در
کتابخانه
بازدید : 1436662تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Collapse <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و اما برهان سوم که حاجی به این صورت تعبیر کرده است:

مِثْلُ انْسِلابِ کَوْنِها مُرْتَبِطَة
وَ ذاتُ مَجْعولٍ بِهِ مُشْتَرِطَة
برهانی است بر اساس یک اصل که صدرالمتألهین درباره ی رابطه ی میان علت و معلول تأسیس کرده و از شاهکارهای فلسفه ی اوست و فوق العاده با ارزش است خصوصاً با توجه به اشکالاتی که در درس پیش مطرح کردیم و جوابهایش باقی ماند. ما اول بیان ایشان را می گوییم، بعد بیان خودمان را در این باره ذکر می کنیم و سپس آن شبهات و اشکالات را مورد بحث قرار می دهیم.

بیان صدرالمتألّهین: بیانی که ایشان ذکر می کند بیانی است که فلسفه را با یک اصلی که ضد خودش بوده است و قرنها با یکدیگر جنگیده اند یکمرتبه آشتی می دهد و آن مسأله ی عرفان است. عارف هستی را با تجلّی و تشأّن توجیه می کند نه با علیت و معلولیت، و حکیم هستی را با علیت و معلولیت توجیه می کند. ایشان با برهان فلسفی ثابت می کند آنچه که علیت به معنای واقعی است بازگشتش به تجلّی و تشأّن است؛ یعنی حرف فلاسفه در باب علیت به کرسی نشانده می شود درعین اینکه بازگشت به حرف عرفا می کند.

و اما بیان مطلب [1]این است که اگر در عالم علیتی باشد و اگر تأثیر وجودی باشد و اگر چنین باشد که شیئی وجود خودش را مدیون شی ء دیگر باشد (که البته چنین چیزی هست) ، معلول مرتبط به علت است، معلول اضافه دارد به علت خودش و ارتباط دارد با علت خودش، ولی نه به معنای اینکه او ذاتی است دارای رابطه، یعنی هویتش و واقعیتش یک چیز است و اضافه اش به علت و رابطه اش با علت چیز دیگر، بلکه تمام وجودش و تمام ذاتش عین ارتباط به علت و عین تعلق به علت است. نه این است که معلولْ ذاتی است متعلق، یعنی تعلقش غیر از ذات خودش است؛ نه این است که معلول ذاتی است مضاف به علت، یعنی ذاتش یک.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 48
چیز است و اضافه اش به علت چیز دیگر؛ نه این است که معلول ذاتی است مرتبط به علت، یعنی ذات او چیزی است و ارتباط هم چیزی؛ بلکه معلول ذاتی است عین اضافه به علت (که این اضافه غیر از اضافه ای است که در باب «مقولات» می شناسیم و به عنوان یکی از مقولات ارسطویی به شمار می رود) [2]؛ چرا؟ (فعلاً به بیانی که ایشان گفته است عرض می کنیم) برای اینکه اگر ما برای معلول، ذاتی فرض کنیم و رابطه ای، حیثیتی فرض کنیم و رابطه ای، لازم می آید که در آن حیثیت مستغنی از علت باشد و حال آنکه معلول به تمام ذات و به تمام هویت خودش وابسته به علت است. پس در اینجا ارتباط و مرتبط یک چیز است؛ تعلق و متعلق یک چیز است؛ اضافه و مضاف یک چیز است.

بیان خود ما: بیانی که ما قبلاً درباره ی رابطه ی علت و معلول و وجود دادن علت به معلول می کردیم [3]این مطلب را که صدرالمتألهین فرموده است بسیار تأیید می کند.

وقتی که ما می گوییم علت معلول را ایجاد می کند و به معلول وجود می دهد در ابتدا ذهن از باب اینکه الفاظ و معانی را از روابط و امور معمولی مادی گرفته است خیال می کند که وجود دادن علت به معلول هم از قبیل دادن فلان شی ء است به فلان شخص. همان طور که وقتی می گوییم الف فلان شی ء را به ب داد، مثلاً زید پول را به عمرو داد، لااقل چهار امر تصور می شود: معطی (به صیغه ی اسم فاعل) ، معطی (به صیغه ی اسم مفعول) ، مُعطی الیه و اعطاء (که در اینجا زید مُعطی است، پول معطی است، عمرو معطی الیه است و اعطاء هم یک امر علیحده است ورای همه ی اینها و همان عملی است که معطی مثلاً دست در جیبش می کند و پول را منتقل می کند به معطی الیه) ، در مورد علیت و وجود دادن علت به معلول هم ذهن خیال می کند که مطلب ازهمین قرار است و حال آنکه ما در باب علیت، لفظی نداریم غیر از اینکه به همین نحو تعبیر کنیم و بگوییم علت به معلول اعطاء وجود کرده است؛ «علت معلول را ایجاد کرده است» یعنی علت به معلول اعطاء وجود کرده است. اکنون ما می آییم با دقت فلسفی تحلیل می کنیم تا ببینیم حقیقت امر از چه قرار است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 49
اول به حساب معطی (به صیغه ی اسم مفعول) و معطی الیه رسیدگی می کنیم. آیا علت که وجود را به معلول داده است، در اینجا معطی الیه که معلول است (مثلاً ب) هویتی دارد و وجود هم هویتی دارد، بعد علت وجود را به معلول می دهد؟ اگر چنین باشد پس لازم می آید معلول قبل از اینکه وجود به آن داده شود هویتی داشته باشد، یعنی اساساً موجود باشد! پس وجود نمی تواند غیر از موجود باشد؛ یعنی آن شیئی که وجود را می گیرد نمی تواند قطع نظر ازوجود هویتی داشته باشد؛ اصلاً هویتش با همین معطی حاصل می شود. پس معطی و معطی الیه در اینجا یک چیز است.

