از این بالاتر، یك اشكال مهمتری هست كه نزدیك به این اشكال است ولی
بالاتر. و آن این است كه: «ام كیف تحت الكیف كلّ قد وقع؟ » . این همان اشكال است
ولی به یك صورت وسیعتر و گسترده تر؛ و آن این است كه اگر وجود ذهنی ماهیتش
همان ماهیت وجود خارجی باشد لازم می آید كه همه ی مقولات- حالا خواه غیر
از مقوله ی كیف به نه مقوله ی دیگر قائل باشیم یا كمتر یا بیشتر- تحت مقوله ی كیف
در بیاید.
این مسأله در میان فلاسفه امری است مسلّم- كه البته درست هم هست- كه
مقولات متباین بالذات اند، یعنی به تمام ذات از یكدیگر جدا هستند، یعنی هیچ
مقوله ای تحت مقوله ی دیگر نیست
[1]. محال است كه یك شی ء داخل در مقوله ی كیف
باشد و در همان حال داخل در مقوله ی جوهر باشد، داخل در مقوله ی كم باشد، داخل در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 278
مقوله ی اضافه باشد، داخل در مقولات دیگر باشد؛ در حالی كه لازمه ی نظریه ی وجود
ذهنی این فلاسفه این می شود كه همه ی مقولات در تحت مقوله ی كیف قرار بگیرند؛
چرا؟ برای اینكه فرض این است كه علم از مقوله ی كیف است و همه ی مقولات دیگر هم
وجود ذهنی پیدا می كنند: جوهر وجود ذهنی پیدا می كند، متی، ان یفعل، ان ینفعل،
همه ی اینها وجود ذهنی پیدا می كنند، پس لازم می آید كه همه ی مقولات در تحت مقوله ی
كیف واقع شوند و حال آنكه مقولات متباین بالذات اند.
این بود آن دو اشكال معروف كه در اینجا هست و خیلی قریب به یكدیگر
هستند.
[1] . البته این مقولات در خارج در موجود واحد با یكدیگر جمع می شوند، ولی هیچ وقت یك مقوله عین مقوله ی دیگر
نیست؛ و بلكه اصلا اساس مقولات بر همین دسته بندی ماهیات اشیاء است از نظر اینكه چه ماهیاتی با یكدیگر
وجه مشترك دارند و در كجا وجه مشترك دارند و چه ماهیاتی با یكدیگر وجه مشترك ندارند و اصلا در هیچ جا
وجه مشترك [ندارند] . آنهایی را كه در یك دسته ای هستند كه با دسته دیگر هیچ وجه مشترك ندارند و اصلا در هیچ جا
وجه مشترك (ندارند) . آنهایی را كه در یك دسته ای هستند كه با دسته دیگر هیچ وجه مشترك ندارند می گوییم
مقوله ی علیحده. مثلا همه كمیات با یكدیگر وجه مشترك دارند، ولی كمیات كه وجه مشترك شان كمیت است دیگر
هیچ وجه مشتركی با كیفیت ندارند؛ یعنی هیچ كیفیتی عین كمیت نیست و هیچ كمیتی هم عین كیفیت نیست و الاّ
هر دو یك مقوله می شد نه دو مقوله. پس مقولات متباین بالذات اند.