم.
[2] . - از نظر تعریف مطلب روشن است ولی ممکن است مثالی ذکر کنید که ببینیم کجا ممکن است اشکال تولید بشود؟ .

استاد: ما باید ببینیم حکم عقل که می گوید اجتماع نقیضین واقع می شود چه را می گوید [تا معلوم شود] اشکال در کجا تولید می شود. حکم عقل این است که هر چیزی با رفع خودش قابل جمع نیست. مثال آن را ذکر خواهیم کرد.
[3] . - اگر قید یکی باشد چطور؟ .

استاد: باز هم نقیض آن نیست. نقیض هر چیزی رفع خودش است. اگر این قید را بگیرید آن را نفی نکرده اید، چیز دیگری است؛ در حکم نقیض است نه نقیض؛ ممکن است صادق باشد و ممکن است صادق نباشد.

- چیزی که صادق نباشد خاطرتان هست؟ .

استاد: یک جا هم هست که صادق نیست. در همین جا انسان نه موجود من حیث هو است و نه معدوم من حیث هو.

- این که خود مدعاست.

استاد: مدعاست، اما ثابت شد. این را خود شما اقرار دارید که وجود مقابل عدم است.

- بله.

استاد: پس چه می گویید؟ آیا انسان موجود است؟ بله، ممکن است موجود باشد. انسان معدوم است؟ بله، ممکن است معدوم باشد. آیا انسان موجود من حیث هو است، یعنی حیثیت انسانیت عین حیثیت موجودیت است؟ نه. آیا انسان معدوم من حیث هو است؟ این هم نه؛ هر دو منتفی هستند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است