اکنون اعطاء و معطی (به صیغه ی اسم مفعول) را درنظر می گیریم. آیا معطی قطع نظر از اعطاء هویتی دارد؟ یعنی آیا قبل از اعطاء وجود به معلول و قبل از آنکه علت وجود را به معلول بدهد، وجود معلول را در یک گوشه ای و در یک طاقچه ای گذاشته بودند و علت می آید این وجود را برمی دارد و به معلول می دهد؟ اگر این طور باشد پس معلول، بوده است، چه نیازی دارد که علت به آن وجود بدهد؟ ولی چنین نیست. اعطاء هم در اینجا عین معطی است؛ یعنی ایجاد عین وجود است.

پس معطی و معطی الیه و اعطاء هر سه یک چیز است؛ یعنی ایجاد عین وجود است و وجود عین آن موجود است. پس ما دو عامل بیشتر نداریم: معطی (به صیغه ی اسم فاعل) و اعطاء؛ یعنی موجد و ایجاد. همان ایجاد به اعتباری ایجاد است، به اعتباری وجود است، به اعتباری موجود است. به اعتباری که آن را به علت نسبت می دهیم می گوییم «ایجاد علت» ، به اعتبار اینکه خود آن را به عنوان یک شی ء درنظر می گیریم می گوییم «موجود» ، به اعتبار تکثیر و تحلیلی که ذهن ما می کند و می گوید این موجود از علت چیزی گرفته است می گوییم «وجود» ، و الاّ درواقع اینها یک چیز بیشتر نیست؛ این، تحلیل و تکثیری است که ذهن کرده است؛ یعنی وقتی که این کثرت اندیشی های ذهن خودمان را بررسی می کنیم به یک وحدت می رسیم. اصلاً فلسفه معنایش همین است. فلسفه همین است که با تحلیل و با برهان قطعی و یقینی بتواند ثابت کند که کثرت به وحدت برمی گردد و وحدت به کثرت برمی گردد. پس ما می بینیم این کثرتهایی که در اول خیال می کردیم سراب شد، و «ایجاد» شد عین «وجود» . .

با این بیان، معنای حرف ملاصدرا هم خیلی خوب روشن می شود. وقتی که
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 50
دانستیم این «وجود» که علت آن را می دهد عین «ایجاد» است، پس معلوم می شود معلول هویتش با رابطه اش با علت که همان ایجاد باشد- همان نفس فعلْ بودن- هر دو یکی است؛ چون شما که ایجاد را به علت نسبت می دهید در ابتدا خیال می کردید «ایجاد» یعنی نسبتی میان موجد و وجود، ولی بعد دیدید که حتی وجود و ایجاد هر دو یک چیز است. در اینجا نسبت به آن معنا که مثلاً در باب نسبت میان پدر و فرزند می گوییم در کار نیست؛ خود همان هویت معلول عین نسبتش به علت هم هست.

پس تحقیق در حقیقت علیت ما را به اینجا می رساند که واقعیت معلول عین ارتباط به علت است؛ معلول ذاتی ندارد غیر از رابطه با علت.

اما این مطلب و این طرز تلقی از «علیت» با وجود جور درمی آید، یعنی با نظریه ی تعلق جعل به وجود قابل توجیه است ولی با ماهیت قابل تصور نیست، چون ماهیت ذاتش همان خودش است، همان جنسش و فصلش و هویتش است. هرچه غیر از این را بخواهید درنظر بگیرید زائد بر ذات ماهیت می شود؛ «اضافه به علت» را اگر بخواهید درنظر بگیرید زائد بر ذات ماهیت می شود. ولی وجود یک حقیقتی است که اساساً هیچ ذاتی جدا از این رابطه و از این اضافه و از این تعلق ندارد. وجود است که حقیقتش یک چنین حقیقتی است؛ یعنی وجود اصلاً از خودش ماهیت ندارد؛ ماهیتش همان کثرتی است که شما در مرتبه ی بعد می آیید و به نام «ماهیت» از آن انتزاع می کنید.

پس اگر جعل به وجود تعلق بگیرد آن اصل صحیح است که معلول عین ارتباط به علت است نه ذاتِ دارای ارتباط، ولی اگر جعل به ماهیت تعلق بگیرد لازم می آید معلول ذاتی باشد که اضافه ای- که آن اضافه مغایر با ذات اوست- بین او و علت برقرار است، و این با علیت جور درنمی آید.

این بیانی بود از برهان سوم (که البته در اینجا بسیار مختصر گفته شد) با توضیحی که از بیان صدرالمتألهین در یک جا و از بیان خودمان در جای دیگر برای این مطلب دادیم.


[1] . در یک جلسه ی دیگر و به مناسبت دیگر همین مطلب را گفتیم، که البته بیانی که در آنجا کردیم با بیانی که در اینجا می کنیم شاید مقداری فرق داشته باشد [رجوع شود به درس سوم از بحث «مناط صدق در قضایا» و بحث «امتناع اعاده ی معدوم» مجموعه آثار 9. ]
[2] . از آن وقت برای تمایز این دو نوع اضافه از یکدیگر، اسم آن اضافه را گذاشتند «اضافه ی مقولی» و اسم این اضافه را گذاشتند «اضافه ی اشراقی» یعنی اضافه ای که عین اشراق علت است.
[3] . [رجوع شود به بحث «امتناع اعاده ی معدوم» مجموعه آثار 9 و بحث جعل از کتاب شرح منظومه (مجموعه آثار 5) و پاورقیهای مقاله ی هشتم اصول فلسفه و روش رئالیسم. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است