نظریه ی سوم که از این نظریه هم دقیقتر است این است که شی ء نه از آن جهت که
موجود است نیازمند به علت است و نه از آن جهت که حادث است یعنی موجود
بعدالعدم است، بلکه شی ء از آن جهت نیازمند به علت است که در ذات خود
ممکن الوجود است؛ یعنی از آن جهت نیازمند به علت است که ذات و ماهیت آن
اقتضای موجودیت ندارد همچنانکه اقتضای معدومیت هم ندارد؛ چیزی است که در
ذات خود می تواند موجود باشد و می تواند معدوم باشد.
بنابراین ملاک و مناط نیاز به علت را در وجود شی ء نباید جستجو کرد، در
مسبوقیت این وجود به عدم زمانی هم نباید جستجو کرد، بلکه در خاصیت خاص
ماهیتش و درواقع در ماهیت داشتن آن باید جستجو کرد، چون ماهیت داشتن
مساوی است با ممکن بودن. ملاک نیازمندی به علت را در ماهیت شی ء باید
جستجو کرد که ماهیتش یک ماهیتی است که نسبتش با وجود و عدم علی السواء
است، خواه این ماهیت حادث باشد که در زمانی بوده و در زمانی نبوده است یا این
ماهیت قدیم باشد که در همه ی زمانها وجود داشته است. اگر ما فرض کنیم یک
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 167
ماهیت ممکنی قدیم هم باشد باز نیازمند به علت است، یعنی از ازلْ وجودش قائم به
علت بوده و تا ابد هم وجودش قائم به علت است.
حکما معمولاً- لااقل تا زمان قبل از صدرالمتألّهین- این نظریه را پذیرفته اند، که
بعدها روی این نظریه بحث خواهد شد.