در
کتابخانه
بازدید : 1437274تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Collapse فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
Expand <span class="HFormat">حدوث و قدم</span>حدوث و قدم
Collapse سبق و لحوق سبق و لحوق
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نوع دوم از سبق را «سبق بالرتبه» می نامند که مقصود سبق به ترتیب است. سبق به ترتیب- که البته این سبق اختصاص به مکان ندارد- در جایی است که شیئی (مثل الف) داشته باشیم که آن را به عنوان مبدأ درنظر بگیریم یعنی مبدئیت برایش اعتبار کنیم [1]و دو شی ء دیگر (مثل ب و ج) داشته باشیم که با شی ء اول (الف) نسبت داشته باشند ولی در این نسبتی که این دو شی ء با شی ء اول دارند (که این یک نسبت مشترک است یعنی نوعِ همین نسبتی را که ب با الف دارد ج هم با الف دارد) سهم ب بیش از ج باشد. در اینجاست که می گوییم ب در این نسبت با الف، تقدم دارد بر ج؛ یعنی با الف، هم ب نسبت دارد هم ج (یک نسبت مشترک دارند) و آنچه از این نسبت، ج با الف دارد ب هم با الف دارد ولی ب با الف از همان نسبت مشترک چیزی دارد که ج ندارد.

در واقع مطلب از این قرار است که ایندو یک نسبت مشترک دارند و در عین حال امتیازی در کار هست ولی امتیاز هم در همان مابه الاشتراک است نه اینکه امتیاز در یک امر دیگری باشد. یک وقت دو چیز در یک امر با هم اشتراک دارند و در امر دیگر از یکدیگر امتیاز دارند؛ و یک وقت نه، دو چیز در یک امر با هم اشتراک دارند و در همان مابه الاشتراک از یکدیگر امتیاز دارند که ناچار باید یک امری باشد قابل شدت و ضعف؛ یعنی این یکی آن را به نحو اشد دارد و آن دیگری همان را به نحو اضعف دارد. البته می دانیم که شدت و ضعف، یک امر اضافه بر یک شی ء نیست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 469
سبق بالرتبه، هم در امور مکانی مصداق دارد و هم در امور غیرمکانی. اما در امور مکانی همان مثال مسجد و محراب را که قبلاً ذکر کردیم درنظر می گیریم. وقتی که ما محراب را مبدأ قرار می دهیم می گوییم امام مقدم بر مأموم است؛ یعنی چه؟ مطابق تعریفی که ذکر کردیم این تقدم به معنی این است که هم امام با آن محراب نسبت دارد و هم مأمومِ پشت سر او؛ هر دو یک نسبت مشترک دارند، ولی در همان نسبت مشترک، امام از آن نسبت مشترک چیزی دارد که مأموم ندارد و هرچه از آن نسبت مشترک، مأموم دارد امام هم دارد، و آن نسبت مشترک نسبت نزدیکی و قرب به محراب است ولهذا می گوییم امام اقرب به محراب است از مأموم؛ یعنی قرب، حد مشترک است ولی از همین قرب که حد مشترک است آنچه مأموم دارد امام هم دارد اما امام از قرب چیزی دارد که مأموم ندارد.

از همین جا ضمناً معنی «تقدم» هم روشن شد. قبلاً گفتیم یک مسأله ای که در باب سبق و لحوق باید مطرح کنیم و درباره اش بحث کنیم این است که وقتی می گوییم یک چیز مقدم بر دیگری است، این به چه معنی است؟ این مفهوم را بشکافیم و ببینیم اصلاً معنی تقدم چیست؟ معلوم شد معنی تقدم این است که متقدم و متأخر هر دو یک امر مشترک دارند و در آن امر مشترک هرچه متأخر دارد متقدم دارد ولی متقدم چیزی دارد که متأخر ندارد.

پس معلوم شد که در «سبقِ به ترتیب» اینچنین است که دو شی ء وجود دارد و یک شی ء سوم را به عنوان مبدأ درنظر می گیریم (که این مبدأ درنظر گرفتن را ما فعلاً از مختصات «سبق به ترتیب» به حساب می آوریم) و آن دو شی ء با آن مبدأ نسبت مشترک دارند و در همان نسبت مشترک یکی بر دیگری تقدم دارد. «تقدم دارد» یعنی: آنچه آن دیگری دارد این دارد و این، چیزی از همان امر مشترک را دارد که آن دیگری ندارد.

