اینها همه دقت مسائل مربوط به شناخت و معرفت را نشان می دهد که چگونه
است که انسان آن قدر مسائل دارد که مربوط به عالم عین است- نه مربوط به عالم
ذهن- و درعین حال مستقیماً درعالم عین از آنها خبری نیست. من نمی خواهم
بگویم دایره ای که در ذهن من است و نسبت شعاعش به محیطش یک به پنج است
محال است؛ نه، من می گویم در عالم خارج چنین چیزی محال است. درعین حال
که من چنین حکم قطعی جازم درحد همه ی حکمهای قطعی جازم خودم راجع به عالم
خارج دارم هیچ خبری و اثری از وجود عینی اینها در عالم خارج نیست. در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 156
اینجاست که انسان می فهمد این کسانی که می گویند معرفت یعنی انعکاس بیرون در
عالم ذهن چقدر ساده اندیش اند. خیال کرده اند با گفتن همین یک جمله، دیگر
مسأله ی معرفت را حل کرده اند. تا می گویی معرفت چیست، می گوید: معرفت یعنی
عالم بیرون منعکس می شود در ذهن انسان. باید به او گفت آنقدر مسأله عمیق است
که تو اصلاً به آن پی نبرده ای، تو اصلاً ذهن را نشناخته ای، معرفت را نمی دانی
چیست که این حرف را می زنی، روی این مسأله کار نکرده ای، این یک حرف
عوامانه ای است که می گویی.
از بحث خودمان دور شدیم؛ به بحث اصلی خود بازگردیم.
گفتیم امکان حکم ماهیت است و لازم ماهیت هم هست یعنی از ماهیت انفکاک
ناپذیر است. حال چرا انفکاک ناپذیر است؟ این هم واضح است، زیرا نمی شود یک
چیزی در یک زمان ممکن باشد و در زمان بعد واجب شود (یعنی واجب بالذات
شود، چون نقطه ی مقابل ممکن بالذات واجب بالذات است) . نمی شود یک امر در یک
زمان ممکن بالذات باشد بعد واجب بالذات شود؛ چون واجب بالذات یعنی ذاتش
اقتضای این را دارد، اگر ذاتش اقتضای این را دارد پس «یک مدتی این اقتضا نبود»
دیگر معنی ندارد. و نیز نمی شود یک امر در یک زمان ممکن بالذات باشد بعد ممتنع
بالذات بشود. پس امکان لازم لاینفکّ ماهیت است
[1].
[1] . - استاد! اینکه شما می فرمایید امکان از احکام ماهیت است علتش این است که ماهیت را مقسم تقسیم به
واجب و ممکن و ممتنع گرفته ایم.
استاد: نه، صرف این مطلب نیست. مطلبی که الآن باید عرض کنم همین است.