گفتیم كه كانت به همین معقولات ثانیه رسید؛ اگر چه اسمش را معقولات ثانیه
نگذاشت ولی به همینها رسید. او اسمش را گذاشت «مقولات» ولی در لفظ كسی
مناقشه نمی كند كه چرا اینهایی را كه دیگران گفته اند «معقولات» تو می گویی
«مقولات» . حالا ما از این جهت به حرفهای كانت خدشه نمی كنیم، بالاخره او به
همین معقولات ثانیه ای كه از نظر حكمای ما خارج از مقولات
[1]است رسیده است.
اینها خارج از مقولاتند.
هر یك از اینها را كه در تعریف اشیاء بیاوریم غلط است. نه معقولات ثانیه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 371
منطقی و نه معقولات ثانیه ی فلسفی در جواب هیچ «ما هو» ای واقع نمی شوند؛ فقط
همان معقولات اولیه كه مقولات ارسطویی باشد در جواب «ما هو» واقع می شود.
كانت اسم همه ی اینها را «مقولات» گذاشته است و به دوازده مقوله قائل شده
است. البته او در بین مقولات خودش یك چیزهایی را نیز وارد كرده است كه از نظر
اینها جزء معقولات اولیه است نه ثانویه، یعنی به آن معنا كه كانت می گوید نیست.
مثلا زمان و مكان را هم صددرصد ذهنی می داند، اما اینها دیگر زمان و مكان را آن
طور ذهنی نمی دانند. پس این مقدار اختلاف بین نظر حكمای اسلامی و نظر كانت
هست
[2].
كانت آمد معقولات ثانیه ی این آقایان را چه معقولات ثانیه ی منطقی و چه معقولات
ثانیه ی فلسفی را امور صددرصد ذهنی دانست در صورتی كه حكمای ما معقولات
ثانیه ی منطقی را صددرصد ذهنی می دانند ولی معقولات ثانیه ی فلسفی را ذهنی
نمی دانند. این یك تفاوت.
تفاوت دیگر اینكه به یك نوع بیگانگی مطلق میان معقولات ثانیه- یا مقولات
خودش- و اشیاء خارجی قائل شد؛ یعنی گفت اینها صددرصد ساخته ی قبلی ذهن
هستند؛ یعنی اصلا قبل از اینكه این محسوسات (یا معقولات اولیه یا مقولات
ارسطویی) بیایند اینها وجود داشته اند. اینها می آیند در ظرف آنها ریخته می شوند.
اصلا اینها جزء ساختمان طبیعی و ذاتی ذهن است. این هم یك فرق دیگر كه
حكمای ما معقولات ثانیه را- چه فلسفی و چه منطقی- جزء ساختمان ذاتی ذهن
نمی دانند؛ چون به ساختمان ذاتی ذهن قائل نیستند، زیرا این حكما از عقل هیولانی
و نفس هیولانی شروع می كنند، می گویند در مرحله ی اول جز علم ذات به ذات اصلا
چیزی نیست؛ باقی دیگر هم بالقوه است، تدریجا بالفعل می شود. هیچ چیزی برای
نفس ذاتی نیست. هیچ علم ذاتی و فطری به آن معنا كه با خودش آورده باشد برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 372
نفس نیست. به طور پیشینیه چیزی ندارد؛ اینها تدریجا پیدا می شود. حتی آنچه را
كه اینها بدیهیات اولیه می دانند، می گویند اینها هم زمانا بعد پیدا شده است؛ و بلكه
همه ی معقولات ثانیه را به نوعی مؤخر از معقولات اولیه می دانند؛ یعنی می گویند اگر
معقول اولیه ای نبود معقول ثانیه ای هم نبود. ولی كانت می گوید نه، اگر معقولات
اولیه ی به اصطلاح شما نبود معقول ثانیه، خودش بود. چون ذهن بود اینها هم بود.
پس این تفاوتها بین نظر كانت و نظر حكمای اسلامی در كار هست. ولی تلاش
كانت بالاخره تلاش موفقی از آب در نیامد؛ یعنی معرفت را كه می خواست به این
وسیله توجیه كند بیشتر غیر قابل توجیه شد، برای اینكه او این معانی را- حتی
معانی فلسفی را- برد به عالم ذهن و خارج را از اینها عاری كرد: در خارج نه علیتی
است نه معلولیتی، نه ضرورتی نه امكانی، هیچیك از اینها نیست. بعد به اشكال
برخورد كه پس تو اصلا از كجا می گویی كه «خارج» ی وجود دارد؟ اگر علیت
ساخته ی ذهن است از كجا می گویی كه «خارج» ی وجود دارد؟
[1] مقولات یعنی اموری كه ماهیت اشیاء را توضیح می دهد و مستقیما بر اشیاء خارجی حمل می شود مثل اینكه
می گوییم: هذا انسان، هذا شجر، هذا حجر. از این جهت آنها را می گوییم «مقوله» . مقوله یعنی محموله، یعنی
چیزی كه مستقیما بر اشیاء حمل می شود.
[2] مگر كم و كیف جزء معقولات اولیه نیست؟
استاد: كم و كیفی كه كانت می گوید غیر از كم و كیف ارسطویی است. او كم و كیف در قضیه
را می گوید، یعنی كلیت و جزئیت و ایجاب و سلب را می گوید كه حكمای ما آن را جزء
معقولات ثانیه می دانند. او كم و كیف به اصطلاح منطق را می گوید نه كم و كیف به
اصطلاح فلسفه را. كم و كیف به اصطلاح منطق كلیت و جزئیت و ایجاب و سلب است
ولی كم و كیف به اصطلاح فلسفه چیز دیگر است.