این بحث در واقع همان بحث مطلق و نسبی، یا به یك اعتبار بحث مطلق و مقیّد
است كه همیشه در جهان مطرح بوده و در فلسفه ی امروز هم خیلی مطرح است كه آیا
مطلقی وجود دارد یا اصلا مطلقی وجود ندارد.
ما باید ببینیم كه نقطه ی مقابل این «مطلق» در اینجا چیست. نقطه ی مقابل این
«مطلق» ، «محدود» است و اگر هم مقید بگوییم منظور همان محدود است. اگر یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 165
شی ء موجود باشد در اینجا و نه در جای دیگر، این شی ء وجودش محدود است؛
مثل اینكه ما الآن موجودیم ولی در اینجا موجودیم؛ در آن نقطه ی دیگر موجود
نیستیم. ما یك وجود مقید داریم، یعنی وجود ما یك وجودی است كه محدود
می شود به حد خاصی از مكان؛ و نیز ما در این زمان موجود هستیم، مثلا در صد سال
قبل نبودیم، صد سال بعد هم نخواهیم بود، پس باز وجود ما محدود به این زمان
است. وجود ما یك محدودیتی هم از ناحیه ی علل خودش می گیرد. ما وجود
مشروطیم، یعنی ما موجودیم به شرط وجود یك شی ء دیگر. ما الآن وجود وابسته
هستیم، وجود متّكی هستیم. اگر آن عللی كه الآن ما به آن علل وابسته هستیم نباشد
این وجود ما باید نیست مطلق باشد. پس باز وجود ما در اینجا مشروط و مقید است
به یك شی ء دیگر.
از جمله تقیدها و محدودیتها این است كه وجود ما به حكم همین محدودیت كه
دارد یك سلسله معانی خاص از او انتزاع می شود و یك سلسله معانی دیگر از او
انتزاع نمی شود. مثلا این شی ء كاغذ است ولی دیگر قالی نیست، آن یكی قالی است
دیگر كاغذ نیست. حد آن بر این تطبیق نمی كند و حد این بر آن تطبیق نمی كند.
سنگ گیاه نیست؛ گیاه سنگ نیست. این الآن محدود به یك حد است و آن محدود
به حد دیگر.