در
کتابخانه
بازدید : 1436583تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Collapse <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حاجی در شعر بعد می گوید:

فی عَرَضیٍّ قَدْ بَدا مُفارِقا
لاغَیْرَ بِالْجَعْلِ الْمُؤَلَّفِ انْطِقا
سخن در این است که جعل تألیفی در کجاست؟ می گوید جعل تألیفی فقط در یک جاست، آنجا که دو شی ء داشته باشیم که یکی معروض باشد و دیگری عارض و رابطه ی معروض با عارض رابطه ی امکانی باشد نه رابطه ی ضروری، یعنی ممکن باشد که این عارض برای این معروض وجود داشته باشد و ممکن باشد که وجود نداشته باشد؛ مثل «انسان» که ممکن است عالم باشد و ممکن است عالم نباشد ولهذا گاهی انسان عالم است و گاهی عالم نیست؛ یک فرد از انسان عالم است و فرد دیگری از انسان عالم نیست. جعل تألیفی فقط در چنین مواردی جا دارد، یعنی آنجایی که معروض می خواهد به یک عرضی مفارق متصف شود، لاغیر.

این «لاغیر» یعنی هر ترکیبی که از نوع ترکیب معروض با عرض مفارق نباشد جعل تألیفی در آنجا معنی ندارد و به طریق اولی جعل بسیط هم معنی ندارد؛ نه مجعول است به جعل تألیفی و نه مجعول است به جعل بسیط، و اساساً غیرمجعول است.

مثلاً «الجاعل یجعل الانسان» ، حال یا ماهیت انسان را افاده می کند یا01
مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 33
وجودش را (گفتیم که فعلاً کار نداریم به اینکه آیا وجود مجعول است یا ماهیت) . در اینجا یک ترکیب هست؛ همان که آن را «قضیه ی هوهویّه» می نامند: «انسان انسان است» .

آیا علت جعل کرده است انسان را؟ این که درست است. و آیا باز جعل کرده است انسان را انسان؟ آیا علت جعلُ الانسان می کند یا جعل الانسان انساناً می کند یا هردو؟ اگر جعل به وجود تعلق بگیرد آیا علت یجعل وجودَ الانسان یا یجعل وجودَ الانسان وجودَ الانسان؟ به انسان هم کاری نداریم: آیا علت یجعل الوجود یا یجعل الوجودَ وجوداً؟ به صورت سؤال مطرح می کنیم.

می آییم در اجزاء ماهیت. «الجاعل یجعل الانسان» . آیا الجاعلُ یجعل الانسان یا یجعل الانسان حیواناً؟ آیا علت یجعل الانسان حیواناً یا یجعل الانسان و یُنتَزع منه أن الانسان حیواناً؟ آیا علت جعل می کند انسان را حیوان یا علت جعل انسان می کند و از او انتزاع می شود که انسان حیوان است و درواقع جعل حیوانیت برای او عین جعل انسانیت است؟ .

بعد همین سؤال در لوازم ماهیت هم می آید. آیا علت یجعل الاربعة؟ اینکه درست است. و آیا یجعل الاربعة زوجاً؟ آیا یک بار اربعه را جعل می کند و یک بار هم یجعل الاربعة زوجاً؟ یا اینکه علت فقط جعل اربعه می کند و زوجیت دیگر یک امر غیرمجعول است؟ .

در همه ی اینها جواب این است که در دومی جعلی در کار نیست؛ چرا؟ برای اینکه مناط احتیاج به جعل، امکان است. اگر رابطه ی شیئی با شی ء دیگر رابطه ی امکانی شد که می توانست این شی ء را داشته باشد و می توانست نداشته باشد نیاز به علت دارد.

اما اگر رابطه ی یک شی ء با شی ء دیگر رابطه ی ضروری باشد مثل رابطه ی زوجیت با اربعه، یا رابطه ی شیئی با شی ء دیگر امتناع باشد مثل رابطه ی فردیت با اربعه، هیچ کدام از اینها مجعول نیست، هر دو مستغنی از جعل هستند. اگر رابطه ی شی ء با شی ء دیگر ضروری باشد اصطلاحاً می گویند «استغناء فوق جعل» و اگر رابطه ی شی ء با شی ء دیگر رابطه ی امتناع باشد می گویند «استغناء دون جعل» [1]. اما اینها که مستغنی از جعل هستند نه این است که حقیقتی هستند و بی نیاز از جعل اند که بگوییم پس.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 34
واجب الوجودند، چون اگر چیزی بی نیاز از علت باشد می شود «واجب الوجود» .

همه ی اینها استغناء هایشان استغناء دون جعل است، برای اینکه اینها از حوزه ی «واقعیت مستقل» بیرون هستند. واقعیتشان همان واقعیت معروضشان است؛ یعنی واقعیتی غیر از واقعیت معروضشان ندارند. این کثرت فقط تحلیل ذهن و اعتبار ذهن است در مورد آنها، و الاّ حقیقتی نیست و واقعیتی نیست که بگوییم علت می آید واقعیت اربعه را جعل می کند، بعد یک واقعیت دیگری بی نیاز از جعل هم وجود پیدا می کند که آن واقعیت، زوجیت اربعه است ولی آن واقعیت دیگر بی نیاز از علت است. زوجیت اربعه دیگر واقعیتی نیست؛ یعنی وقتی که اربعه ای در خارج وجود دارد علاوه بر واقعیت اربعه یک واقعیت دیگری در کنار آن نیست، همان واقعیت اربعه است که همان طور که ذهن از مرتبه ی ذات اربعه ماهیت آن را انتزاع می کند از مرتبه ی بعد از مرتبه ی ذاتش هم قابلیت انقسام به متساویین را- که همان زوجیت است- انتزاع می کند، نه اینکه زوجیت یک واقعیت جداگانه ای از واقعیت اربعه باشد. و یا اگر می گوییم فردیت برای اربعه امکان ندارد که جعل بشود و مستغنی از جعل است، برای همین است. فردیت برای اربعه یک امری است که امکان اعتبار ندارد.

در مورد اجزاء ماهیت هم همین طور است. اگر علت جعل انسان کند چرا می گوییم دیگر جعل حیوان نمی کند؟ برای اینکه این طور نیست که شی ء انسان باشد، بعد از اینکه انسان شد آنگاه نیاز به علتی داشته باشد که این انسان را حیوان کند؛ اصلاً حیوانیت جزئی از انسانیت است، جعل الانسان عین جعل الحیوان است و عین جعل الناطق است [2]و امر مستقلی نیست.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 35

[1] . - یعنی معاف از جعل.

استاد: بله.
[2] . - آیا اعراض مفارق مستقلند؟ .

استاد: بله، اعراض مفارق مستقلند. مثلاً جسم و حرکت عرضی مستقلند، یعنی جسم در مرتبه ی ذات خودش می تواند وجود داشته باشد و این حرکت عرضی را نداشته باشد و ساکن باشد. جسم و بیاض هم همین طور است. جسم خودش یک واقعیت است و سفیدی برای آن یک واقعیت دیگری است علاوه بر واقعیت جسم، نه اینکه جسم یک واقعیتی است که سفیدی را ذهن از آن انتزاع می کند. (ما فعلا به نظریاتی که امروز در باب سفیدی و سایر رنگها گفته اند کاری نداریم؛ ما سفیدی را به همان نحو که قدما فکر می کردند که آن را یک کیفیت به اصطلاح عینی تلقی می کردند درنظر می گیریم) . سفیدی برای جسم یک عرضی مفارق است و احتیاج به علت دارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است