دیدیم كه حاجی فرمود این تقسیم همچنانكه در مفهوم وجود و مفهوم عدم
می آید در حقیقت وجود هم می آید؛ حقیقت وجود هم یا مطلق است یا مقید،
كما اینكه عام و خاص را هم در باب حقیقت وجود به كار می برند و می گویند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 418
حقیقت وجود یا عام است یا خاص. ولی در اینجا مطلق اگر می گوییم به معنای
مطلقی كه در آنجا (یعنی در مفهوم وجود) می گوییم نیست؛ مقید هم كه می گوییم
همین جور؛ عام هم می گوییم همین جور؛ خاص هم می گوییم همین جور.
در باب مفاهیم اگر می گوییم «مطلق» یا «عام» یعنی یك معنای قابل صدق بر
كثیر؛ و «مقید» یعنی معنایی كه از نظر صدق بر افراد خودش دایره ی محدودتری دارد.
اما در حقیقت وجود كه اصلا یك حقیقت ماوراء ذهن است و حقیقتی است كه عین
واقعیت است و نفس واقعیت و متن واقعیت است این معنا صدق نمی كند. در متن
واقعیت، عام و خاص به آن معنا صدق نمی كند و اصلا معنی ندارد. خود حكما
می گویند كه مطلق و مقید یا عام و خاص در اینجا قهرا به یك معنی دیگری گفته
می شود، كه اصل این اصطلاح هم از عرفا گرفته شده است نه از فلاسفه، و از عرفان
آمده است در فلسفه.
در باب حقیقت وجود اگر می گویند «وجود مطلق» یعنی وجود سعی، و اگر
می گویند «وجود مقید» یعنی وجود محدود؛ نه اینكه وجود مطلق یك معنی عام
شامل افراد زیاد باشد؛ نه، وجود مطلق یعنی وجودی كه در متن واقع سعه ای دارد، و
وجود مقید یعنی وجودی كه در متن واقع محدودیت دارد. بنابراین ما در باب
حقیقت وجود، هم می توانیم بگوییم «وجود مطلق» و می توانیم بگوییم
«وجود مقید» . مثلا وجود خداوند را كه لا ماهیّة له است می گوییم «وجود مطلق» به
آن معنا كه عرفا می گویند: «تو وجود مطلق و هستی ما» ؛ ولی وجود یك انسان چون
یك وجودی است كه محدود است به زمان، محدود است به مكان، محدود است به
علت خودش و مشروط به هزار شرط است، یك وجود محدود و مشروط است كه
اگر این شرایط باشد هست و اگر این شرایط نباشد نیست، در این زمان هست در آن
زمان نیست، در این مكان هست در آن مكان نیست، با این شرایط هست با آن
شرایط دیگر نیست، لذا آن را می گوییم «وجود مقید» .
این بود معنی مطلق و مقید در حقیقت وجود به تعبیر حاجی كه می گفت وجود یا
مطلق است یا مقید، اعمّ از حقیقت وجود و مفهوم وجود، ولی در مورد عدم فقط
مفهوم آن است كه مطلق است یا مقید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 419