در
کتابخانه
بازدید : 1235089تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand درسهای اشارات درسهای اشارات
Expand درسهای  <span class="BookName">نجات</span> درسهای نجات
Collapse درسهای الهیّات <span class="BookName"> «شفا» </span> درسهای الهیّات «شفا»
Expand <span class="HFormat">مقاله ی اول</span>مقاله ی اول
Expand <span class="HFormat">مقاله ی چهارم</span>مقاله ی چهارم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی پنجم</span>مقاله ی پنجم
Expand <span class="HFormat">مقاله ی ششم</span>مقاله ی ششم
Collapse <span class="HFormat">مقاله ی هفتم</span>مقاله ی هفتم
Expand الفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفةالفصل الأوّل فی لواحق الوحدة من الهویّة و أقسامها و لواحق الكثرة من الغیریّة و الخلاف و أصناف التقابل المعروفة
Collapse فصل دوم فصل دوم
Expand الفصل الثالث الفصل الثالث
Expand مقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات اومقاله هشتم در شناخت مبدأ اول برای همه وجود و شناخت صفات او
Expand مقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی اومقاله نهم در صدور أشیاء از تدبیر اول و معاد به سوی او
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
گفتیم كه اصل بحث درباره ی مطلبی است كه «مثل افلاطونی» خوانده می شود. در عین حال شیخ عقاید دیگری را كه ممكن است مبادی این عقیده ی افلاطون بوده اند، ذكر كرده است. شیخ بدون اینكه اسم ببرد گفت كسانی بوده اند كه مدعی شده اند تعلیمیات- یعنی معانی ریاضی [1]- غیرمادی هستند و وجودی مجرد دارند؛ یعنی اعداد و مقادیر حدّا و وجودا غیرمادی هستند. حدا غیر مادی هستند یعنی در تعریف آنها ماده اخذ نشده است و ذهن می تواند آنها را در ظرف خودش از ماده تجرید كند. به عبارت دیگر و با تعبیری كه ما از بیان آنها می كنیم، می گفتند تعلیمیات مجردا عن الماده معقول واقع می شوند؛ و به همین دلیل «جعلوها مستحقّة للمفارقة وجودا» ؛ یعنی گفتند به همین دلیل اینها استحقاق و شایستگی این را دارند كه وجودا هم از ماده مجرد باشند. پس آنها به عدد مجرد و مقدار مجرد معتقد بودند. افلاطون چنین چیزی را اعتقاد ندارد. او برعكس معتقد است كه صور طبیعیه و صور نوعیه- یعنی همین انواع مادی و طبیعی- هستند كه می توانند مفارق از ماده موجود باشند و حقایقی مجرده باشند. ما عدد مجرد و ماوراء ماده نداریم، مقدار ماوراء ماده نداریم ولی انسان ماوراء ماده داریم، حیوان و شجر ماوراء ماده داریم.

افلاطون اساساً منكر این بوده است كه در خارج، بعد مجرد از ماده وجود داشته باشد. او می خواهد بگوید كه عقیده به «بعد مجرد از ماده» عقیده ی كسانی است كه تعلیمیات را مجرد می دانستند. مسأله ی بعد مجرد از ماده- همان طور كه جلسه ی پیش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 517
گفتیم- هنوز هم به عنوان مسأله یای در فلسفه مطرح است. در باب حقیقت «مكان» و اینكه مكان چیست، نظریاتی داده اند. یك نظریه در این باب هست كه اتفاقاً آن را هم به افلاطون نسبت می دهند ضد آنچه كه شیخ در اینجا به افلاطون نسبت می دهد.

همین نظریه را به اشراقیون هم نسبت می دهند؛ چون هر چه به اشراقیون نسبت داده می شود به افلاطون هم منتسب می كنند. البته این عقیده ی خود شیخ اشراق است كه معمولاً به اشراقیون نسبت داده می شود؛ عقیده ی شیخ اشراق را هم به افلاطون نسبت می دهند.

