صدرالمتألهین آمد و نظر شیخ اشراق را رد کرد همچنانکه نظر بوعلی را رد کرد.
حرف شیخ اشراق را که اصلاً قبول نکرد که واقعاً ماهیت بتواند در ماهیت بودن
خودش یک امر مشککی باشد، ولی یک مطلب دیگری بیان کرد که باز از اصالت
وجود نتیجه می شد و آن این بود که گفت اصلاً تشکیک حقیقی ربطی به عالم
ماهیات ندارد؛ تشکیک حقیقی مال وجود است؛ آنجا که مابه الاشتراک واقعاً عین
مابه الامتیاز می شود قضیه به حقیقت وجود برمی گردد.
همه ی تشکیکها یا در آخر به وجود برمی گردد یا تشکیکهایی است که در امور
اعتباری جاری است، که البته وقتی در امور اعتباری باشد جزء حقایق نیست و از
دایره ی بحث فلسفی خارج است. هر جا که یک تشکیک حقیقی باشد در آنجا
مابه الاشتراک عین مابه الامتیاز است و آن چیزی که مابه الاشتراک و مابه الامتیاز هر
دو در آن یکی می شود حقیقت وجود است. اصلاً باب معانی و مفاهیم و باب کلیات
همگی از دایره ی تشکیک بیرون هستند.
ضمناً از اینجا تکلیف مسأله ی تقدم و تأخر برای ما روشنتر می شود و مفهوم آن.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 491
را
بهتر درک می کنیم
[1]:
گفتیم معنای تقدم و تأخر این است که دو امر در یک امر سوم با یکدیگر اشتراک
داشته باشند و هرچه که یکی از ایندو از امر مشترک دارد دیگری دارد و دیگری از
این امر مشترک چیزی دارد که اولی ندارد. معنایش این می شود که آن مابه الاشتراک
در این وجود دارد و در آن هم وجود دارد ولی مابه الامتیاز ایندو از یکدیگر عین
مابه الاشتراک است، چون قضیه به شدت و ضعف برمی گردد.
اصلاً شدت و ضعف- خود شدت و ضعف- غیر از این معنی ندارد که
مابه الاشتراک و مابه الامتیاز یکی باشد. وقتی که ما می گوییم یک امر به شدت و
ضعف در اینجا وجود دارد، نه این است که این امر در اینجا مخلوطی دارد که در
آنجا ندارد؛ بلکه در اینجا خودش است، در آنجا هم خودش است؛ در اینجا غیر از
خودش چیزی نیست، در آنجا هم غیر از خودش چیزی نیست؛ ولی اینجا از همان
خودش چیزی دارد که آنجا ندارد؛ یعنی از آن امر مشترک، این چیزی دارد که آن
ندارد.
[1] . گو اینکه با این بیانی که الآن عرض کردم یادم نیست که خود صدرالمتألهین در باب تقدم و تأخر مطلب را
به این
نحو بیان کرده باشد، ولی این نتیجه گیری از حرف او می شود و شاید در لابلای حرفهایش هم پیدا شود.