مثال می زنند به مفهوم شیئیت و مفهوم امكان. می گویند شیئیت را آیا می توانید
بگویید معقول ثانی منطقی است مثل كلیت، كه لازمه اش این است كه معروضش در
ظرف ذهن باشد ولی واقعیات خارجی معروضش نباشند؟ یعنی آیا می توانیم
بگوییم كه انسان فقط در ظرف ذهن شی ء است و انسان خارجی شی ء نیست؟ نه،
انسان خارجی هم شی ء است همان گونه كه انسان ذهنی شی ء است. ما كه نمی توانیم
از انسان خارجی نفی شیئیت بكنیم. پس شیئیت از نوع كلیت و نوعیت و مسائل
منطقی نیست كه ظرفش فقط ذهن باشد.
حال كه از نوع معقولات ثانیه ی منطقی نشد برویم سراغ معقولات اولی. آیا
می توانیم شیئیت را از قبیل معقولات اولیه مثل بیاض و سواد بشماریم؟ می گویند نه،
این هم باز نمی شود؛ چرا؟ برای اینكه شیئیت كه عارض واقعیات خارجی می شود
اگر بخواهد عارض از نوع معقولات اولیه باشد مسلّما باید از نوع اعراض باشد، پس
باید بگوییم شیئیت عارض واقعیات در خارج می شود همان گونه كه بیاض عارض
جسم می شود.
بیاض كه عارض جسم می شود چگونه است؟ در عروض بیاض بر جسم، ما یك
مرتبه ی ذات جسم داریم و یك مرتبه ی ذات این عارض داریم، مثل زید و قیام كه قیام
یك حالتی است برای زید علاوه بر اصل وجود زید. زید آن وقتی هم كه قائم نیست
در زید بودنش كم و كسری ندارد ولی وقتی قائم می شود چیزی را دارا می شود كه
قبلا نداشت. جسم هم وقتی سفید می شود چیزی را دارا می شود كه قبلا نداشت. پس
جسم یك واقعیتی است در مرتبه ی ذات كه یك واقعیت دیگر بر او عارض می شود.
اكنون اگر درست دقت كنیم دو مقام است: مقام ذات كه در مقام ذات، بیاض نیست و
مقام عرض كه در مقام عرض هم جسم نیست. دو مقام است كه یكی عارض بر
دیگری است.
حالا می رویم سراغ شیئیت. آیا شیئیت می تواند چنین چیزی باشد كه در
عروض شیئیت بر واقعیت الف دو مقام هست كه یكی مقام ذات الف است و یكی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 407
مقام شیئیت؟ اگر شیئیت بخواهد معقول اولی باشد باید در اینجا دو مقام باشد. همان
طور كه در مقام ذات جسم، عرض یعنی بیاض نیست و در مقام عرض هم ذات
نیست قهرا در اینجا هم باید بگوییم مقام ذات الف شیئیت نیست و مقام شیئیت ذات
الف نیست. آن وقت الف در مقام ذات خودش اگر شی ء نباشد باید لا شی ء باشد
همان طور كه جسم هم در مقام خودش لا ابیض است. آیا می تواند این در مقام ذات
لا شی ء باشد؟ نه، شیئیت آنچنان مفهوم عامّی است كه اصلا نمی شود آن را از هیچ
چیز سلب كرد؛ هر چه را كه شما در نظر بگیرید باز «چیز» است. پس معلوم می شود
این «چیز بودن» از همان ذاتش انتزاع شده است نه اینكه ذاتش مقامی دارد و
شیئیتش مقامی. این شیئیت اصلا هیچ مقامی نیست؛ این در همان مرتبه ی ذاتش شی ء
است، نه اینكه ذاتی دارد و شیئیتی و شیئیت در بیرون از ذات عارض او شده است؛
این در مرتبه ی ذاتش شی ء است.
ممكن است بیایید یك حرف دیگر بزنید و آن اینكه بگویید این در مقام ذاتش
شی ء نیست، این شیئیت بر او عارض شده است. بسیار خوب؛ حالا ما می پرسیم
این شیئیت كه عارض این ذات شده است آیا شی ء است یا شی ء نیست؟ اگر بگویید
این هم شی ء است، دارای شیئیتی است، می گوییم ما نقل كلام به آن شیئیت می كنیم،
در آن شیئیت هم كه عارض شیئیت شده است باز مقام شیئیت غیر از مقام ذات
می شود، باز سؤال از آن شیئیت می كنیم كه شی ء است یا لا شی ء. باز می گویید شی ء
است. باز شیئیت دیگر باید فرض كنید. پس یك شی ء باید لایتناهی شیئیت داشته
باشد، آخرش هم به جایی نرسد
[1].
پس شیئیت- چنانكه بعدها خواهیم گفت- از مقام وجود شی ء انتزاع می شود؛
یعنی وجود مساوی با شیئیت است. «شیئیت» و «وجود» دو مفهومی هستند كه
مصداق واحد دارند. نه این است كه مقام ذاتی داریم و مقام وجود ذاتی داریم و این
مقام ذات و مقام وجود ذات عاری از شیئیت است، آنگاه شیئیت مثل یك امر
دیگری آمده است بر او عارض شده است؛ نه، همین قدر كه پای وجود به میان آمد
پای شیئیت هم به میان آمده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 408
حتی ما می توانیم بگوییم كه ماهیت هم شی ء است. ماهیت، هم شی ء است و هم
شی ء نیست. ماهیت دو اعتبار دارد: یك اعتباری كه در آن وجود برایش اعتبار
نمی شود؛ در این اعتبار شیئیت هم برایش اعتبار نمی شود، فقط مقام مفهوم ماهیت
است. یك اعتبار دیگر آن است كه وجود برایش اعتبار می شود. در این اعتبار
شیئیت هم برایش اعتبار می شود
[2].
[1] . - شیئیت حداقل ثبوتی است كه یك چیز می تواند داشته باشد.
استاد: بله.
[2] بحث درباره ی ماهیت و این گونه اعتبارها در آینده خواهد آمد.