در
کتابخانه
بازدید : 1437297تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Collapse <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand مواد ثلاث و اقسام وجودمواد ثلاث و اقسام وجود
Expand جهات ثلاث و بداهت آنهاجهات ثلاث و بداهت آنها
Expand اعتباری بودن مواد ثلاث اعتباری بودن مواد ثلاث
Expand اقسام هریك از مواد ثلاث (1) اقسام هریك از مواد ثلاث (1)
Collapse اقسام هریک از مواد ثلاث (2) اقسام هریک از مواد ثلاث (2)
Expand <span class="HFormat">امكان</span>امكان
Expand شناخت شناخت
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطلب اول، ایرادی است که در اینجا بر حرف حاجی [1]وارد است که می گوید هریک از مواد ثلاث به سه قسم تقسیم می شوند: بالذات، بالغیر، بالقیاس.

این غلط است که ما بگوییم وجوب بر سه قسم است: بالذات، بالغیر، بالقیاس، و همچنین بگوییم امتناع بر سه قسم است: بالذات، بالغیر، بالقیاس، تا چه رسد به امکان؛ چرا؟ برای اینکه تقسیم در جایی درست است که اقسامْ عِدل یکدیگر باشند مانند اینکه بگویید انسان بر چند قسم است: یا سفید است یا سیاه است یا زرد؛ این.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 115
تقسیم درست است. ولی اگر اقسام در عرض یکدیگر نباشند بلکه در طول یکدیگر باشند آن وقت تقسیم درست نیست، مانند اینکه کسی بگوید انسان بر چند قسم است: یا سفید است یا سیاه است یا ایرانی. این تقسیم درست نیست، برای اینکه این اقسام در عرض یکدیگر قرار نمی گیرند.

در اینجا وجوب بالقیاس یک مفهوم نسبی است، اما وجوب بالذات و وجوب بالغیر یک مفهوم غیرنسبی است ( «غیرنسبی» نه به معنای «مطلق» ، بلکه به معنای «فی نفسه» ) . یک وقت هست ما یک معنی و مفهوم نسبی را درنظر می گیریم و یک وقت هست که ما یک معنی و مفهوم غیرنسبی را درنظر می گیریم. ما دوگونه معنی و مفهوم داریم:

1. بعضی معانی و مفاهیم معانی ای هستند که بر شی ء صدق می کنند به اعتبار خودش، قطع نظر از اینکه این شی ء را با شی ء دیگر مقایسه کنیم یا نکنیم، مانند مفهوم «حجم» برای یک شی ء در آنجا که مثلاً می گوییم: حجم این کتاب چقدر است؟ آیا حجم این کتاب ده سانتیمتر در بیست سانتیمتر در سه سانتیمتر است؟ حجم یک حالتی است برای این کتابْ فی نفسه، یعنی مفهومی بر این شی ء صدق می کند بدون اینکه ضرورت داشته باشد که ما یک شی ء دیگر را درنظر بگیریم و بگوییم با مقایسه ی با آن شی ء این مفهوم بر این شی ء صدق می کند [2].

2. بعضی معانی و مفاهیم معانی ای هستند که تا این شی ء را با شی ء دیگر مقایسه نکنیم بر این شی ء صدق نمی کند، مثل بزرگتری و کوچکتری. وقتی.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 116
می گوییم: آیا این شی ء بزرگتر است یا کوچکتر، تا شی ء دیگری را نیاوریم و این را با آن مقایسه نکنیم نه بزرگتری معنی پیدا می کند نه کوچکتری، زیرا بزرگتری و کوچکتری مفهوم نسبی است. باید گفت: بزرگتر از چه؟ و کوچکتر از چه؟ .

وجوب بالذات و وجوب بالغیر یک مفهوم غیرمقایسه ای است؛ یعنی می گوییم این شی ء که دارای وجوب است یا این وجوب را از خودش دارد و یا از خودش ندارد بلکه از بیرون خودش دارد. ولی نمی گوییم که این شی ء با مقایسه با شی ء دیگر آیا واجب است یا واجب نیست. نه، این شی ء وجوب را خودش دارد نه با مقایسه با چیزی، ولی این وجوبی را که خودش دارد یا از خودش دارد یا از غیر دارد. اگر وجوب را از خودش داشته باشد واجب بالذات است و اگر از غیر داشته باشد واجب بالغیر است.

ولی وجوب بالقیاس را گفتیم یک امر مقایسه ای است. می گوییم: با فرض وجود آن شی ء آیا این شی ء وجوب دارد یا نه؟ با مقایسه با آن شی ء آیا این وجوب دارد یانه؟ اگر آن شی ء وجود داشته باشد آیا این وجوب دارد یا وجوب ندارد؟ این یک امر مقایسه ای است؛ وجوبِ نسبی است؛ وجوب قیاسی است و خود اینها هم از آن تعبیر به «وجوب بالقیاس» می کنند.


[1] . من اخیراً موفق نشدم به یادداشتهایم مراجعه کنم، ولی آنچه که الآن به یاد دارم این است که این تعبیر که هریک از وجوب و امکان و امتناع تقسیم می شوند به سه قسم- یعنی تعبیر «تقسیم» و «انقسام» - تعبیری است که مخصوص حاجی است و درست هم نیست.
[2] . - همان واحد اندازه گیری که وقتی می گوییم حجم این کتاب این قدر است در اینجا به عنوان مبدأ مقایسه و مقیسٌ علیه به کار رفته است.

استاد: نه، این روشن است که یک واحدی درنظر گرفته ایم، ولی آن «واحد» برای تعیین است نه اینکه برای صدق این مفهوم بر این شی ء آن را با آن «واحد» مقایسه کرده باشیم.

در اینجا نمی خواهیم بگوییم آیا این شی ء از شی ء دیگر بزرگتر است یا کوچکتر، بزرگی و کوچکی مفاهیم نسبی هستند، بلکه می خواهیم بگوییم حجم این کتاب این قدر است.

در اینجا هیچ ضرورتی ندارد که این را با مقایسه با شی ء دیگر درنظر بگیریم.

البته اصطلاح متر و سانتیمتر و امثال اینها را از جای دیگر گرفته ایم، ولی حالا که آن اصطلاح را گرفته ایم اینکه این شی ء چند سانتیمتر طول، چند سانتیمتر عرض و چند سانتیمتر عمق داشته باشد با مقایسه با شی ء دیگر نیست، بلکه یک حالتی است برای این شی ء فی نفسه.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است