این است كه اگر مسأله ی معرفت و شناخت را محدود بدانیم به معقولات اولیه، بر
ما همان خواهد رفت كه بر هیوم رفت؛ منتها بعد از هیوم افرادی آمدند و حرف هیوم
را فهمیدند و نقص آن را درك كردند و در مقام اشكال بر آمدند كه این حرفها درست،
ولی با معقولات اولیه كه علم و معرفت درست نمی شود. پس چگونه تكلیف علم و
معرفت را روشن كنیم؟ كانت و هگل و امثال اینها از یك راهی وارد شدند كه
گو اینكه راهشان راه صواب نبود ولی بالاخره سرشان توی حساب بود كه با
معقولات اولیه علم درست نمی شود. حالا اگر اصطلاح معقولات اولیه را هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 370
نیاورده اند ولی بالاخره گفته اند با چیزی كه مستقیما از راه حواس آمده است علم
درست نمی شود. با اینها علمی و معرفتی درست نمی شود و علم و معرفت عناصر
دیگری غیر از اینها دارد. اما این ماتریالیستهای امروزی اساسا هیچ سرشان توی
این حسابها نیست. تازه در حرفهای هگل هم اشتباهاتی كرده اند كه در همین باب
معقولات ثانیه مقداری از آنها را بیان خواهیم كرد
[1].
این است كه در واقع یك معضلی هست كه چه بكنیم؟ اتفاقا در اینجا بیان نظریه ی
فلاسفه ی غرب در فهم آنچه كه فلاسفه ی اسلامی در باب معقولات اولیه و معقولات ثانیه ی
منطقی و فلسفی گفته اند كمك زیادی می كند؛ یعنی از راه «تعرف الاشیاء باضدادها»
وقتی انسان نقطه ی مقابل را ببیند خود مسأله برای او روشنتر می شود؛ یعنی با مقایسه ی
با حرف آنها ماهیت اینها بهتر كشف و بهتر بیان می شود.
[1] این تقریری كه جنابعالی از معقولات ثانیه ی فلسفی كردید خیلی وسیعتر از آنی است كه بنده شنیده بودم.
استاد: درست است، ممكن است وسیعتر باشد، بیانش وسیعتر است. من قبول دارم این
بیانی كه من گفتم هیچ كس به این نحو بیان نكرده است، اما خودم هم اعتراف می كنم كه
من یك چیز دیگری را غیر از آنچه آنها گفته اند نمی گویم؛ همانها را دارم می گویم ولی با
یك تقریر و بیان دیگر. به این بیانی كه من گفتم نه ملاصدرا گفته است نه حاجی و نه
هیچ كس دیگر، ولی آن هم كه من می گویم در اصل چیز دیگری نیست.