در
کتابخانه
بازدید : 1436684تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
شرح مبسوط منظومه
Expand مقدمه مقدمه
Collapse <span class="HFormat">مقصد اول: امور عامّه</span>مقصد اول: امور عامّه
ارتباط امور عامّه با مقولات كانت و هگل
Collapse <span class="HFormat">فریده ی اول وجود و عدم</span>فریده ی اول وجود و عدم
Expand بداهت وجودبداهت وجود
Expand اشتراك وجوداشتراك وجود
Expand مغایرت و اتّحاد وجود و ماهیت مغایرت و اتّحاد وجود و ماهیت
Expand اصالت وجود (1) اصالت وجود (1)
Expand اصالت وجود (2) اصالت وجود (2)
Expand اصالت وجود (3) اصالت وجود (3)
Expand اصالت وجود (4) اصالت وجود (4)
Expand اصالت وجود (5) اصالت وجود (5)
Expand اصالت وجود (6) اصالت وجود (6)
Expand حقّ متعال وجود محض است حقّ متعال وجود محض است
Expand وحدت و كثرت وجود (1) وحدت و كثرت وجود (1)
Expand وحدت و كثرت وجود (2) وحدت و كثرت وجود (2)
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
Expand ادلّه ی وجود ذهنی (1) ادلّه ی وجود ذهنی (1)
Expand ادلّه ی وجود ذهنی (2) ادلّه ی وجود ذهنی (2)
Expand ادلّه ی وجود ذهنی (3) ادلّه ی وجود ذهنی (3)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (1) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (1)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (2) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (2)
Expand اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (3) اشكالات و نظریات در باب وجود ذهنی (3)
Expand اتحاد عاقل و معقول (1) اتحاد عاقل و معقول (1)
Expand اتحاد عاقل و معقول (2) اتحاد عاقل و معقول (2)
Expand اتحاد عاقل و معقول (3) اتحاد عاقل و معقول (3)
Expand معقولات ثانیه (1) معقولات ثانیه (1)
Expand معقولات ثانیه (2) معقولات ثانیه (2)
Expand معقولات ثانیه (3) معقولات ثانیه (3)
Expand انقسام وجود به مطلق و مقیّدانقسام وجود به مطلق و مقیّد
Expand احكام سلبی وجوداحكام سلبی وجود
Expand منشأ كثرت وجودمنشأ كثرت وجود
Expand مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (1) مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (1)
Expand مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (2) مساوات وجود و ثبوت و شیئیّت (2)
Expand عدم تمایز و علیت بین اعدام عدم تمایز و علیت بین اعدام
Expand امتناع اعاده ی معدوم (1) امتناع اعاده ی معدوم (1)
Expand امتناع اعاده ی معدوم (2) امتناع اعاده ی معدوم (2)
Expand امتناع اعاده ی معدوم (3) امتناع اعاده ی معدوم (3)
Collapse شبهه ی معدوم مطلق (1) شبهه ی معدوم مطلق (1)
Expand شبهه ی معدوم مطلق (2) شبهه ی معدوم مطلق (2)
Expand شبهه ی معدوم مطلق (3) شبهه ی معدوم مطلق (3)
Expand مناط صدق در قضایا (1) مناط صدق در قضایا (1)
Expand مناط صدق در قضایا (2) مناط صدق در قضایا (2)
Expand مناط صدق در قضایا (3) مناط صدق در قضایا (3)
Expand <span class="HFormat">ادامه فریده اول وجود و عدم</span>ادامه فریده اول وجود و عدم
Expand <span class="HFormat">فریده ی دوم</span>مواد ثلاث<span class="HFormat">وجوب و امکان و امتناع</span>فریده ی دوممواد ثلاثوجوب و امکان و امتناع
Expand فریده ی سوم: حُدوث و قدم فریده ی سوم: حُدوث و قدم
فریده چهارم قوه و فعل
Expand فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن فریده ی پنجم: ماهیت و لواحق آن
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ملاصدرا و حاجی و امثال اینها قضیه را به این شكل حل نمی كنند و علی الظاهر به طور كلی به این شكل قابل حل هم نیست. مشكل منحصر به این دو مثال هم نیست و ما اشباه این را در جای دیگر هم داریم و همه ی اینها هم یك راه حل دارد [1]و آن این است كه می گویند شما ببینید در مورد «كلی» [2]می توانید بگویید كلی كلی است؛ هیچ اشكالی پیدا نمی شود. كلی، هم به حمل اولی كلی است هم به حمل شایع. «كلی به حمل اولی كلی است» یعنی در تعریف «كلی» می توانید خود كلی را بیاورید. خود كلی یعنی چه؟ یعنی آن مفهومی كه بر كثیرین صدق می كند. شما در مقام تعریف «كلی» می گویید: «الكلی هو ما لا یمتنع فرض صدقه علی كثیرین» . اكنون می پرسیم شما كه می گویید كلی آن مفهومی است كه فرض صدقش بر كثیرین محال نیست، یكی از مفاهیم عالم خود همین مفهوم است؛ این مفهوم خودش كلی است یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 543
نه؟ مفهومی كه فرض صدقش بر كثیرین ممتنع نیست مصداقش انسان است، حیوان است، فلان شی ء دیگر است، ولی خود این هم یكی از مفهومهای دنیاست؛ خود همین مفهوم كه می گوییم: «كلی مفهومی است كذا» ، همین «مفهوم كذا» یكی از مفاهیم عالم است؛ آیا این مفهوم خودش كلی است یا نه؟ یعنی آیا مفهوم كلی هم كلی است یا غیر كلی؟ می گویید خود مفهوم كلی هم كلی است. پس مفهوم كلی در عین حالی كه به نحو حمل اوّلی خودش خودش است مصداق خودش هم هست [3].

