در
کتابخانه
بازدید : 1436814تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Expand <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
Collapse <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مقدمه ی این مطلب که خواسته اند جعل را به جعل تألیفی و جعل بسیط تقسیم کنند آمده اند یک مقدمه ای ذکر کرده اند که اگر این مقدمه را هم ذکر نکرده بودند مطلب روشن و مفهوم بود، ولی به هر حال این مقدمه را ذکر کرده اند [1]و ما هم در اینجا مقداری درباره ی آن بحث می کنیم. مطالبی که در این مقدمه آمده است خودش مستقلاً در فصل بعد می آید و ما هم تفصیل بیشتر را به آنجا موکول می کنیم.

حاجی می گوید به دلیل اینکه وجود بر دو قسم است: وجود نفسی و وجود رابط (که در متن اشعار به «ربط» تعبیر کرده است ولی خودش آن را تفسیر می کند به «وجود رابط» ) ، قهراً جعل هم بر دو قسم است: جعل بسیط و جعل تألیفی. پس این، تعریف دیگری است از جعل بسیط و جعل تألیفی: جعل بسیط یعنی جعل وجود نفسی، و جعل تألیفی یعنی جعل وجود رابط [2].

حال مقصود از وجود رابط و وجود نفسی چیست؟ در اصطلاح این حکما قضایا بر دو قسم است:

بعضی قضیه ها «قضیه ثُنائی» است، یعنی قضیه دو جزئی و دو رکنی. این در آنجایی است که موضوع، ماهیت باشد و محمول وجود، مثل اینکه می گوییم:

«انسان موجود است» . اینها را «قضایای ثنائیه» می گویند، «قضایای مفاد کان تامّه» می گویند، «قضایای هلیّه ی بسیطه» هم می گویند. اینها اسمهای مختلفی است که روی این نوع از قضایا می گذارند.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 30
برخی دیگر از قضایا داریم که اینها قضایای ثُلاثی است، یعنی قضایای سه رکنی.

قضیه ی سه رکنی قضیه ای است که علاوه بر موضوع و محمول یک امر دیگر هم دارد که آن امر دیگر را «وجود رابط» می نامند (که قبلاً احیاناً به آن «وجود رابطی» می گفته اند و حالا باید «وجود رابط» بگوییم) ، مثل آنجا که موضوع را مفروض الوجود گرفته و محمولی را به آن نسبت می دهیم، مثلاً می گوییم: «زید قائم است» یا: «انسان کاتب است» .

می گویند اینها دو نوع قضیه است. در اولی که می گوییم: «انسان موجود است» وجود و هستی به عنوان یک مفهوم مستقل محمول واقع شده است. انسان موضوع است و هستی به عنوان یک مفهوم مستقل- یعنی یک مفهوم اسمی- محمول واقع شده است؛ یعنی هستی را شما بر انسان حمل کرده اید؛ حکم کرده اید به وحدت انسان و هستی. «انسان موجود است» حکم به وحدت انسان و هستی است. ولی در دومی که می گوییم: «انسان کاتب است» معنایش این است: «انسان هست کاتب» که ما در فارسی اغلب با «است» تعبیر می کنیم. در اینجا که می گوییم: «انسان کاتب است» یا می گوییم: «انسان هست کاتب» ، محمول کاتب است ولی یک «هست» ی در اینجا رابط واقع شده است.

ممکن است کسی بگوید در قضایای قسم اول هم همین طور است. در قضایای قسم اول که می گوییم: «انسان موجود است» انسان موضوع است و موجود محمول است و یک «رابط» ی هم هست. در قضیه ی «انسان کاتب است» نیز انسان موضوع است و کاتب محمول است و یک «رابط» ی هم در کار است. فرقش چیست؟ .

می گوییم فرقش این است که در قضیه ی «انسان موجود است» حکم شده است به «ثبوتُ شی ءٍ» نه به «ثبوتُ شی ءٍ لشی ءٍ» ، ولی در قضیه ی «انسان کاتب است» حکم شده است به ثبوتُ شی ءٍ لشی ءٍ. «انسان موجود است» [3]معنایش این نیست که.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 31
چیزی برای انسان ثابت است، بلکه معنایش این است که «انسان» ثابت است. اما «انسان کاتب است» به معنی این است که انسان که خودْ ثابت است (انسان مفروض الثبوت) چیزی برایش ثابت است. ولهذا قاعده ی «ثبوت شی ءٍ لشی ءٍ فرع ثبوت المثبت له» در قسم اول جاری نیست، چون اصلاً ثبوتُ شی ءٍ لشی ءٍ نیست. ثبوت الشی ء است نه ثبوتُ شی ءٍ لشی ءٍ. در «انسان هست» حکم شده است به هستی انسان، اما در «انسان کاتب است» حکم شده است به هستی کاتب برای انسان که خود انسان مفروض الثبوت است. پس در «انسان کاتب است» یک هستی ای هست که رابط واقع شده است ولی در «انسان هست» دیگر هستی رابط نداریم. این است که می گویند قضایای نوع اول یعنی قضایای ثنائیّه یا کان تامّه یا قضایای هلیّه ی بسیطه مفادشان ثبوت الشی ء است، یا وجودُ شی ءٍ است؛ اما قضایای نوع دوم یعنی قضایای ثلاثیه یا کان ناقصه یا قضایای هلیّه ی مرکّبه مفادشان ثبوتُ شی ءٍ لشی ءٍ یا وجودُ شی ءٍ لشی ءٍ است. [هستی ای را که در قضایای نوع اول محمول واقع شده است اصطلاحاً «وجود نفسی» می گویند و] هستی ای را که در قضیه ی مثلاً «انسان کاتب است» - که معنایش این است: انسان هست کاتب- وجود دارد اصطلاحاً «وجود رابط» می گویند، که گفتیم فرق وجود رابط با وجود رابطی باشد تا در فصل بعد بیان کنیم.