اینکه در مورد «سبق به ترتیب» گفتیم «مبدأ اعتبار کنیم» برای این است که اگر ما یک شی ء را به عنوان مبدأ اعتبار کنیم یکی مقدم می شود بر دیگری، و اگر شی ء دیگری را به عنوان مبدأ اعتبار کنیم قضیه برعکس می شود؛ یعنی مقدم، مؤخر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 470
می شود و مؤخر مقدم (همان طور که قبلاً بیان کردیم) .

مثلاً فرض کنید که در اینجا به ترتیب چهار شی ء داریم: الف، ب، ج و د (حالا در ترتیب مکانی درنظر بگیرید) . اگر الف را مقیاس قرار بدهیم و ب و ج را نسبت به یکدیگر بسنجیم می گوییم ب مقدم است بر ج؛ یعنی در قرب به الف که مشترک میان ایندو است آنچه که ج دارد ب دارد و ب چیزی از درجه ی قرب دارد که ج ندارد. حالا اگر در همین ترتیب بیاییم «د» را مبدأ قرار بدهیم و باز ب و ج را نسبت به یکدیگر بسنجیم می گوییم ج مقدم است بر ب، یعنی ج و ب هر دو نسبت قرب را با «د» دارند، ولی در اینجا برعکس حالت قبل، آنچه ب از قرب نسبت به «د» دارد ج دارد و ج از نسبت قرب چیزی دارد که ب ندارد. پس، از این جهت است که می گوییم ترتیب اینها قابل تغییر نیست ولی اینکه این طرف را مبدأ قرار بدهیم یا آن طرف را، با یکدیگر فرق می کند.

سبق بالرتبه اختصاص به ترتیبهای مکانی ندارد؛ در ترتیبهای عقلی هم عیناً همین حساب هست. مثلاً به حسب آن جهان بینیِ قوه و فعل و ماده و صورتی که قدما داشتند، در باب مقولات، در مقوله ی جوهر، اشیاء را اینچنین طبقه بندی می کردند که جوهر چند قسم است: عقل، نفس، جسم، ماده و صورت. بعد می گفتند جسم بماهو جسم یک تعین خاص پیدا می کند و می شود «معدن» ؛ تعین دیگری یعنی در واقع صورت جدیدی- صورت نوعیه ی علاوه ای- پیدا می کند و می شود «نبات» (که باز نبات هم خودش می تواند صورتهای نوعیه باشد) ؛ باز صورتهای دیگری پیدا می کند، می شود «حیوان» ؛ و باز صورتهای دیگری پیدا می کند، می شود «انسان» که انسان را «نوع الانواع» می نامیدند.

در اینجا ترتیب از این قرار است: انسان، حیوان، نبات، معدن، جسم. اگر از آن طرف شروع کنیم می گوییم: جسم، معدن، نبات، حیوان، انسان. در اینجا یک ترتیبی در کار است؛ این ترتیب به هم نمی خورد. ولی وقتی که می گوییم آیا نبات مقدم است بر حیوان یا حیوان مقدم است بر نبات، جواب این است که شما نسبت به کدام طرف می خواهید بگویید؟ اگر نسبت به جسمیت می خواهید بگویید، جواب این است که
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 471
نبات بر حیوان مقدم است یعنی نسبت نبات به جسمیت مقدم است بر نسبت حیوان به جسمیت؛ یعنی نبات اقرب به جسمیت است تا حیوان. اما اگر انسان را به عنوان مبدأ اعتبار کنیم قضیه برعکس می شود؛ حیوان به انسان نزدیکتر است تا نبات.

بنابراین تقدم و تأخر رتبی یا ترتیبی، اختصاص به امور مکانی و جسمانی ندارد. وقتی که در اینجا یک شی ء را که هم جسم است هم معدن است هم نبات است هم حیوان است و هم انسان درنظر می گیریم و مثلاً می گوییم نبات اقرب به جسمیت است تا حیوان، در اینجا یک امر مکانی در کار نیست؛ چون در خارج، آن شیئی که موجود است جسمیتش عین معدنیتش است، معدنیتش عین نباتیتش است، نباتیتش عین حیوانیتش و حیوانیتش عین انسانیتش است؛ یعنی در خارج، اینها روی هم چیده نشده است که بعد بخواهیم یک ترتیب مکانی برایش قائل شویم.


[1] . بعداً بیان خواهیم کرد که چرا می گوییم «مبدئیت برایش اعتبار کنیم» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است