یكی دیگر از براهینی كه در مورد امتناع اعاده ی معدوم اقامه كرده اند این است كه:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 524
« [و علی تقدیر جواز اعادة المعدوم بعینه ] لیس [عدد نفس العود] بالغا الی انتهاء» یعنی
لازمه ی اعاده ی معدوم این است كه به هیچ حدی متوقف نشود، كه البته این را به دو
تقریر و دو بیان ذكر كرده اند
[1]؛ یكی اینكه اعاده در حدی متوقف نشود و دیگر اینكه
معادها در حدی متوقف نشوند.
اما اگر این برهان را در باب اعاده بخواهیم بگوییم مسأله این است كه اعاده یا
ممكن است یا محال. اگر اعاده محال باشد كه مدعای ما هم همین است و دیگر
بحثی نداریم. اما اگر اعاده ممكن بود دیگر نمی شود گفت اعاده برای بار اول ممكن
است اما برای دوم و سوم و. . . ممكن نیست. اعاده اگر جایز شد و واقع شد، به دفعات
غیر متناهی باید واقع شود. دیگر قانون عقل و قانون وجود و هستی استثناپذیر
نیست كه مثلا یك اعاده ممكن است و قهرا واقع هم هست اما دیگر برای بار دوم نه.
بار دوم و بار سوم و بار هزارم هم باید مثل بار اول ممكن باشد.
و اما اگر این برهان را در باب معادها بخواهیم بگوییم مسأله این است كه-
همان طور كه قبلا گفتیم- رابطه ی شی ء با علل خودش یك رابطه ی قراردادی نیست كه
مثلا شخص این شی ء كه از شخص این علت وجود پیدا كرده است بگوییم این یك
رابطه ای است كه این شی ء با این علت دارد، حالا چه مانعی دارد كه همین شی ء كه
از این شخص وجود پیدا كرده است عین همین شی ء از یك شخص دیگر وجود پیدا
كند؛ نه، اگر از شخص دیگری وجود پیدا كند این آن نیست. بنابراین رابطه ی هر معلول
با علت خودش انفكاك ناپذیر است. پس لازمه ی اعاده ی یك معدوم اعاده ی علتش هم
هست، چون این معدوم اگر بخواهد اعاده بشود جز از طریق علت خودش محال
است كه اعاده بشود، زیرا رابطه ی علت و معلول یك رابطه ی عرضی و اضافی و
قراردادی نیست كه بگوییم حالا اتفاقا این شی ء بالخصوص از این علت بالخصوص
صادر شده است، چه مانعی داشت كه همین شی ء بالخصوص از یك علت دیگر
صادر می شد؟ (مثل همان مثال سعدی كه قبلا گفتیم) . انسان خیال می كند اگر این
شی ء از یك علت دیگری صادر شده بود باز خود همین شی ء بود؛ مثل بچه های
كوچك كه می گویند من دوست داشتم فلان كس مادر من بود. اوقاتش از دست
مادرش كه تلخ می شود به پدرش می گوید تو چرا رفتی این مادر را برایمان گرفتی،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 525
می خواستی یك مادر دیگری برایمان بگیری! خیال می كند اگر مادر دیگری بود
خودش خودش بود. یا اوقاتش از پدرش كه تلخ می شود به مادرش می گوید تو چرا
زن این شدی، می خواستی یك پدر دیگری برای ما انتخاب كنی! قضیه این طور
نیست كه این بچه همین بچه باشد اما از یك پدر دیگر یا از یك مادر دیگر، و این
طور نیست كه سعدی بتواند سعدی باشد ولی فرزند پدر خودش نباشد.
بنابراین اعاده ی هر معدوم مستلزم اعاده ی علت اوست و اعاده ی آن علت هم مستلزم
اعاده ی علت آن علت است و اعاده ی او هم همین طور. پس معنای تكرار شدن یك
شی ء تكرار همه ی علل آن شی ء است و چون علل غیر متناهی است (خصوصا با
حساب حكمای اسلامی كه علل زمانی هم غیر متناهی هستند؛ علل زمانی و
غیر زمانی هر دو غیر متناهی هستند) پس یك شی ء كه می خواهد اعاده بشود تمام
هستی باید اعاده بشود. پس، از این جهت هم این بیان دیگری است بر اینكه اعاده ی
معدوم محال است.
[1] البته حاجی بیان دوم را باز به دو بیان ذكر كرده است و لذا جمعا سه بیان برای این برهان در شرح منظومه ذكر
شده است كه خود حاجی هم در آخر می فرماید: «فهذه وجوه ثلثة اشرنا الیه بقولنا: و لیس بالغا الی انتهاء» .