در جعل بسیط، جاعل مفاد کان تامه را جعل می کند، مفاد قضیه ی ثنائیه را جعل می کند؛ یعنی جعل الشی ء می کند (اگر جعل به ماهیت تعلق بگیرد) ، و یا جعل ثبوت الشی ء می کند (اگر جعل به وجود تعلق بگیرد) . به هرحال در جعل بسیط، عمل جاعل ایجاد مفاد قضیه ی ثنائیه یا مفاد کان تامه است. اما در جعل تألیفی، کار جاعل ایجاد مفاد قضیه ی ثلاثیه، مفاد کان ناقصه و مفاد هلیّات مرکبه است؛ یعنی جعل شی ء شیئاً می کند. اگر علت، جسمی را حرکت می دهد درواقع کار آن این است که یجعلُ الجسمَ متحرّکاً؛ یعنی ثبوت الحرکة للجسم را انجام می دهد نه اینکه ایجاد الجسم کرده باشد و نه اینکه حتی ایجادالحرکة کرده باشد، بلکه ایجادالحرکة للجسم می کند و جعل الجسم متحرکاً می کند [4]. این است که می گویند:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج10، ص: 32
لِلرَّبْطِ وَالنَّفْسِی الْوُجودُ اِذْ قُسِم
فَالْجَعْلُ لِلتَّأْلیفِ وَالْبَسیطِ عَم
یعنی چون وجود تقسیم می شود به ربط و نفسی (در اینجا چون ضرورت شعر بوده است گفته است «ربط» و الاّ مقصود از «ربط» همان «رابط» است؛ «للرّبط» یعنی «للرّابط» ) پس جعل هم بر دو قسم است: یا بسیط است یا تألیفی. جعل تألیفی یعنی جعل وجود رابط، و جعل بسیط یعنی جعل وجود نفسی.


[1] . [این مقدمه را حاجی در آغاز بحث جعل آورده است ولی در بحث جعل اسفار چنین مقدمه ای ذکر نشده است. ]
[2] . اینجا که می گوید وجود یا نفسی است و یا رابط، باید بدانیم که اصطلاح «وجود رابط» تا قبل از زمان میرداماد نبوده است. بجای «رابط» کلمه ی «رابطی» را به کار می بردند، می گفتند وجود یا نفسی است یا رابطی. خود کلمه ی «رابطی» هم در کلمات حکما یک اصطلاح مبهمی بوده است؛ یعنی وجود رابطی را به نحوی بیان می کردند که به دو امر مختلف گفته می شده و این سبب اشتباه می شده است. بعد برای اولین بار میرداماد در کتاب الافق المبین این دو مطلب را از یکدیگر جدا کرده و اصطلاح «وجود رابط» را در یکی از این دو مورد و اصطلاح «وجود رابطی» را در مورد دیگر به کار برده است که دیگر بعد از او این تفکیکِ اصطلاح مورد قبول واقع شده است. فرق ایندو خیلی ظریف هم هست که ما فعلا در اینجا ذکر نکرده و به فصل بعد موکول می کنیم.
[3] . - در زبان فارسی بهتر نیست که بجای «انسان موجود است» بگوییم «انسان هست» ؟ .

استاد: بله، اگر بگوییم: «انسان هست» البته رساتر است؛ یعنی «انسان هست» و «الانسانُ موجود» در عربی خیلی به یکدیگر نزدیک اند.

- که اگر این طور بگوییم دیگر این توهم پیش نمی آید که اینجا هم احتیاج به وجود رابط است.

استاد: بله، این توهم لفظی پیش نمی آید.
[4] . در اینجا عمداً مثال حرکت را ذکر کردیم، چون این مثال بعداً در فرق حرکت جوهری و حرکت غیرجوهری خیلی به درد ما می خورد. فرق حرکت جوهری و غیرجوهری در همین است که فقط در حرکت جوهری است که علت جعل الحرکة می کند یعنی جعل وجودی می کند که از این وجود حرکت انتزاع می شود، نه اینکه جعل می کند چیزی را متحرک. در حرکت جوهریه این طور نیست که علت قرار می دهد جوهر را متحرک؛ بلکه آن جوهری که متحرک است به حرکت جوهریه، جوهری است که وجود حرکت و وجود خود این جوهر هر دو یکی است. علت، جعل وجودی می کند به جعل بسیط که از حاقّ ذات آن، حرکت انتزاع می شود؛ که تفصیل این مطلب باشد برای بعد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است