می گوید: اصلا علیت محال است. چرا محال است؟ چون علیت یعنی جعل، یعنی
ایجاد کردن، یعنی تأثیر کردن. آیا علت معلول را که ایجاد می کند این ایجاد به
معلول موجود تعلق می گیرد یا به معلول معدوم؟ از ایندو بیرون نیست. اگر «ایجاد»
بخواهد به موجود تعلق بگیرد تحصیلِ حاصل است. آیا چیزی را که موجود است
می خواهد ایجاد کند؟ ! و اگر می گویید «ایجاد» به معدوم تعلق می گیرد، مگر می شود
معدوم تبدیل به موجود بشود؟ این اجتماع نقیضین است که من معدوم را موجود
کنم. اینکه معدوم موجود بشود یعنی عدمْ وجود را بپذیرد؛ این می شود «تناقض» .
پس اگر ایجاد به وجود تعلق بگیرد تحصیل حاصل است و اگر به عدم تعلق بگیرد
تناقض است. پس اصلاً علیت در عالم محال است.
پس او به این بیان فلسفی می گوید: هیچ موجودی معدوم نمی شود و هیچ
معدومی هم موجود نمی شود و به طریق اولی هیچ موجودی موجود نمی شود و هیچ
معدومی هم معدوم نمی شود. از این چهار فرض بیرون نیست: یا موجود موجود
می شود، که تحصیل حاصل است؛ یا معدوم معدوم می شود، این هم تحصیل حاصل
است؛ یا موجود معدوم می شود، که تناقض است (مثل اینکه اگر من بگویم: «جسم
سیاه می شود» درست است، اما اگر بگویم: «جسم سفید سیاه می شود» تناقض
است. «جسم سفید سیاه می شود» یعنی جسم در حالی که سفید است سیاه هم بشود.
این تناقض است و اصلا تضاد است) ؛ یا معدوم موجود می شود که این هم تناقض
است.
پس «موجود موجود می شود» تحصیل حاصل است؛ «معدوم معدوم می شود»
آن هم تحصیل حاصل است؛ «موجود معدوم می شود» تناقض است؛ «معدوم
موجود می شود» آن هم تناقض است. پس اصلا باب علیت را ببندید. این یک
اشکال.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 163