در اینجا اشكالی پیش نمی آید. ولی حالا می آییم سر مفهوم «جزئی» .

وقتی مفهوم «جزئی» را تعریف می كنیم می گوییم: «جزئی یعنی مفهومی كه امتناع دارد صدق آن مفهوم بر كثیرین» . اما خود این هم یك مفهومی است كه مصداقها دارد. مصداقش زید است، عمرو است (یعنی مفهوم زید و مفهوم عمرو) ، فلان شی ء دیگر است. خود همین كه می گوییم: «جزئی مفهومی است كه قابل صدق بر كثیرین نیست و ممتنع الصدق بر كثیرین است» خودش یك مفهومی از مفهومهای عالم است. خود این مفهوم آیا كلی است یا جزئی؟ خود این مفهوم كلی است، یعنی خودش مصداق نقطه ی مقابلش است، مصداق ضد خودش است؛ چون وقتی كه از شما می پرسیم مفهوم زید چیست می گویید جزئی است؛ مفهوم عمرو چیست؟ جزئی است؛ مفهوم بكر چیست؟ جزئی است. می بینیم كه این مفهوم «جزئی» میلیونها مصداق دارد. كلی هم كه دیگر غیر از این چیزی نیست.

این است كه درباره ی «جزئی» در آن واحد هر دو صادق است: جزئی جزئی است؛ جزئی جزئی نیست. جزئی جزئی است به آن معنای هو هویّت كه هر مفهومی خودش بر خودش صدق می كند، یعنی خودش خودش است، خودش عین خودش است؛ در مقام تعریف، هر چیزی خودش خودش است. همان طور كه خط در مقام تعریف كمیتی است كذا، و انسان در مقام تعریف حیوان ناطق است، جزئی هم در مقام تعریف مفهومی است كه ممتنع الصدق بر كثیرین است، یعنی این قضیه از قضایای صادقه است؛ ولی خودش مصداق خودش نیست، بلكه مصداق كلی است. پس ما این تناقض را در اینجا پیدا می كنیم كه می گوییم جزئی جزئی است و در عین حال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 544
می گوییم جزئی كلی است و یا می گوییم جزئی جزئی نیست. این نوعی تناقض است.