در باب مكان، بعضی به بعد مجرد از ماده- یعنی فضای غیر مادی كه هم بعد است و هم غیرمادی- معتقد می باشند؛ یعنی در آن فضا جسم نیست ولی بعد هست. این خودش مسأله ای است. شیخ می گوید افلاطون صور را مجرد از ماده می دانسته و برای آنها حقیقتی مجرد از ماده قائل بوده، امّا در تعلیمیات بعد مجرد از ماده را منكر بوده است؛ و این درست عكس آن چیزی است كه در كتابهای ما به افلاطون نسبت می دهند. برهانی هم شیخ از طرف منكرین بعد مجرد از ماده ذكر می كند. آنها می گویند بعد مجرد از ماده به این دلیل محال است كه آن بعد یا متناهی است و یا غیرمتناهی. اگر غیرمتناهی باشد، علت غیرمتناهی بودنش چیست؟ آیا طبیعتش اقتضا می كند؟ یعنی از آن جهت كه بعد است و از آن جهت كه بعد مجرد است چنین اقتضائی دارد؟ یا اینكه طبیعتش اقتضای غیرمتناهی بودن را ندارد، بلكه امر دیگری چنین اقتضا كرده؟ اگر بگویید طبیعت بعد چنین اقتضا می كند لازم می آید كه بعد متناهی نداشته باشیم و همه ی ابعاد عالم غیرمتناهی باشد و هر جسمی را كه فرض كنیم ابعادش غیرمتناهی باشد، در حالی كه چنین نیست. پس نمی شود گفت بعد از آن جهت كه بعد است مساوی با غیرمتناهی بودن است. اگر كسی شقّ دیگر را انتخاب كند و بگوید بعد غیرمتناهی است به دلیل اینكه مجرد از ماده است- و در این صورت ایراد قبل وارد نمی شود، زیرا آن ایراد وقتی وارد بود كه می گفتیم بعد از آن جهت كه بعد است غیرمتناهی است و به ابعاد مادی كه متناهی هستند نقض می گردید- بنابراین بعد مجرد از آن جهت كه مجرد است غیرمتناهی است نه از آن جهت كه بعد است كه مابه الاشتراك ابعاد مادی و مجرد است؛ اگر چنین حرفی را بزنید ناچار باید بگویید كه بعد از آن جهت كه بعد است غیرمتناهی بودن را اقتضا می كند و از آن جهت كه مادی است و مقرون به ماده است، اقترانش به ماده متناهی بودن را اقتضا می كند. پس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 518
باید قائل باشیم كه ماده مفید حصر- یعنی تناهی- و مفید صورت است و حال آنكه این مطلب مسلّم است كه ماده جز قابلیت چیز دیگری نیست. مثل این می ماند كه ما بعد را ماده گرفته باشیم و ماده را صورت؛ و مثل این است كه بعد از آن جهت كه بعد است هم قابلیت متناهی بودن را دارد و هم قابلیت غیرمتناهی بودن را، و ماده متناهی بودن را به او افاده می كند؛ در حالی كه می دانیم ماده مقید به هیچ حالتی و صورتی و شكلی نیست. بنابراین نمی توانیم بگوییم كه بعد مجرد غیرمتناهی است، نه از آن جهت كه غیرمتناهی بودن را از ناحیه ی بعد بودنش بدانیم و نه از ناحیه ی مجرد بودنش.

حالا اگر بگوییم كه بعد مجرد متناهی است، قهراً برای آن صورت و شكل قائل هستیم، و آنوقت قهراً این مسأله مطرح می شود كه منشأ این تناهی معیّن چیست؟ زیرا لازمه ی تناهی این است كه در یك حد معینی محدود باشد. مثل اینكه این جسم را كه الآن می گوییم متناهی است، می تواند اشكال و حدود مختلفی داشته باشد. یك شئ متناهی اگر ابعادش یك متر در یك متر در یك متر باشد متناهی است و اگر دو متر در دو متر در دو متر هم باشد متناهی است؛ یعنی الی غیرالنهایه می شود برای یك جسم متناهی ابعاد فرض كرد. حال اگر بعد مجرد متناهی داشته باشیم قهراً در یك حد معینی است. منشأ این حد معین چیست؟ چطور شده كه متناهی به این حد شده، نه از این كوچك تر و نه از این بزرگ تر؟ ناچار باید بگوییم منشأش علل خارجی است، عوارض و اقتضاهای خارجی است. اگر چنین بگوییم، شبیه همان حرفی می شود كه در صور مادیه می گویند. مثلاً چرا هوا از این مقداری كه هست بیشتر یا كمتر نشده؟ گزاف كه نمی شود. ناچار باید بگوییم: مجموع شرایط و علل خارجی كه وجود هوا را اقتضا كرده، همچنین اقتضا كرده است كه از این بیشتر یا كمتر نباشد، و الاّ طبیعت هوا نه اقتضای این حد را دارد نه آن حد و نه دو برابر و نه نصف این را. طبیعت هوا از آن جهت كه طبیعت هواست می تواند یك هزارم این باشد و می تواند صد هزار برابر این باشد. پس ناچار به علل خارجی بستگی دارد. وقتی كه به علل خارجی بستگی داشته باشد باید در خود این یك ماده ی قابلی باشد كه هم قابل این حد است و هم قابل حدود دیگر، منتها به واسطه ی علل خارجی این حدّ معیّن را اقتضا كرده و آن را پذیرفته است.

اگر این مطلب را بخواهیم درباره ی «بعد مجرد» بگوییم، بعد مجرد ما دیگر بعد مجرد نیست و بعد مادی است.

تا اینجا شیخ نظر افلاطون را ذكر كرده است كه به حسب نظر او مبادی تعلیمیه،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج7، ص: 519
یعنی تعلیمیات، مجرد از ماده نیستند و فقط صور مجرد از ماده هستند. شیخ در اینجا فقط به نقل اقوال می پردازد بدون اینكه بخواهد از طرف خودش قول خاصی را رد كند. آنجا هم از قول افلاطون بود كه بعد مجرد را نفی كرد.


[1] . ریاضیات از ماده ی «ریاضت» است و ریاضت یعنی ورزش. قدما معتقد بودند كه هر كسی كه می خواهد فلسفه تحصیل كند و علوم عقلی بیاموزد لازم است كه اوّل ریاضیات را بخواند، زیرا ریاضیات ورزش ذهن است، ریاضیات هم برهانی است و هم ساده تر است و ذهن با طرز اقامه ی برهان و نتیجه گیری عادت می كند. مسائل فلسفه مسائل دقیقی است و چون مسائل دقیقی است اشكال و ایراد در آنجا زیاد گفته می شود و همین سبب می شود كه شخص كم كم ایمان خود را نسبت به برهان از دست بدهد و بگوید اساساً برهان موجب یقین نیست، و همان طور كه در اوائل كتاب عرض كردم منجر به سفسطه و نظیر آن می گردد. به هر حال، این تعلیمیات را «ریاضیات» می گویند تا در مقدمه ی بحثهای دیگر خوانده شود. . . و به همین دلیل كه ابتدائا تعلیم داده می شد «تعلیمیات» می گفتند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است