در اینجا ما چگونه می توانیم اشكال را حل كنیم؟ وقتی كه ما می گوییم جزئی جزئی است، مسلم است كه نظر به مصداق نداریم، چون حمل اولی است. ولی آنجا كه می گوییم جزئی جزئی نیست و كلی است، آیا می توانیم به نحو قضیه ی شرطیه بگوییم كه اگر این مفهوم جزئی در خارج مصداق پیدا كند آن مصداقش كلی است نه جزئی؟ مصداقش كه قطعا جزئی است. پس قضیه ی شرطیه مسأله را حل نمی كند، همچنانكه قضیه ی شرطیه مثال خود ما را هم حل نمی كند؛ یعنی این درست نیست كه ما بگوییم «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» به این معنی است كه از مصداقهای معدوم مطلق خبر داده نمی شود ولی این خبر كه ما داده ایم خبر از مصداقها نیست. پس خبر از چیست؟ ما كه نمی خواهیم بگوییم این چیزی كه در ذهن من است لا یخبر عنه. الآن هم كه می گوییم از او خبر داده نمی شود باز می خواهیم بگوییم خود همین خبر نوعی خبر است از خود همان مصداقها، آن چیزی هم كه مصداق لا یخبر عنه است خود آنهاست؛ یعنی همین «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» هم خبری است از همان مصداقهای معدوم مطلق. ما خبر می دهیم كه از مصداقهای معدوم مطلق خبر داده نمی شود. این هم یك خبری است درباره ی مصداقهای معدوم مطلق. پس تناقض سر جای خودش هست.

صدرالمتألّهین و امثال وی آمده اند جواب را به همان نحو تفاوت حملین داده اند كه ما اساسا دو گونه حمل داریم و در مقام حمل دو گونه مقام داریم؛ یكی حمل اولی است و یكی حمل شایع. البته گاهی یك شی ء به حمل اولی بر خودش صدق می كند، به حمل شایع هم ممكن است همان خودش بر خودش صدق كند. مثلا بر مفهوم كلی، هم كلی به حمل اولی صدق می كند هم كلی به حمل شایع. ولی در بسیاری از موارد، شی ء به حمل اولی معنایی بر او صدق می كند كه به حمل شایع آن معنا بر او صدق نمی كند، و شاید استثنائا فقط همان مفهوم «كلی» اینطور است كه هم كلی به حمل اولی بر او صدق می كند و هم كلی به حمل شایع، و الاّ هر مفهوم دیگری را كه شما در نظر بگیرید خودش بر خودش به حمل اولی صدق می كند ولی خودش بر خودش به حمل شایع صدق نمی كند، یعنی خودش مصداق خودش نیست. هر مفهومی كه شما در نظر بگیرید چنین است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 545
مثلا شما انسان را تصور می كنید و می گویید: «انسان انسان است» . اما همین انسان مصداق انسان نیست. در وقتی كه می گویید انسان انسان است، یعنی معنی انسان معنی انسان است، مثل این كه می گوییم سفیدی سفیدی است، یعنی معنی سفیدی معنی سفیدی است؛ سیاهی هم سیاهی است. اسب هم اسب است؛ یعنی معنایی كه من از اسب در نظر گرفته ام همان معنایی است كه از اسب در نظر گرفته ام؛ دیگر معنایی كه از اسب در نظر گرفته ام آن معنایی كه از الاغ در نظر گرفته ام نیست [4].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 546
به هر حال اینها چنین می گویند كه مسأله ی حمل اولی غیر از مسأله ی حمل شایع است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 547
اكنون می آییم سراغ معدوم مطلق. می خواهیم ببینیم این معدوم مطلقی كه شما می گویید ما از او خبر داده ایم آیا ما از [مفهوم ] معدوم مطلق خبر داده ایم یا از [مصداق ] معدوم مطلق؟ اشكال این بود كه شما می گویید از معدوم مطلق خبر داده نمی شود و حال آنكه همین خودش خبری است از معدوم مطلق، زیرا بالاخره این معدوم مطلق در ذهن شما كه آمده است، پس این خودش خبری است از معدوم مطلق، پس چطور می گویید از معدوم مطلق خبر داده نمی شود؟ جواب می دهند كه این قضیه ی ما كه می گوییم: «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و موضوعش معدوم مطلق است این معدوم مطلق به حمل اولی است نه معدوم مطلق به حمل شایع؛ یعنی این معنی معدوم مطلق و مفهوم معدوم مطلق است نه مصداق معدوم مطلق. این خودش موجودی از موجودات است. این معدوم مطلقی كه موضوع این قضیه واقع شده است، هم معدوم مطلق هست هم معدوم مطلق نیست؛ معدوم مطلق است به حمل اوّلی، معدوم مطلق نیست به حمل شایع.

بنابراین همان طور كه در باب «جزئی جزئی است و جزئی كلی است» اگر می گوییم جزئی جزئی است یعنی جزئی جزئی است به حمل اوّلی و اگر می گوییم جزئی كلی است یعنی جزئی به حمل شایع مصداق كلی است، پس «جزئی مصداق كلی است» غیر از این است كه جزئی خودش عین مفهوم جزئی است، پس جزئی ذهن ما جزئی هست به معنای اینكه مفهوم جزئی است، جزئی نیست به معنای اینكه مصداق كلی است، واقعا خودش یكی از مصادیق كلی است. در اینجا هم معنای اینكه می گوییم از معدوم مطلق خبر داده نمی شود این است كه هیچ وقت معدوم مطلق موضوع قضیه واقع نمی شود. بعد شما می گویید در همین جا معدوم مطلق موضوع قضیه واقع شده است؛ این خودش قضیه ای است و موضوعش معدوم مطلق است و از آن خبر داده شده است. جواب می دهیم كه آنچه كه الآن موضوع این قضیه واقع شده است معدوم مطلق نیست، معدوم مطلق به حمل اوّلی است نه معدوم مطلق به حمل شایع؛ یعنی خودش به حمل شایع مصداق موجودی از موجودات است [5].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 548
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 549

[1] . - دلیلش این راه حلی است كه در وجود ذهنی پیدا كرده اند.

استاد: بله، اتفاقا مصداقش عین همان است. اینكه در آنجا وعده دادیم كه در آینده باز روی آن بحث كنیم همین جاست.
[2] . مثالی كه اینها بیشتر ذكر می كنند همین مثال جزئی و كلی است.
[3] . - این را در منطق جدید هم مورد بحث قرار داده اند.

استاد: بله، كه خود مفهوم كلی هم مصداق كلی است؛ چون هر مفهومی یا كلی است یا جزئی، خود مفهوم كلی آیا مصداق خودش هست یا نیست؟ مصداق خودش هست.
[4] . - این مربوط به معقولات ثانیه ی منطقی و فلسفی نیست؟ در تمام معقولات ثانیه منطقی این مطلب كه می فرمایید درست است. مثلا قضیه قضیه است به حمل اولی ذاتی؛ قضیه قضیه نیست به حمل شایع صناعی.

استاد: نه، در همه جا این مطلب نمی آید.

- ملاحظه بفرمایید: در معقولات ثانیه منطقی همه جا می توانیم این حكم را بكنیم ولی در معقولات ثانیه فلسفی. . .

استاد: خود «جزئی» را در نظر بگیرید. خود مفهوم جزئی از معقولات ثانیه است.

- عرض می كنم معقولات ثانیه منطقی.

استاد: جزئی هم معقول ثانی منطقی است.

- لذا می توانیم بگوییم جزئی جزئی است، و جزئی جزئی نیست؛ قضیه قضیه است و قضیه قضیه نیست. ولی در مورد معقولات ثانیه فلسفی همین طور كه می فرمایید نمی توانیم بگوییم انسان انسان است به حمل شایع صناعی، بلكه انسان حسن است.

استاد: نه، حسن انسان است، ولی انسان انسان نیست.

- بله، حسن انسان است، ولی انسان انسان نیست.

استاد: «انسان انسان است» به معنی این است كه این معنی ای كه من از انسان اخذ می كنم همان معنی ای است كه از انسان گرفته ام. این از بس بدیهی است برای انسان مشكل است كه آن را بر زبان جاری كند. شما وقتی كه یك معنا و یك مفهوم را از یك شی ء تصور كردید همان خودش را تصور كرده اید نه خلاف آن را. شما اگر سفیدی را تصور كرده اید مسلم است كه همان سفیدی را تصور كرده اید نه سیاهی را، بنابراین سفیدی سفیدی است؛ یعنی این معنا كه من در ذهن آورده ام همان معنا خود معناست نه معنی دیگری، كه معانی در ذهن همه حسابشان از یكدیگر جداست. هیچ معنی در عالم ذهن به حمل اولی بر هیچ معنی دیگر صدق نمی كند. این كه می گویند معانی مثار كثرت هستند به این معناست. هر معنی در عالم معنی بودن، خودش خودش است. خط غیر خط نیست؛ سفیدی شیرینی نیست؛ شیرینی سفیدی نیست؛ جسم روح نیست، روح جسم نیست؛ هیچ چیزی هیچ چیز دیگر نیست. معانی در عالم ذهن یك كثرت و یك بینونتی دارند. می گویند ماهیات متباین بالعزلة هستند، بینونت عزلی دارند. این خاصیت ذهن است كه همه ی معانی و همه ی مفاهیم در عالم ذهن منعزل از یكدیگر هستند.

از جنبه ی معنی بودن هیچ معنی عین معنی دیگر نیست. علم یك معنی است، قدرت معنی دیگری است و حیات معنی دیگر و مفهوم دیگر و تصور دیگری است. هیچ تصوری در عالم تصور بودن و در عالم معنی بودن عین معنی دیگر نیست، زیرا عالم، عالم ذهن است و عالم معنی، یعنی عالم مفهوم و عالم كثرت محض. این است كه هر مفهومی و هر معنی ای از آن جهت كه مفهوم و معنی است فقط بر خودش صدق می كند و نه بر غیر خودش.

- یعنی می توانیم بگوییم كه خودش مصداق خودش است؟ استاد: مصداق، نه. همین را می خواهم بگویم كه خودش فقط خودش است نه اینكه خودش مصداق خودش باشد. خودش خودش است و خودش غیر خودش نیست. نه خودش غیر خودش است و نه خودش مصداق خودش است، بلكه فقط خودش خودش است. عالم معانی اینچنین است. معنی الف غیر از معنی ب است و معنی ب هم غیر از ج است؛ یعنی الف علاوه بر اینكه معنی ب نیست و معنی ج هم نیست، و این معنی از آن جهت كه معنی و مفهوم است قهرا غیر از معنی اوست، مصداق او هم نیست و حتی این معنی مصداق خودش هم نیست. عالم معانی و عالم مفاهیم یك چنین عالمی است و معانی و مفاهیم یك چنین دنیایی دارد. وقتی با این حساب بیاییم و بررسی كنیم می بینیم انسان معنی ای است غیر از معنی فرس و غیر از معنی ابیضیت و غیر از هر معنی دیگر و حتی انسان از آن جهت كه معنی ای است در مقابل معانی دیگر، مصداق خودش هم نیست، یعنی معنی انسان مصداق انسان نیست. معنی اسب مصداق اسب نیست، مصداق اسب همان است كه در بیرون و در عالم خارج است.

- كه این حرف بر خلاف قول ایده آلیستها می شود.

استاد: بله، مصداق اسب آنی است كه در بیرون است. این فقط معنی اسب است نه مصداق اسب. از اینجا معلوم می شود اصل هو هویت به آن معنی و به آن تعبیری كه قدما می كنند با اصل هوهویت به تعبیری كه امروز می كنند دوتاست. قدما اصل هوهویت را در مفهوم جاری می كنند، اما اینها اصل هوهویت را در مصداق جاری می كنند. آن حساب دیگری است. آیا انسان خارجی انسان است؟ آیا انسان در خارج انسان است؟ - مفهوم انسان كه نیست.

استاد: بله، آن یك حرف دیگری است. ما می گوییم كه در عالم معانی همیشه انسان انسان است، هیچ وقت انسان غیر انسان نیست. ولی در عالم مصداق اینطور نیست كه همیشه انسان انسان است. ممكن است یك انسان الآن انسان باشد، همینی كه الآن انسان است فردا چیز دیگری بشود. اینی كه امروز سفیدی است فردا همین تبدیل بشود به سیاهی.

لذا آنهایی كه اصل هو هویت را با اصل حركت متضاد گرفته اند و گفته اند با اصل حركت جور در نمی آید خیال كرده اند اصل هوهویت در مصداق جاری است و حال آنكه این اصل در معانی و مفاهیم و در حمل اولی جاری است. در عالم ذهن هیچ وقت تصور انسان تصور دیگر نخواهد شد، همیشه تصور انسان تصور انسان است، ولی انسان عینی ممكن است تبدیل به خاك بشود؛ همینی كه امروز مصداق انسان است فردا بخواهد مصداق خاك باشد. آن، عالم مصادیق است و غیر از عالم معانی و مفاهیم است.
[5] . - این، موجود در ذهن می شود.

استاد: بله، قهرا موجود در ذهن می شود. معدوم مطلق یعنی معدوم نه در ذهن و نه در خارج. این معدوم نه در ذهن و نه در خارج هست، اما مفهوم معدوم نه در ذهن و نه در خارج است نه مصداق معدوم نه در ذهن و نه در خارج؛ و به تعبیر اینها، هم معدوم مطلق است هم معدوم مطلق نیست. معدوم مطلق است به این معنی كه تعریف معدوم مطلق در باره اش صادق است؛ معدوم مطلق نیست به این معنی كه خودش مصداق معدوم مطلق نیست، واقعیت معدوم مطلق نیست. ما آنجا كه خبر می دهیم، از واقعیت معدوم مطلق خبر می دهیم، كه البته واقعیت هر چیزی به حسب خودش است.

- پس در هر صورت یك حیثیتی در ذهن برای معدوم مطلق قائل می شویم.

استاد: البته یك چیزی الآن در ذهن ماست، ولی آن چیزی كه در ذهن هست معدوم مطلق نیست. اشكال این بود كه شما می گویید از معدوم خبر داده نمی شود و حال آنكه خود همین خبری است از معدوم مطلق. جواب می دهیم خود این، خبر از موجود است نه از معدوم مطلق، خبر از موجود در ذهن است نه از معدوم مطلق.

- آن وقت چه چیزی در ذهن موجود است؟ استاد: مفهوم معدوم مطلق در ذهن موجود است نه مصداق معدوم مطلق.

- پس بالاخره مفهوم معدوم مطلق كه در ذهن ثابت است.

استاد: مفهومش را كه قبول داریم. طرفین نقیض اگر به حمل شایع در موردی صدق كنند تناقض است. مگر نمی گوییم در تناقض وحدت حمل هم شرط است؟ اگر بگوییم الف ب است به حمل شایع، الف ب نیست به حمل شایع، این تناقض است. و یا اگر بگوییم الف ب است به حمل اولی، الف ب نیست به حمل اولی، تناقض است. اما اگر بگوییم الف ب است به حمل اولی، الف ب نیست به حمل شایع، دیگر تناقض نیست. ما می گوییم معدوم مطلقی كه الآن موضوع قضیه ما واقع شده است معدوم مطلق است به حمل اولی، معدوم مطلق نیست به حمل شایع. پس این، هم معدوم مطلق است هم نیست، اما این «هم هست و هم نیست» اگر از یك جهت و به یك اعتبار باشد تناقض است، اگر به دو اعتبار باشد تناقض نیست.

- تعریف ما از معدوم مطلق این بود كه نه در خارج موجود باشد نه در ذهن، ولی ما الآن داریم برایش وجود ذهنی قائل می شویم.

استاد: ما هم حرف شما را قبول داریم؛ می گوییم معدوم مطلق تعریفش این است كه نه موجود در ذهن باشد و نه موجود در خارج. ولی اینی كه در ذهن ما هست خود معدوم مطلق نیست، تعریف معدوم مطلق است. فرق است میان تعریف یك شی ء یعنی نفس ماهیت یك شی ء و آنچه كه به واسطه ی او می گوییم شی ء شی ء است به حمل اوّلی، و میان مصداق او.

در جلسه ی آینده همین بحث را دنبال خواهیم كرد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است